حميد روحاني: امروز به دنبال اين هستند كه به اسم دفاع از امام، انديشه ليبراليستي را در جامعه رواج بدهند
سيدحميد روحاني گفت: به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا رييس بنياد تاريخپژوهي ايران معاصر كه در جمع كاركنان اين بنياد سخن ميگفت، با بيان اين كه مسئلهاي که الان در کشور ما بسيار حساس است و بايد به آن توجه کرد، مسئله تبليغات است، افزود: به نظر من آن مقداري که تبليغات ميتواند در پيشرفت و موفقيت دشمن مؤثر باشد، هيچ قدرت نظامياي نميتواند چنين بردي داشته باشد. وي در ادامه با اشاره به مثالهايي از تاريخ اسلام و تاريخ معاصر درباره تاثير تبليغات بر وارونهجلوهدادن شخصيتها گفت: قريب 15 سالي که در عراق بودم مسائلي را ديدم که واقعاً برايم شگفتآور است. سرزمين فلسطينيها اشغال شد، مردم فلسطين از سرزمين خودشان بيرون رانده و ناگزير شدند براي دفاع از کشورشان، بازگشت به آن و براي دفاع از جانشان به مبارزاتي دست بزنند. ملت عرب در جهت آزادي فلسطين گاهي فعاليتهاي نظامي داشت. خدا ميداند دشمن با جنگ رواني چه بساطي به راه انداخت! يكي از شگردهايي كه دشمن بهكار گرفت اين بود كه به دولتهاي عربي بباوراند اگر حرکت خشني انجام دهند در دنيا منفور ميشوند و افکار جهاني عليه آنها تحريک ميشود و منزوي ميشوند. دفاع از وطن، ناموس و ملت از نظر جهانخواران خشونتطلبي نشان داده ميشد؛ در حالي كه اسراييل شديداً بمباران ميکرد؛ حتي مدرسهاي را در مصر بمباران کرد که بچههاي دانشآموز كشته شدند، اما وقتي مصر ميخواست با اين قضيه برخورد كند به او ميگفتند «آبرويت ميرود و افکار جهاني عليه تو تحريک ميشود. شما چيزي نگوييد و بگذاريد اسراييل در دنيا بيآبرو بشود!» اينها به همين دلخوش بودند كه افکار جهاني عليه اسراييل تحريک ميشود. اما در مقطعي فلسطينيها عرصه را بر رژيم صهيونيستي به گونهاي تنگ کرده بودند که عوامل آن رژيم در هيچجا امنيت نداشتند؛ نه در کشورهاي اروپايي و نه در کشورهاي خاورميانه و اين اقدامات آنها موجوديت رژيم صهيونيستي را در دنيا با خطر جدي مواجه كرده بود؛ اما استكبار جهاني با بهراه انداختن جنگ رواني و تبليغات عليه مردم فلسطين توانست جو را دگرگون سازد؛ به نحوي که فلسطينيها در شرايطي قرار گرفتند كه ديدند جو جامعهشان اقتضاي چنين کارهايي را ندارد، مردم عرب در برابر جوسازيها روحيه خود را باختند و ديدند آمادگي فعاليتهاي قهرآميز را ندارند و به ناچار از اين کارها دست برداشتند، در نتيجه دنيا براي اسراييل امن و براي فلسطينيها ناامن شد. حالا ميبينيم كه رژيم صهيونيستي به راحتي هم در خاک فلسطين قتلعام ميكند و يا دست به ترور فلسطينيها و آدمربايي ميزند. اين تبليغات شديدي که صورت گرفت و بيان اينكه اين مسائل با افکار جهاني همخواني ندارد، تروريست معرفي ميشويد، خشونتطلب معرفي ميشويد، منزوي ميشويد، ايرانيها، فلسطينيها و ديگر مردم مسلمان منطقه را واقعاً خلع سلاح کردند، به گونهاي که اگر کسي در کشورهاي عربي يك حرکت قاطع انقلابي از خودش نشان بدهد هم از نظر مردم آن کشور محکوم است و