يادداشت يك تورگردان درباره‌ي تعريف نادرست سفر در بخشي از جامعه‌ي ايراني «ترجيح مي‌دهيم با مسابقه‌ي خارج رفتن، درآمدمان را يكسره در جيب خارجي‌ها بريزيم»

«همه ما در ادعا و حرف زدن، عزادار بازماندن ايران از قطار پيشرفتيم و در عمل ترجيح مي‌دهيم با مسابقه خارج رفتن، درآمدمان را يكسره در جيب خارجي‌ها بريزيم و آن‌ها را به پيشرفت نزديك‌تر كنيم و خود در حسرت پيشرفت بمانيم!»

به گزارش بخش گردشگري خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين مطلب بخشي از يادداشت افسانه پرچكاني ـ طبيعت‌گرد و فعال حوزه‌ي گردشگري ـ با عنوان «تعريف نادرست سفر در بخشي از جامعه‌ي ايراني» است كه در اختيار ايسنا قرار داده و متن كامل آن به اين شرح است: سال‌ها پيش در يكي از جلسات اعضاي تحريريه‌ي سازماني كه در آن فعاليت مي‌كردم، بحثي شديد بين من و يكي از همكاران درگرفت، بر سر سطح فرهنگي مردم ايران‌. او از الفاظي نامناسب استفاده كرد و فحواي كلامش اين بود كه مردم ايران، آدم‌هاي مدعي فرهنگ هستند نه بافرهنگ و در ساده‌ترين موضوعات هم نمي‌توانند رفتار يك ملت متمدن تاريخ‌ساز را داشته باشند. او معتقد بود مردم لياقت داشتن بهترين‌ها را ندارند، چون آن را درك نمي‌كنند. براي من شنيدن چنين استدلالي غيرقابل تحمل بود و جدلي اساسي داشتيم كه مردم، لياقت بهترين‌ها را دارند و فقط بايد به آن‌ها احترام گذاشت و افرادي با افكار دست پايين و سطحي در نظر نگرفت و در اين صورت است كه درك بالاي مردم و ميزان علاقه‌مندي آن‌ها به فرهنگ و مملكت خويش مشخص خواهد شد.

از آن جدل، روزهاي زيادي گذشته و من و آن همكار هريك به كاري ديگر مشغوليم؛ اما اين بحث هم‌چنان جاريست و من هم‌چنان بر اعتقادم پافشاري مي‌كنم كه مردم ايران، علاقه‌مند به فرهنگ خويش هستند. اگرچه هر روز كه مي‌گذرد بيش‌تر به اين نتيجه تلخ مي‌رسم كه ملت ايران از سوي عوامل مختلفي عقب نگه داشته شده‌اند و اين عقب نگه داشته شدن در ساده‌ترين تصميمات فردي نيز رسوخ كرده و ما شده‌ايم ملتي در آرزوي پيشرفت و صدافسوس كه در تعريف‌مان از پيشرفت به خطا رفته‌ايم.

اين نتيجه تلخ از زماني براي من رخ نمود كه وارد دنياي گردشگري شدم؛ دنيايي كه به نيازهاي اوليه انساني نمي‌پردازد و با رفاه و روح آدم‌ها در ارتباط است و هر كه بيش‌تر در رفاه است از انتخاب‌هاي بيش‌تري برخوردار است. دنياي گردشگري گاهي دنياي خشن و بي‌رحمي مي‌شود، چراكه مبناي آن را پول و سرمايه تشكيل مي‌دهد و تنها مزيتش اين است كه مبناي افزايش سرمايه در چنين دنيايي، بها دادن به منابع طبيعي، فرهنگي و تمدني است. اين موضوع را بسياري از آژانس‌هاي مسافرتي كشورهاي خارجي درك كرده‌اند و با جذب گردشگران بسيار، علاوه بر افزايش سرمايه خود به معرفي تاريخ و تمدن كشورشان نيز مي‌پردازند و از سوي ديگر، زمينه سرمايه‌گذاري‌هاي بيش‌تر را در كشور خود فراهم مي‌آورند؛ اما در ايران به نظر مي‌رسد ما هنوز به درك درستي دست نيافته‌ايم.

