ويصل باشچي دانشجوي زبان و ادبيات فارسي اهل استانبول تركيه در دانشگاه تهران است كه تا كنون بيش از 10 كتاب از آثار معاصر ادبيات ايران را به زبان تركي استانبولي ترجمه و منتشر كرده است.
او در گفتوگويي با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، دربارهي علاقهاش به زبان فارسي و ترجمهي آثاري از اين زبان به زبان تركي استانبولي سخن گفت.
گرايش به زبان فارسي و ترجمهي آثار ادبي از اين زبان
باشچي دربارهي رفتنش به سمت ترجمهي آثار فارسيزبان، اظهار كرد: هشت سال پيش كه به ايران آمدم، براي تقويت زبانم شروع به كار ترجمه كردم. اوايل انگيزهي كار ترجمهي حرفهيي نداشتم؛ ولي بعدا ديدم كه از عهدهي اين كار برميآيم و از شش سال پيش بهطور جدي شروع به ترجمه كردم.
او ادامه داد: من در ايران انگيزهي ترجمه را پيدا كردم؛ چون ديدم خللي در اين مسأله وجود دارد. بعد از انقلاب اسلامي، متأسفانه دانشجويان زيادي از تركيه به ايران نيامدند. عدهاي بودند كه قبل از انقلاب كار ميكردند؛ اما بازنشسته شدند و عرصه خالي مانده بود. چه براي ترجمه از فارسي به تركي و يا برعكس، مترجمها به تعداد انگشتان دست بود و البته هنوز هم كم هستيم و دانشجويان تركيهيي در ايران شايد بيش از 40 نفر نباشند؛ اما تنها در استانبول سههزار دانشجوي ايراني در حال تحصيل داريم.
باشچي افزود: اين موضوع دلايل متعددي دارد. برخي بهعلت سياسي ايران را ترجيح نميدهند و فضاي تبليغاتي منفي كه از طرف رسانههاي ملي در تركيه عليه ايران هست، باعث ميشود دانشجو به ايران نيايد. بعد از انقلاب، فضا طوري شد كه ايران در تركيه خيلي شناختهشده نبود. قبل از انقلاب، روابط فرهنگي بهتر بود و بعد از انقلاب، به دليل سياسي، خيليها عليه ايران تبليغات منفي كردند و امروز اين اقدامات باعث شده خيلي از مردم عادي تركيه فكر كنند ايران هم جزو يكي از كشورهاي عربي است و نميدانند كه زبانش فارسي است و از من ميپرسند شما كه به ايران رفتهايد، زبان عربي را خوب ياد گرفتهايد؟!
او متذكر شد: در چنين فضايي لازم است كه ما زبان فارسي را ياد بگيريم. در تركيه فضاي انديشهي آزاد باعث شده كه از تمام كتابها و آثار جهان ترجمه انجام شود. بيش از 100هزار انتشارات داريم. فقط سالانه از آثار روز و مدرن ادبيات ايراني پنج يا شش كتاب به زبان تركي استانبولي ترجمه ميكنيم؛ شايد هم بيشتر، كه مورد استقبال هم هستند. موجي از مترجمها قبل از نسل من بودند كه امروز هم هنوز دارند كار ميكنند. اين گروه تمام آثار مهم صادق هدايت، صادق چوبك، بزرگ علوي، مهدي اخوان ثالث، سهراب سپهري، فروغ فرخزاد و احمد شاملو را به تركي استانبولي ترجمه كردهاند. مثلا محمد كانار كه كتاب فرهنگ تركي به فارسي را هم در كارنامهاش دارد. يا مصطفي چيچكلر كه رييس گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه استانبول است. مرسل اوستوك، دريا اورس، حجاي كرلان گيچ و ديگراني كه كار كرده و ميكنند و به ايران هم رفتوآمد دارند. نسل بعدي هم كه در دورهي انقلاب و بعد از آن به ايران آمدهاند و ما جزوشان هستيم، نيز داريم كار ميكنيم.