هم از نظر افكار جهاني. وي ادامه داد: در چنين شرايطي سرکردههاي تروريستها مثل امريکا، رژيم صهيونيستي و انگلستان بدترين جنايات را در کشورهاي اسلامي انجام ميدهند؛ در افغانستان و عراق حمام خون بهراه انداختهاند. در زندانهايي که در اختيار دارند برخوردهاي وحشيانه و شکنجههاي واقعاً غيرانساني صورت ميدهند، هيچکس هم حرفي نميزند؛ اينها به اصطلاح آزاديخواه هستند، ضدتروريسم هستند، هر جنايتي هم بکنند در دنيا کوچکترين انعکاسي ندارد، ليكن ميبينيد كه اين تبليغات چگونه لبنان، فلسطين، مصر و عراق را خلع سلاح کرده است. جورج بوش در همان زماني که برجهاي دوقلو مورد حمله قرار گرفت گفت: «جنگ صليبي شروع شد!» البته بعداً به ظاهر حرفش را پس گرفت حتي از مسجدي هم بازديد کرد ولي ميبينيم كه عملاً جنگ صليبي را تجديد كردهاند. آنها در افغانستان، پاکستان، يمن، عراق و فلسطين مسلمانها را قتلعام ميكنند، طالبان درست کردند، القاعده پديد آوردند، به اسم مبارزه با تروريسم تروريستپروري ميكنند و به دست اين تروريستها مسلمانها را ميکشند و هيچکس هم نميتواند حرفي بزند. حالا اگر در چنين شرايطي که جوانان فلسطيني، زنها و کودکان غزه تکه پاره ميشوند و هزاران نفر در عراق و افغانستان به خاك و خون كشيده شوند اگر يک نفر در ايران به اتهام جاسوسي اعدام شود ببينيد چه خبر ميشود! اين جنگ رواني در کشور ما هم به شدت تأثيرگذار بوده است و خيليها را تحت تأثير قرار داده؛ به گونهاي كه به خود جرئت نميدهند از جهاد، شهادت، قصاص و مجازات سخن بگويند؛ يعني واقعاً انديشه ليبراليستي و تسليمطلبي به اسم اصلاحطلبي و سازشکاري به حدي قوي شده است که ما ميبينيم دارد مثل سرطان افراد را به خودش جذب ميکند. رييس بنياد تاريخپژوهي ايران معاصر ادامه داد: نكته درخور توجه اين است كه امروز ليبراليسم در غرب و در دنياي استكباري جايگاهي ندارد. سران استكبار كه مروجان و مدعيان ليبرال - دموكراسي هستند به اين تز پشت و فاشيستيترين حكومت پليسي را در كشورشان حاكم كردهاند؛ در خانههاي مردم شنود ميگذارند، تلفنها را كنترل ميكنند، افراد را بدون محاكمه و تفهيم اتهام، ساليان طولاني در زندان نگاه ميدارند، زندانيان را مورد شكنجه قرار ميدهند و آن را علنا اعلام ميكنند، ترور انسانها و آدمدزدي را آشكارا انجام ميدهند. در کشورهاي غرب آزادي در چارچوب منافع هيئت حاکمه مفهوم پيدا ميکند، مردم آن کشورها در بي بند و باري و افسار گسيختگي جنسي آزادند، ليکن در اظهار عقيده در صورتي که با منافع زورمداران حاکم مغايرت نداشته باشد، آزادي دارند. در جهان غرب اهانت به مقدسات اسلامي آزاد است، ليکن ناديده گرفتن هولوکاست و انتقاد از رژيم صهيونيستي ممنوع است، اما براي فريب آزاديخواهان جهان از ليبراليسم دم ميزنند تا آزاديخواهان را كنترل كنند و از خيزش و خروش و انتقام بازدارند. زماني يک شيخ حسينعلي منتظري بود که تحت تأثير انديشههاي ليبراليستي قرار گرفت و داد و فرياد به راه انداخت كه «چرا جاسوسها اعدام ميشوند؟ چرا آدمکشها اعدام ميشوند؟» الان ميبينيم اين فکر کاملاً در کشور ما رواج و گسترش پيدا کرده است. ما اگر آن روز يک منتظري داشتيم الان منتظريها درست شدهاند. من در ارديبهشت 1368 نامهاي به امام نوشتم و همين نکته را به ايشان يادآوري کردم که با اين وضعي که دارد پيش ميرود ما در آينده «منتظري»هايي خواهيم داشت و امروز متأسفانه به اين روز رسيدهايم و ميبينيم كه امروز کساني راه افتادهاند و به عنوان دلسوزي براي امام ميگويند: «واي! امام را خشونتطلب معرفي نکنيد، امام رئوف بود، رأفت داشت» اولا بايد دانست اگر قرار بود امام با موضعگيري من خشونتطلب معرفي شود، با موضعگيري شخص ديگري به عنوان يک انسان رئوف معرفي شود، او امام نميشد. مردم امامي را که بر قلبها حکومت ميکند شناختهاند. دنيا او را شناخته است و نه کسي ميتواند امام را خشونتطلب معرفي کند، نه ميتواند او را به عنوان يک آدم تسليمطلب وانمود كند. مردم امام را شناختهاند، به همين جهت سر در راه او گذاشتند و با همه وجود در راه او همهگونه فداکاري کردند؛ امام به دلسوزيهاي اين و آن نيازي ندارد. اين آقايان در واقع به نام دلسوزي براي امام سنگ خود را به سينه ميزنند، اينها ميدانند كه اگر قرار باشد راه و فکر امام در جامعه رواج داشته باشد با منافع خيلي از آنها تضاد پيدا ميكند. انديشه امام باعث ميشود منافع بسياري در خطر قرار بگيرد، پس بايد يک کاري کرد که به اسم دفاع از امام خط امام را کور، نابود و دفن کرد. امروز به دنبال اين هستند كه به اسم دفاع از امام، انديشه ليبراليستي را در جامعه رواج بدهند و هرگونه حرکت قانوني، انقلابي و منطقي را بکوبند. با اين وضعي که دارد پيش ميرود ممكن است كار به جايي برسد که کشور ما جاسوسخانه بشود؛ چنانكه برخي كشورها مانند لبنان جاسوسخانه شده است؛ چون در قصاص و مجازات را بستند. با جار و جنجال، قانون قصاص را تعطيل كردند. امروز نيز دنبال اين هستند كه جاسوسهاي امريکايي و فتنهگراني را که ميخواستند کشور ما را به آتش بکشند، آنهايي که با بودجه کلان مصوبه در کنگره امريکا آن بساط بعد از انتخابات را به راه انداختند، اينها مصون بمانند تا بتوانند در مرحله ديگر باز توطئه را پيش ببرند. دستگاه قضايي ما متأسفانه هميشه ضعيف بوده است. از روزي که انقلاب پيروز شد به خاطر همين جنگ روانياي که شروع شد دستگاه قضايي ما به وظايف خود درست عمل نكرد. در روزهاي نخست پيروزي انقلاب، عوامل رژيم شاه، جنايتکاران و آدمکشهايي مثل ارتشبد نصيري که دستشان تا مرفق به خون اين ملت آغشته بود اعدام شدند و جنگ رواني در دنيا به حدي عليه ايران شديد شد که يکباره دستگاه قضايي ما جا زد و تا به امروز در همان حالت باقي ماند و کار به جايي رسيد كه براي اعدام يک قاتل مثل مهدي هاشمي (که دستور داده بود آيتالله شمسآبادي را به قتل برسانند، بنابر اعتراف خودش به آيتالله رباني املشي گرد سرطانزا خورانده بودند و جوانان بيگناهي مثل بچههاي حشمت را در نجفآباد به دستور او دستگير کرده، کشته و در چاه انداخته بودند) بايد از امام خرج بشود. امام نامه نوشتند، تأکيد کردند و فشار آوردند تا او به جزاي عملش برسد. هادي هاشمي، داماد منتظري، آن همه خيانت کرد و خيانت او محرز است اما امام نامه نوشت که او را دستگير و تبعيد کنند. اگر واقعاً دستگاه قضايي ما يک دستگاه قضايي اسلامي بود و به قانون عمل ميكرد چرا بايد اين همه از امام خرج ميشد؟ عدهاي از منافقين با تاکتيک و دروغ اعلام توبه کرده بودند وقتي که منافقين از خارج کشور به ايران هجوم آوردند همان به اصطلاح توابين فکر کردند كه كار انقلاب تمام شده است و سرکردههايشان دارند از عراق به سوي ايران ميآيند آنها هم زندان را به آتش کشيدند که به اصطلاح هماهنگي بکنند و کشور را بگيرند؛ ماهيت آنها معلوم شد و خود دستگاه قضايي به اين نتيجه رسيد و اعلام کرد كه منافقين محارب هستند و حکم محارب اعدام است اما دست روي دست گذاشتند تا امام نامه بنويسد و بگويد حكم خدا را درباره محاربيني که بر سر موضع هستند اجرا کنيد. اگر واقعاً در کشور ما دستگاه قضايي به وظيفه خودش عمل ميکرد نه لازم بود امام براي اعدام مهدي هاشمي قاتل نامه بنويسد و براي منافقيني که به اسم توابين از اعدام و مجازات رهيده بودند، هم نياز به توصيه و تأكيد امام نبود. متأسفانه دستگاه قضايي ما سستي كرد؛ اين حرف را من امروز نميزنم، كتاب شريعتمداري در دادگاه تاريخ را در سال 1360 نوشتم. در آنجا آوردهام: «رابطه قصاص و حيات رابطهاي ضروري و جبري است. اگر تيغ دادگاهها زنگ زد و قصاص درست انجام نشد حيات جامعه متزلزل ميشود در اين اصل هيچگونه ترديد نميشود کرد. اصل عقلي که قرآن آن را تأکيد کرده است همين را ميگويد ولکم فيالقصاص حيات يا اوليالالباب خطاب در آيه قصاص، به خردمندان است يعني آناني که ضرورت اين رابطه را درمييابند. در اين زمينه تعبيرهاي ديگري از بنيانگذاران اسلام داريم در حديثي پيامبر فرمود: خير و نيکي زير سايه شمشير نهاده شده است الخير کلهم في السيف. پيامبر رحمت، پيامبر آموزگار بزرگ اخلاق که ميگويد براي تتميم مکارم اخلاق بر انگيخته شدهام چنين ميگويد که اگر نيکي ميخواهيد زير سايه شمشير قرار دارد... يکي از اشکالات اصولي انقلاب ما اين است که رأفت و بخشش در آن زياد است؛ انتقام، مجازات و قصاص کم است درست عکس آنچه در داخل و خارج تبليغ ميشود و دست بر قضا اين همه تبليغ عليه انقلاب و اتهام به خونريزي و خونباري همه براي همين است که رهبران ما جا بزنند و مجبور بشوند جانب عفو و بخشش و سهلانگاري را پيش بگيرند و در نتيجه سازمانهاي جاسوسي غرب به مقصد اصلي خود برسند و مقصد اصلي اين است كه اولاً عناصر وابسته، فراماسونرها و توطئهگرها را حفظ کنند و بدون بيم و ترس از مجازات به توطئه وادارند نيز براي تکميل همين مقصد بتوانند با کمترين سرمايهگذاري بيشترين تخريب، فتنه و آشوب را پديد آورند. اگر دادگاه فعال نبود، رحم و شفقت بر نظامي حاکم بود و قصاص آنطور که بايد و شايد اجرا نشد ضد انقلاب با دريافت کمترين نفر و نيرو بيشترين ضرر را مي تواند وارد کند و اين است هدف آن همه تبليغات عليه دادگاهها و اعدامها... بر اثر کند بودن تيغ دادگاه کار به آنجا رسيد که ضدانقلاب جرئت پيدا کرد تا به جايي رسيد كه ساواکيها تظاهرات