در دنياي گردشگري خيلي زود دريافتم درجه‌بندي آدم‌ها براساس سرمايه و پول آن‌هاست، يعني در جايگاه آژانس‌دار به اندازه‌اي محترم و قابل اعتنا هستي كه بتواني در اين صنعت سرمايه‌گذاري كني و در جايگاه مسافر، درجه‌بندي افراد براساس ميزان هزينه‌اي است كه براي سفر كردن مي‌پردازند؛ هرچه پول بيش‌تري بپردازي، در جايگاه محترم‌تري قرار مي‌گيري، البته نه به اين معنا كه آدم محترم‌تري باشي، صرفا امكانات بهتري دريافت مي‌كني و اين قانوني طبيعي است. زماني اين قانون، خشن و بي‌رحم مي‌شود كه فقط براي جيب افراد برنامه‌ريزي صورت گيرد و تبادل و تأثيرگذاري فرهنگي ناديده گرفته شود و گردشگري با تفريح صرف معني شود. اتفاقي كه اين روزها در ايران رخ داده و ظاهرا گردشگري مترادف شده با تفريح كردن و به هيچ چيز فكر نكردن.

در اين فضايي كه به نظرم بي‌رحم و خشن مي‌آمد و تصورم اين بود كه آژانس‌ها و دفاتر مسافرتي كمي نسبت به هدف گردشگري بي‌تفاوت شده‌اند و تورهاي رنگارنگ تجاري تعريف مي‌كنند، تصميم گرفتم توري متفاوت برگزار كنم. توري كه لحظه به لحظه‌اش براي گردشگر و ميزبان، مفيد واقع شود. تلاشم اين بود كه بتوان چند تور را در يك تور بسته‌بندي و به مخاطب ارائه كرد كه شامل اصيل‌ترين فرهنگ بشري، زيباترين مناظر طبيعي و رد پاي تاريخ باشد و بر دانش گردشگران بيفزايد و در عين حال، برايش صرفه اقتصادي داشته باشد و به جاي چندبار سفر، در يك سفر به تجربياتي بي‌نظير دست يابد. اين شد كه توري با عنوان عشاير شاهسون و جنگل‌هاي ارسباران طراحي كردم با بيش از 22 گشت در پنج روز.

روزهاي زيادي با گروهي در شهرهاي مغان، كليبر، جلفا و كندوان وقت صرف كرديم تا بتوانيم بسته‌اي قابل اعتنا و ارزشمند تعريف كنيم. در همين روزها بود كه دوستي از سابقه‌داران دنياي گردشگري براساس خيرخواهي توصيه كرد كه چنين توري را برگزار نكنم، زيرا با شكست مواجه مي‌شود و حتا در صورت برگزاري، هيچ سودي براي تورگردان نخواهد داشت، چراكه مردم استقبالي از آن نمي‌كنند و بهتر است به جاي چنين توري، تور دبي، ارمنستان يا تايلند ارائه كنم. درباره‌ي درك مردم و اين‌كه سطح فرهنگ ما كجاست، بحثي درگرفت و من سعي كردم با اين مثال كه مردم مي‌توانند فيلم‌هاي تجاري و گيشه‌يي را از فيلم‌هاي برجسته تشخيص دهند، حرفم را به كرسي بنشانم كه مردم توان تشخيص تورهاي خاص را از تورهاي تجاري و تفريحي صرف دارند و به جاي سفر به ... به فرهنگ و تمدن خود بها خواهند داد.

براي آن دوست استدلال كردم كه وقتي مخاطبان با نوع تبليغ متفاوت اين تور مواجه شوند، به شركت در آن راغب‌تر مي‌شوند و با اين پيش‌فرض كه بسياري از مردم براي انجام كار خير و ثواب به سفرهاي زيارتي مي‌روند و نه يك‌بار، بلكه در سال چندين‌بار در سفرهايي اعم از سوريه، كربلا و ... شركت مي‌كنند، يادآور شدم كه مردم وقتي بدانند با انجام يك سفر، چندين كار خير و مفيد براي كشور و مردم وطن‌شان انجام مي‌دهند، بي‌تفاوت نخواهند بود. ما در تبليغ به تأثير حضور گردشگران در منطقه اشاره كرده بوديم با اين پرسش كه «آيا مي‌دانيد ورود هر گردشگر به كليبر، پنج تا هفت فرصت شغلي در منطقه ايجاد مي‌كند؟» و پرسش‌هايي از اين دست كه از لابه‌لاي سخنان كارشناسان و مسؤولان بيرون كشيده بوديم و به نظر مي‌رسيد، با توجه به احترامي كه به درك مخاطب گذاشته شده بود، تأثيرگذار باشد و بود؛ اما فقط در طبقه‌اي خاص. همان طبقه‌اي كه دغدغه‌هاي فرهنگي و اجتماعي دارد و سفر را صرفا تفريح و فكر نكردن نمي‌داند.