اورهان پاموك و دريافت نوبل ادبي
اين مترجم و دانشجوي ترك در ادامه دربارهي اورهان پاموك - نويسندهي تركيهيي - و شرايط راهيابي آثار بيشتري از قارهي آسيا به جايزهي نوبل ادبيات، توضيح داد: قبل از پاموك در ادبيات ترك، نامزد جايزهي نوبل، ياشار كمال بود و به نظرم، كارهايش خيلي قويتر از پاموك بود و اولين نويسندهاي بود كه از تركيه كانديداي نوبل شد؛ اما جايزه را نگرفت. چندي پيش هم بزرگترين جايزهي تركيه يعني جايزهي رييسجمهوري را از آن خود كرد. به نظرم، جايزهي نوبل پاموك بيشتر جنبهي سياسي داشت؛ تا ادبي. اورهان پاموك فقط به علت اينكه گفته بود ما تركها در سال 1915 ميلادي يك ميليون ارمني و 35هزار كرد را كشتيم، جايزه را گرفت و اين سخن در نظر اروپاييان يعني آنهايي كه ادعاي آزاديخواهي و حقوق بشر دارند، باعث شد جايزهي نوبل كه از جنبههاي سياسي عاري نيست و در ايران هم شيرين عبادي جايزهي صلح نوبل را گرفت و معمولا به كساني ميدهند كه مخالف ايدئولوژي دولت خويش باشند يا در راستاي مخالفت با آن برخيزند، به پاموك داده شود.
وي سپس يادآور شد: آثار پاموك نسبتا خوب و ادبي هستند؛ اما به نظر من، خيلي قلمهاي قويتر از او را در شرق و دنياي ترك داريم. مثلا كسي مثل هوشنگ گلشيري چرا براي نوبل كانديدا نشد؛ يا عباس معروفي؟ بايد بكاويم تا ببينيم مسائل سياسي چه ميكنند. چون امروزه متأسفانه سياست از همهي جنبهها بيشتر مطرح است و همه به آن توجه دارند و اين حتا ادبيات را هم دربر گرفته است؛ يعني ادبيات هم رنگ سياست گرفته است و خيلي از اديبان اگر خودشان را هم از سياست جدا كنند، ديگران آنها را به طريقي به سياست وابسته ميكنند و اگر شما بگوييد بيطرف هستيد، ميگويند جزو گروه بيطرفها شدهايد. سياست طوري سايه افكنده است كه اصلا نميتواني خودت را از چنگ آن خلاص كني. چه سياسي كار كني يا نكني، بالأخره شما را در برميگيرد و اين باعث شده كه بين انسانها فاصلههايي نه چندان نزديك بهوجود بيايد.
روند ترجمهي آثار فارسيزبان به زبان تركي
اين مترجم سپس روند ترجمهي آثار فارسيزبان در كشور تركيه را خوب ارزيابي كرد و با اشاره به پيشينهي تاريخي حضور فرهنگ و زبان فارسي در منطقهي آسياي صغير (تركيهي امروزي)، ادامه داد: در زمان گذشته و با ورود سلاجقه به آناتولي و آسياي صغير، فرهنگ ايران به اين منطقه راه پيدا كرد. از همان زمان تا امروز، زبان فارسي گسترش يافته است. در سال 1965 گروهي داشتيم با عنوان شعراي جمهوري كه همه فارسي بلد بودند؛ يعني تا اين حد فارسي سايه افكنده بود. امروزه هم در مدارس سنتي شرق تركيه هنوز «بوستان» و «گلستان» جزو كتابهاي درسي است. در زمان سلجوقيان كه زبان رسمي فارسي بوده است. در زمان عثماني باز هم تمام پادشاهان زبان فارسي بلد بودهاند و ديوان شعر به اين زبان هم داشتهاند. سلطان سليم كه در تركيه با شاه اسماعيل جنگيد، خودش ديوان چندهزار بيتي به زبان فارسي داشت؛ برعكس شاه اسماعيل كه ديوان شعرش به زبان تركي بود. امروزه در تركيه تمام آثار باستاني با اشعار فارسي زينت داده شده است؛ يعني اينقدر ما با زبان و فرهنگ ايراني عجين شده بوديم. تركها دين اسلام را از طريق ايرانيان، بويژه خراسانيها، شناختند و اين باعث شده كه امروزه هم تمام اصطلاحات ديني و فقهي ما به زبان فارسي باشد. الآن در ايران همان واژهي عربي «وضو» ميگويند؛ اما ما به زبان فارسي، «آبدست» ميگوييم.