بهراه انداختند و کمالي، شکنجهگر معروف ساواک، تا اين اندازه تيغ قصاص و قضاوت را کند و زنگزده ديد که بدون هراس آمد و حقوق خواست.» اين را در سال 1360 نوشتهام و هنوز هم روي اين انديشه ايستادهام و موضعم عوض نشده است. امروز گاهي مطرح ميکنند که آقاي روحاني تندروي پيشه کرده و افراطي شده است؛ من نه افراطي شده ام و نه تندرويي پيشه کردهام حرف ما همين بوده است «ولکم في القصاص حيات يا اولي الالباب» سال 1360 اين حرف را زدم امروز هم همين حرف را تکرار ميکنم. اخيرا با نشريه سپيدار مصاحبهاي داشتم که در آنجا از من سؤال شد براي پايان دادن به اين فتنهگريها چهکار بايد کرد. من هم گفتم همان برنامهاي را که در سال 67 در مورد منافقين انجام گرفت بايد دوباره تکرار بشود و عوامل فتنه كه از جاسوسهاي امريكا و رژيم صهيونيستي هستند مجازات شوند. يک جار و جنجال عظيمي بهراه انداختند که آقاي روحاني گفته است مخالفان را اعدام كنيد! من نگفتهام مخالفان را اعدام كنيد؛ مخالفان راه امام مانند انجمن حجتيه، «نهضت آزادي» و ديگر گروهكها بيش از سي سال است در اين كشور دارند زندگي ميكنند و پيوسته تيشه به ريشه انقلاب ميزنند و كسي كاري به آنها ندارد. من طبق اصول اسلامي و موازين انساني و عقلايي خواهان مجازات قاتلها، جاسوسها و فتنه گراني هستم كه از امريكا و رژيم صهيونيستي پول گرفتند و آشوب و بلواي پس از انتخابات را بهراه انداختند. اين جار و جنجالي كه به دنبال مصاحبه من با «سپيدار» بهراه افتاد، نمايانگر اين واقعيت است كه دشمن و ايادي آن از چه ميترسند، آنها نگرانند اين پيشنهاد جامه عمل بپوشد و مسئولان به فکر بيفتند جاسوسها، قاتلها و آدمکشها را به جزاي عمل خودشان برسانند. اين جنگ رواني براي اين است كه ما دوباره جا بزنيم و کسي نفس نکشد اين خطري است که متأسفانه جدي است. خود اين تبليغات نشان ميدهد که دشمن از چه ميترسد ولي در داخل هم کساني به اسم دفاع از امام جار و جنجال بهراه انداختند که آقاي روحاني امام را خشونتطلب معرفي کرده است. اينطور معرفي کرده که امام مخالفان خودش را اعدام ميکرد. من عين عبارتي را که در نشريه «سپيدار» گفته بودم برايتان ميخوانم که ببينيد هرگز چنين مسئلهاي نبوده است که بگوييم امام خشونتطلب است: اگر بخواهيم زندگي امام را بازشناسيم بايد زندگي حضرت علي(عليهالسلام) را مطالعه کنيم. حضرت علي(عليهالسلام) تا آنجا داراي رأفت و محبت است که وقتي يک خلخال از پاي يک زن اهل ذمه ميکشند ميگويد: «جا دارد انسان از اين غصه بميرد» و از آن طرف هم وقتي با خوارج نهروان مواجه ميشود ده هزار نفرشان را از دم تيغ ميگذراند. انسانهاي قاتل و فتنهگر حکم دمل چرکين را دارند؛ همانطور که اگر دمل چرکين در بدن انسان رشد کند و اين دمل جراحي نشود و بيرون آورده نشود بدن را آلوده ميکند، در جامعه هم اگر انسانهاي فتنهگر و آشوبگر به جزاي عملشان نرسند جامعه را چرکين و آلوده ميکنند و به فساد ميکشانند؛ مصداق بارز يک انسان کامل هماني است که قرآن ميگويد محمد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) اشداء