اعتراض مهناز انصاريان به داريوش مهرجويي: «طهران تهران» از روي رمان من ساخته شده است
مهناز انصاريان نسبت به آنچه «كپيبرداري» داريوش مهرجويي از رمانش خواند، اعتراض كرد. به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، مهناز انصاريان كه داريوش مهرجويي فيلم «ليلا» را بر اساس رمان او ساخته، مدعي است، اين فيلمساز فيلم «طهران تهران» را از روي رمان «پانسيون محلهي مونمارتر» او ساخته، بدون اينكه از كتاب و نويسندهي آن نامي به ميان آورد و به اين موضوع اشارهاي كند. اين داستاننويس و بازيگر در نامهاي خطاب به مهرجويي چنين نوشته است: «آقاي داريوش مهرجويي، نويسنده و كارگردان سينماي ايران، پس از چندين تلفن به شما و گذاشتن پيغام، متأسفانه دريغ از هيچ جوابي... اينجانب نويسندهي قصهي «ليلا» كه شما آن را به تصوير كشيديد، بعد از نمايش فيلم، رمانم را چاپ كردم؛ چاپ اول 1377، چاپ دوم 1380، چاپ سوم 1387. اين قصهي عشق كبوتري شد بر فراز جشنوارهها، رفت و بر شانهي يارم بنشست كه چقدر خوب نشست. فيلم «ليلا» جدا از دريافت چندين سيمرغ از جشنوارهي فيلم فجر، در جشنوارههاي جهاني درخشيد. اين فيلم در همان سال آغاز نمايش، جايزهي «خانهي سينماي ايران» و جايزهي «منتقدان فيلم ايران» را نيز دريافت كرد. منتقدان كشورهاي ديگر از جمله آمريكا در روزنامهها و مجلههايي همچون «لسآنجلس تايمز» و «نيويورك پرس» اين فيلم را ستودند. و از جمله «كوين توماس» - منتقد هنري نامدار معاصر - آن را شايستهي دريافت چهار ستاره دانست. و موزهي لينكلن به فيلم «ليلا» جايزه داد. فيلم «ليلا» از چهار كانال ماهوارهيي در آمريكا پخش شد. جاي تأسف است كه شما هيچگاه نامي از اين افتخارات در صحبتهاي خود با مطبوعات ايران نداشتهايد! ليلا همه جا بود و همه جا درخشيد. سال گذشته در جشنوارهي نيويورك براي فيلم «ليلا» دعوت شديد. در آنجا سخنراني شاياني در رابطه با فيلم «ليلا» داشتيد. از شما تجليل بزرگي به عمل آمد. باز هم جاي تعجيب است! چرا در بازگشت به ايران هيچ مصاحبهاي دربارهي اين مهم نداشتيد؟! آقاي مهرجويي لطفا عينك سياهتان را برداريد! به ياد داريد كه در زيرنويس انگليسي فيلم «ليلا» نام اينجانب را حذف كرديد و اگر حمايتهاي بنياد محترم فارابي نبود، شايد تاكنون هم زيرنويس انگليسي نامي از مهناز انصاريان نداشت. در تمام گفتوگوهايم با مطبوعات از شما تجليل بهعمل آوردم و افتخار كردم كه اولين قصهام را شما به تصوير كشيديد. آقاي مهرجويي! «پانسيون محلهي مونمارتر» را نوشتم. قصه را خوانديد و عاشق اين قصه شديد. خواستار ساخت آن شديد و من خيلي خوشحال شدم. مرا نويسندهي مطلوب خود خوانديد، مشوقم شديد. نشستهاي متعددي براي ساخت «پانسيون محلهي مونمارتر» داشتيم. بر اين باور بوديد از اين رمان، شش فيلم سينمايي ميسازيد. «داستان هركدام از زنان پانسيون يك فيلم سينمايي است.» و بنده طبق خواستهي شما به مجله فرهنگ و سينما اعلام كردم كه داريوش مهرجويي «پانسيون محلهي مونمارتر» را ميسازد. دلم به من گفت، ابتدا رمان را چاپ كنم و بعد فيلم ساخته شود. شما از اين تصميم من مكدر شديد. با اجازهي شما نوشتههايم را از همسرتان خانم فريار جواهريان، طراح صحنهي فيلمهايتان، پس