طبق برنامه‌ريزي من بايد بامداد امروز حركت مي‌كرديم، به سمت مغان اما با وجود استقبالي خوب در همان طبقه خاص، تور به حد نصاب نرسيد و برگزار نشد و تمام تلاش من و گروه‌هاي شهرستاني همكار تبديل به يك «آه» شد، به آن‌چه بر سر سرزمين‌مان مي‌رود.

آنچه باعث شد، اين مطلب را بنويسم تجربه حاصل از طراحي و تبليغ اين تور بود. توري كه مبناي طراحي آن احترام به روح ايراني از گذشته تا كنون بود و تبليغاتش عاري از جملات رنگارنگ تجاري و فقط مبتني بر درك فرهنگي بود. بايد اعتراف كنم نگاه من بسيار آرماني بود و آنچه مي‌پنداشتم بايد باشد را با آنچه هست اشتباه گرفته بودم. دوست باتجربه‌ام در دنياي گردشگري درست مي‌گفت و بسياري از مردم، تور دبي و ارمنستان را ترجيح مي‌دهند.

در طول تبليغات اين تور كه به‌تدريج براي من به تحقيقات مردم‌شناسي تبديل شده بود، دريافتم طبقه‌اي كه از چنين برنامه‌هايي استقبال مي‌كند، بسيار لاغر است. طبقه‌اي است كوچك از دانشگاهيان كه در سازمان‌هاي فرهنگي فعاليت مي‌كند و از عقب ماندن هر روز ايران به‌شكل واقعي رنج مي‌كشد و البته كم‌ترين درآمدهاي كشور را دارد. برخي از افراد اين طبقه كه در برنامه‌ريزي‌شان نمي‌توانستند هزينه سفر چند روزه را درنظر بگيرند، در تماس با ما از طراحي چنين توري تشكر مي‌كردند و اميدوار بودند كه چنين برنامه‌هايي افزايش يابد؛ اما در سوي ديگر و خارج از اين طبقه، ما با يك مشكل جدي در دنياي گردشگري مواجه شديم كه براي صاحبان اين صنعت شايد عادي شده باشد و از همين روست كه هر روزه بسته‌هاي جديد سفر به كشورهاي عجيب و غريب طراحي مي‌شود.

مي‌دانيد كه جلفا، پار‌س‌آباد، بيله‌سوار و اصلاندوز كه در تور مورد نظر در فهرست بازديدها قرار داشتند، از زيباترين نقاط مرزي ايران هستند و به‌لحاظ تاريخي نيز بسيار اهميت دارند؛ اما بسياري از مردم ما ترجيح مي‌دهند، چندبرابر يك تور داخلي را پرداخت كنند تا كمي بالاتر از اين مناطق را آن‌جا كه نام ايران ندارد، مورد بازديد قرار دهند، يعني مي‌خواهند به جمهوري آذربايجان بروند يا ارمنستان و نخجوان، اما ايران نه.

در اين خواست البته اشكالي نيست و هر كسي حق دارد هر جايي را كه دوست دارد به‌عنوان مقصد سفرش انتخاب كند، اما پرسش زماني ايجاد مي‌شود كه هر روز، تورهاي متعددي براي اين مناطق طراحي مي‌شود و ايراني‌هاي بسياري به اين كشورها سفر مي‌كنند، اما از خود سؤال نمي‌كنند چرا اين كشورها رو به پيشرفت دارند و نقاط مرزي ايران هر روز به‌دليل مشكلات عديده مالي و امكاناتي خالي از سكنه مي‌شود؟

پرسش زماني ايجاد مي‌شود كه قيمت يك تور درجه چندم خارجي يا امكاناتي متوسط و حتا پايين با يك تور كامل داخلي به زيباترين نقاط كشور، مقايسه و در اين ميان، تور درجه چندم خارجي پيروز مي‌شود.

همه ما در ادعا و حرف زدن، عزادار بازماندن ايران از قطار پيشرفتيم و در عمل ترجيح مي‌دهيم با مسابقه خارج رفتن، درآمدمان را يكسره در جيب خارجي‌ها بريزيم و آن‌ها را به پيشرفت نزديك‌تر كنيم و خود در حسرت پيشرفت بمانيم!