علي الکفار رحماء بينهم؛ اين معيار کلي ما است. امام همينطور بود. از يك طرف رأفت و محبت عظيمي را که در امام وجود داشت در هيچکس نديدم زيرا ايشان حتي از کشتن مگس خودداري ميکرد و پيف پاف در منزل امام مصرف نميشد. يادم است در نوفل لوشاتو که بوديم يک خبرنگاري از من سؤال کرد: «درباره صفات آيتالله خميني بگوييد؟» من همين نکته را گفتم که بزرگترين ويژگي ايشان همين است که خيلي رئوف و بامحبت است و حتي از کشتن مگس و پشه خودداري ميکند. مرحوم حاج آقا مصطفي تعريف ميکرد: «امام دچار بيخوابي شده بود. بعدازظهر با زحمت مگسها را بيرون کرديم و در را بستيم و با مادر به حياط رفتيم و نشستيم كه شايد امام بتواند بخوابد. يک مگس در اتاق مانده بود بعد از مدتي ديديم امام در را باز کرد و دست امام بيرون آمد و مگس را بيرون انداخت. با چه زحمتي اين مگس را گرفته بود آورده از در بيرون انداخته بود که آن را نکشد.» خبرنگار يکدفعه گفت: «ايشان که اينقدر رئوف است پس چطور اجازه ميدهد در ايران اين همه کشت و کشتار بشود؟ شاه دارد در ايران کشت و کشتار ميکند، خميني اگر آدم رئوفي است چرا اجازه ميدهد در ايران کشت و کشتار شود؟» يعني انگار شاه براي كشت و كشتار از امام اجازه ميگرفت. من اول به او توضيح دادم كه اولاً امام کشت و کشتار نميکند و آنها دارند کشت و کشتار ميکنند و امام ميخواهد جلوي كشت و كشتار را بگيرد. او ميگويد بايد عدالت در کشور حاکم باشد، آزادي باشد، کشور آلت دست ديگران نباشد. آن خبرنگار گفت: «بالاخره ايشان تحمل اين همه کشتار را دارد!» مثالي براي او زدم و گفتم: «اگر من از يک پزشک خيلي تعريف بكنم و بگويم كه او رئوف، مهربان و دلسوز است پس چرا جراحي ميكند، چشم در ميآورد، پا و دست قطع ميکند، مسلماً وقتي که انسان رئوف و مهربان ميبيند اين چشم اگر تخليه نشود چشم ديگر را فاسد ميکند، بدن را فاسد ميکند ناچار است اين را دربياورد معنايش اين نيست که او رئوف نيست و جلاد است. امام هم رئوف و مهربان بود و هم در جاي خودش قاطع بود. امام همان روش حضرت علي(عليهالسلام) را دنبال ميكرد. ايشان مثل بعضيها نبود كه آقازادهها و نورچشميها هر غلطي کردند بگويد اشکالي ندارد. امام در اجراي قانون ميان خود و بيگانه تفاوت نميگذاشت. در دوران بلواآفريني بنيصدر يك شب از مشهد به دفتر امام زنگ زدند و گفتند که حسين خميني، نوه امام، مشغول سخنراني به نفع بنيصدر بوده است كه وسط سخنراني او مخالفان بنيصدر وسط مجلس ريختند و صحبت او به هم ريخت اما از پشت تريبون کنار نميرود. دست او روي اسلحه کمرياش است و خطر اين وجود دارد که به سوي آنهايي که هجوم آوردند تيراندازي کند. آقاي اشراقي در آنجا بود. او به اندرون رفت و قضيه را به امام گفت. امام گفت: «به مشهد تلفن بزنيد و بگوييد همين الان او را دستگير کنند و تحتالحفظ به تهران بفرستند و اگر هم خواست از اسلحه استفاده کند درنگ نکنند و او را بزنند» آقاي اشراقي آمد و گفت: «امام ميفرمايد دستگير کنيد و تحتالحفظ بفرستيد تهران!» خب امام آدم هوشياري بود وقتي او خدمت امام برگشت امام از او