گرفتم. رمانم «پانسيون محلهي مونمارتر» چاپ اول 1382، چاپ دوم 1387 به چاپ رسيد. «1377 و داستانهاي جزيرهي كيش» آقاي مهرجويي، خواستار قصهاي در ارتباط با قصههاي كيش از بنده شديد. قصهام «مرواريد كيش» را برايتان تعريف كردم. برق خوشحالي را در چشمان شما ديدم. غيبتي طولاني پيدا كرديد. در برگشت طي تماس تلفني به من گفتيد، ميخواهيد «قصهي مرواريد كيش» را ادامهي فيلمي كه در جزيرهي كيش ساختهايد، بسازيد. جالب اين بود كه اين تصميم از آن شما بود؛ ولي هيچگاه نه مرا دعوت به ديدن فيلم ساختهشدهي خود از جزيرهي كيش كرديد و نه پيگير قصهي «مرواريد كيش من» براي ساخت شديد! تا كه فهميدم، نام فيلمتان «دختردايي گمشده» است.پيگير قصهي فيلم شدم، عجب قصهي جالبي. عروس جزيرهي كيش «مرواريد كيش» در دستان «دختردايي گمشده»ي شماست. آقاي مهرجويي عجب معرفتي... 12 سال سكوتم را با اين سؤال ميشكنم: شما كه شعار دموكراسي و حقوق بشر سر ميدهيد، چرا قصههاي مرا با نام ديگران ثبت ميكنيد؟ و اما «طهران تهران» اصلا توقع نداشتم براي بازي در فيلم «طهران تهران» دعوتم كنيد، تا ذهن من نسبت به برداشت شما از «پانسيون محلهي مونمارتر» گمراه شود. و بعد بگوييد: متأسفم «نقشي براي شما مناسب نيست». البته بنده متوجه اين ترفند شما شدم؛ اما هيچ نگفتم، يك موقع خداي نكرده دل شما نشكند، تا با خيال راحت فيلم خود را بسازيد و از شهرداري مخارج لازم زندگي را تأمين كنيد. «واقعا اين روزها گراني بيداد ميكند... !!» فيلم را ساختيد با اين تغييرات: 1_ پانسيون محلهي مونمارتر در پاريس شد پانسيون سالمندان در محلهي فرمانيه 2_ پانسيون را از آپارتمان برديد در خانهاي قديمي و بزرگ 3_ شهر پاريس شده تهران 4_ بناهاي تاريخي در پاريس شده بناهاي تاريخي در تهران 5_ فاطيما شده آقاي علي عابديني 6_ تاكسيهاي پاريس شدهاند اتوبوس جهانگردي براي پانسيون سالمندان 7_ زنان جوان پانسيون محلهي مونمارتر شدند زنان سالمند در پانسيون تهران 8_ برج ايفل شده برج ميلاد 9_ كافههاي پاريس كه زنان پانسيون محلهي مونمارتر ميرفتند و سر به سرهم ميگذاشتند، شده يك رستوران شيك و گرانقيمت در تهران. 10_ كليساي قلب مقدس محلهي مونمارتر شده حضرت شاه عبدالعظيم تا بگير و برو به شال گردن آقاي پرويز نوري كه چقدر شاعرانه خانمش بافته تا ريختن سقف معنوي خانهي ستاره و آسانسور برج ميلاد و غش كردن خانم در شاه عبدالعظيم و خواهر مهربانش و ايثار و بخشش آقاي سالمند در پانسيون و عروس و داماد شما كه چقدر جالب بود، تا برسد به فيلم «بر بادرفته» كه شده فيلم «اشكها و لبخندها» و... . البته كه اين عمل شما فقط محدود به من نميشود؛ بلكه شما با آقاي سلينجر هم اين تجربه را داشتهايد؛ «فرني و زويي» شده «پري». آقاي مهرجويي تا بهحال آثار زيادي در ارتباط با پانسيونها، هتلها و عشقهاي مادي و گرفتن همسر دوم نوشته و ساخته شده؛ ولي «ليلا» و «پانسيون محلهي مونمارتر» مهناز انصاريان هيچ ارتباطي به هيچ آثاري ندارد. عشق در اين پانسيون بيداد ميكند. واقعا عدالت و انسانيت شما نسبت به حق و حقوق من نسبت به ديگري بيداد ميكند. چرا؟؟؟؟ با كمال تشكر، مهناز انصاريان نويسنده و بازيگر سينما و سريالهاي تلويزيوني» انتهاي پيام