آن طبقه خاص فرهنگي، توان تكثير فرهنگ خود را ندارد و تنها حسرت مي‌خورد بر روزهايي كه از دست مي‌رود و كارهايي كه مي‌تواند انجام شود و نمي‌شود و بدتر آن‌كه اين طبقه نيز وارد مسابقه خروج از كشور شود.

پرسش زماني ايجاد مي‌شود كه برخي مسؤولان به خود زحمت انديشيدن به اين مقوله را نمي‌دهند كه چرا جاذبه ايران متمدن اين روزها چنان از دست رفته كه همگان را فراموش شده سرزمين‌هاي آن سوي مرزهاي شمال غربي، روزي ايران بوده و اگرچه تمدني ديرين دارند، اما در كنار ايران به فرزندان مادري مي‌مانند كه هرگز به درجه مادري نرسيده‌اند.

بيش‌ترين اعضاي طبقه مرفه ايران به دلايل مختلف فردي، اجتماعي و سياسي ترجيح مي‌دهد تعطيلات خود را در ايران نباشد كه به گفته برخي از آن‌ها «به آرامش دست يابند» و مسؤولان دل‌خوش داشته‌اند به آمار گشت‌هاي نوروزي با آن آمارگيري «نفرسفر».

پرسش زماني ايجاد مي‌شود كه سفر به نقاط پرت، معمولي و دورافتاده كشورهايي مانند تايلند و مالزي و ... آرزوي جوان ايراني مي‌شود و به لطف آژانس‌داران ايران، اين كشورها هر روز بر ظرفيت ورود گردشگران خود مي‌افزايند و هتل و رستوران مي‌سازند، اما در جلفا و كليبر و مغان ايران كه بي‌اغراق جزو زيباترين نقاط و ارزشمندترين مناطق گردشگري هستند، يك هتل پنج ستاره و حتا چهار ستاره هم وجود ندارد.

شايد بگوييد وقتي امكانات مناطق گردشگري ايران پايين است، چرا بايد چنين سفرهايي را انتخاب كنيم؟ درست است؛ اما فرض بر اين است كه همه ما خواهان يك ايران آباد هستيم و لابد مي‌دانيد زماني يك منطقه گردشگري به شكوفايي مي‌رسد و افزايش امكانات مي‌دهد كه ورودي گردشگر داشته باشد و از اين رهگذر است كه ايران را آباد خواهيم ديد.

مشكل اين نيست كه چرا ايراني سفري خارج از ايران را انتخاب مي‌كند، نه، همه حق دارند هر سفري را انتخاب كنند كه به آرامش مي‌رسند و دوست دارند. مشكل زماني به وجود مي‌آيد كه ايراني ديگر خود را دوست ندارد يا خداي نكرده در رقابت نادرست با دوستان و آشنايان، صرفا هر سفر خارجي را با هر كيفيت نامناسبي به سفر داخلي ترجيح مي‌دهد. مشكل زماني است كه ما دغدغه پيشرفت ايران را در زبان بيان كنيم و در عمل هيچ اهميتي نداشته باشد براي‌مان كه بر سر مرزنشين ايراني چه مي‌آيد. مشكل زماني است كه دنبال مقصر باشيم و چه مقصري بهتر از مسؤولان و خود كه بي‌تفاوت از كنار موضوعات عبور كنيم و صرفا سري تكان دهيم بر اين همه عقب‌ماندگي. مشكل زماني است كه ما به جاي فكر كردن و عميق‌تر شدن، راه سطحي شدن و فكر نكردن را برگزينيم. به واقعيت خود بها ندهيم و هر روز با استناد به ميراث ايران، بر تكبر تاريخي‌مان بيفزاييم و خود را مسؤول عقب‌ماندگي‌مان ندانيم. مشكل زماني به وجود مي‌آيد كه در تصميم‌گيري‌هاي روزانه زندگي‌مان، ردي از رفتار يك شهروند با پشتوانه تمدني و تاريخي چندين هزار ساله ديده نشود و فراموش كنيم نسل آينده‌اي خواهد آمد و خواهد پرسيد كه با ميراث ايران چه كرديم و بر مدال‌هاي تاريخي ايران چه افزوديم؟ مشكل زماني آغاز مي‌شود كه فراموش كنيم «از ماست كه برماست».

انتهاي پيام

  • چهارشنبه/ ۱۲ خرداد ۱۳۸۹ / ۱۰:۲۷
  • دسته‌بندی: گردشگری و میراث
  • کد خبر: 8903-07564
  • خبرنگار : 71021