پرسيد: «گفتي؟» آقاي اشراقي گفت: «بله» امام پرسيد: «گفتيد که اگر خواست تيراندازي کند مهلت ندهند و او را بزنند؟» آقاي اشراقي که نميتوانست دروغ بگويد گفت: «نخير اين را نگفتم.» امام گفت: «برگرد برو دوباره زنگ بزن بگو اگر خواست از اسلحه استفاده کند مهلت ندهند قبل از اينکه او تيراندازي کند به خودش بزنند!» خب به نظر ميآيد او چه آدم سنگدلي است اما امام خيلي حسين را دوست داشت چون يادگار حاج آقا مصطفي بود. در نوفللوشاتو که بوديم خبرنگاران آمدند و از حسين عكس گرفتند. او اين عکس را برده بود و به امام نشان داده بود. امام عكس را گرفته بود و گفته بود: «اين عکس پيش من باشد.» حسين آنجا در خانه امام بود اما درعين حال امام عکس او را گرفته بود و نگهداشته بود. امام، حسين را خيلي دوست داشت اما ببينيد حکمش، نظرش، حكم خداست. من يقين دارم، قسم ميخورم كه لحظهاي که امام آن دستور را داد جگرش هم براي حسين کباب بود اما او پيرو مرد بزرگي است که به دخترش ميگويد: «اگر اين عاريه مضمونه نبود اولين هاشميهاي بودي که دستت را قطع ميکردم!» ببينيد کسي که پيرو اسلام است اين است. خود حضرت علي در نهجالبلاغه ميفرمايد: «عقيل بچههاي گرسنهاش را آورد جلوي من رديف کرد و نشاند که من را بر آن دارد که يک چيزي بيشتر از حد و حقش از بيت المال به او بدهم» بعد ميفرمايد: «من آن آهن داغ را به دستش گذاشتم وقتي مثل شتر مست نعره كشيد گفتم: مادر به عزاي تو بنشيند تو از اين آهني که به دست يک انسان داغ شده است اينجور جزع و فزع ميکني چگونه من از آتش جهنم نترسم و بيش از حق تو به تو بدهم» امام خميني پيرو اين امام است و رفتارش آنگونه است. حالا ليبراليستهاي کشور ما اسم اين را خشونت بگذارند، هر چه اسمش را بگذارند اين روش، روش الهي و انساني است. امام ميتوانست مثل بعضي افراد ديگر اگر نوهاش جرمي مرتكب شد، او را فراري دهد و به لندن يا دبي بفرستد تا به اسم اينكه آنجا درس ميخواند از قانون فرار کند اما امام پيرو اسلام است اگر امام غير از اين بود امام نميشد و اينقدر عشق در دل مردم بهوجود نميآمد و بر دلها و قلبها حکومت نميکرد. ما متأسفانه راه امام و اسلام را گم کردهايم و به اصطلاح با دم زدن از رأفت و محبت امام به اصطلاح ميخواهيم به او آبرو بدهيم و پيوسته دم ميگيريم كه «امام را خشونتطلب معرفي نکنيد و امام رئوف بود.» اينها بازيهاي سياسي است که در کشور ما به راه افتاده است ولي زنگ خطر را بهصدا درميآورد يعني نشان ميدهد که دشمن تا چه حدي بيدار است و متوجه است. کلمه از دهان ما درآمد که فتنهگرهايي که آشوب بهپا کردند زندگي و امنيت مردم را در معرض خطر قرار دادند بايد مجازات بشوند ببينيد چه کار ميکنند؟ حالا در چنين شرايطي اين دستگاه قضايي ما ميتواند جنايتکاران و قاتلين و جاسوسها را اعدام کند؟ مسلماً تا وقتي اينها اعدام نشدهاند بايد منتظر فاجعه بزرگتري باشيم و مسلماً فتنهگران و توطئهگرها با امنيت بيشتري اين مملکت را دستخوش هوسبازيهاي اربابانشان قرار ميدهند. من بار ديگر تأکيد ميکنم بارها هم در مصاحبهها و سخنرانيها اين را گفتهام عوامل فتنه اين ورشکستههاي انتخاباتي نيستند اين چهار تا بچه فريبخوردهاي که ميآيند در خيابانها شلوغ ميكنند اينها عوامل فتنه نيستند، عوامل فتنه آنهايي هستند که بودجه کلان امريکا را که در کنگره تصويب شد گرفتهاند و اين بساطها را راه انداختهاند و ميليونها خرج کردهاند تا روي شعار مرگ بر اسراييل خط زده شود اينها عامل فتنه هستند، عامل فتنه آنهايي هستند که ندا آقا سلطان را کشتند تا نظام جمهوري را بدنام کنند تا به اصطلاح چهلمهاي زنجيرهاي درست کنند اينها بايد دستگير بشوند و مجازات شوند و مسلماً اگر اينها شناخته و اعدام نشوند فتنه و بلوا ادامه پيدا خواهد کرد. وي ادامه داد:امروز ملت انقلابي ايران در برابر اين توطئهها و ترفندهاي شيطاني وظايفي دارد كه نبايستي از آن غافل بماند، بزرگترين وظيفه همانگونه كه مقام معظم رهبري بر آن تأكيد دارند، كسب بصيرت است. اگر ملت ما به حد كافي آگاهي پيدا كند، جنگ رواني نميتواند مؤثر واقع شود و انديشههاي زهرآگين ليبراليستي نميتواند همانند سرطان گسترش يابد. البته ملت ما بحمدالله از رشد سياسي كافي برخوردار است، اين برخي خواص هستند كه به خاطر رفاهطلبي، سادهلوحي و يا مصالح باندي و نفساني در گنداب غربزدگي و ليبراليسم سقوط كردهاند كه بايد ملت ما تكليف خود را با آنان روشن كند. موضوع دوم مقابله با استكبار جهاني و صهيونيسم بينالمللي است. امام هشدار داد كه اگر جهانخواران نخواهند دين ما را از ما بگيرند ما دنيايشان را از آنان خواهيم گرفت (نزديك به اين مضامين) امروز استكبار جهاني و در رأس آن شيطان بزرگ همه نيروي خود را براي شكست اسلام ناب محمدي(صلي الله عليه و آله و سلم) بهكار گرفته است. نيروهاي حزباللهي و فرزندان انقلابي امام خميني بايد منافع امريكا و صهيونيستها را در سراسر جهان مورد حمله قرار دهند و امنيت جاسوسان صهيونيستي و امريكايي را در سراسر جهان به خطر بيندازند و آرامش و آسايش مقامات صهيونيستي و امريكايي را در سراسر جهان از آنان سلب كنند. امام فرمود: تا ظلم هست و تا مبارزه هست ما هستيم.(نزديك به اين مضامين) وظيفه ديگر ما شناخت خط و راه و انديشه امام است، همه ما مكلفيم در راه شناخت اهداف و آرمانهاي امام بيش از گذشته مطالعه كنيم و خط امام را در همه ابعاد بشناسيم تا دشمن نتواند امام را به ما يكبعدي بنماياند. من در اينجا به آن كساني كه در باند تسليمطلبان قرار گرفتهاند و با دم زدن از رحمت و محبت امام ميكوشند راه و خط امام را مخدوش سازند و امام را انساني يكبعدي بنمايانند و بعد انقلابي، سازشناپذيري و «اشدايي» امام را كه خطر سهمگيني براي استكبار جهاني و صهيونيسم بينالملل ميباشد، كمرنگ سازند و پنهان دارند، هشدار ميدهم كه اگر از اين توطئه دست برندارند، به همان سرنوشتي دچار ميشوند كه پيشكسوتانشان امروز دچار شدهاند كه از ترس مردم نميتوانند سر از خانه بيرون كنند. مردم، امام را به درستي شناختهاند و نيازي ندارند كه برخي از نورسيدهها كه خود امام را نشتاختهاند و از راه امام فاصله گرفتهاند، امام را براي مردم تفسير كنند. انتهاي پيام