علاقه به شعر فارسي
باشچي دربارهي علاقهاش به شعر فارسي گفت: به شعر فارسي علاقه دارم، بويژه شعر كلاسيك و شاعراني مثل مولانا، سعدي و فردوسي. داستانهاي متون كهن را هم كه توجهشان بيشتر به نكات اخلاقي بوده، مثل «كليله و دمنه» و «تاريخ بيهقي» و اطلاعات تاريخي هم ميدهند يا «تاريخ جهانگشا» كه از نظر نثر لذتبخش است، ميپسندم. شعر كلاسيك به نظرم بهتر از نثر كلاسيك فارسي است؛ چون در دل شعر نثر هم نهفته است و پيامهاي نثر در آن وجود دارد. زماني خودم هم شعر مينوشتم؛ اما بعد ديدم كار بيهودهاي است؛ چون گذشتگان همهي حرفها را به شكل عالي گفتهاند و هرچه ما بگوييم، بيهوده و تكراري است.
داستان و نويسندگان معاصر
او همچنين دربارهي داستانها و نويسندگان معاصر ايران توضيح داد: از نويسندگان معاصر، هوشنگ گلشيري، صادق هدايت و عباس معروفي را ميپسندم. به نظرم، معروفي از جمله نويسندگان اگزيستانسياليست است و من كارهاي اين نويسندگان را دوست دارم؛ مثل چخوف در روسيه. كار جعفر مدرس صادقي را هم دوست دارم. ابراهيم گلستان را هم با فيلمهايش كه با فروغ فرخزاد ساخته و «خروس»اش كه شاهكار است، ميپسندم.
باشچي سپس دربارهي نويسندگان زن در ايران گفت: نويسندگان زن ايراني متأسفانه خيلي به جنبههاي فمينيستي توجه دارند. شايد هم من قضاوتم اشتباه باشد. از منيرو روانيپور و فريبا وفي هم خواندهام.
او افزود: در تركيه، نويسندگان زن كمتر از نويسندگان زن ايراني به جنبهي فمينيستي توجه دارند. البته نويسندهي ترك و ايراني حق دارند؛ چون با نوشتن، انديشههاي فمينيستي خود را مطرح ميكنند و با مطرح كردن حقوقشان به عنوان زن به نوعي بروز و طرح افكار سياسي خود را پوشش ميدهند.
تعلق مولانا به همهي بشريت
ويصل باشچي در بخش ديگري از اين گفتوگو دربارهي مولوي و تعدادي از شاعران كلاسيك ايران و نيز ادعاهاي مطرحشده دربارهي تعلق آنها به كشورهاي ديگر، اظهار كرد: ريشهي اين موضوع سياسي است. واضح است كسي كه در جهان كارهاي نيك انجام داده باشد، همه ميخواهند بگويند او مال ماست. همه خوبي را ميپسندند. هيچكس نميخواهد به يك پديدهي زشت تعلق داشته باشد و اين موضوع به روانشناسي انسان برميگردد. بله مولانا 800 سال پيش آمده و دنيا را تكان داده و موجي در ادبيات عرفاني ايجاد كرده است و تا امروز هم خريدار دارد؛ چه در اين طرف و چه در دنياي دورتر مثل آمريكا. اتفاقا وقتي مدونا ميآيد غزليات مولانا را ميخواند، يعني مولانا همه را به خود مجذوب ميكند. اينكه ميگويند مولانا از آن ماست، به نظر من يك درگيري لفظي بيهوده است؛ چون كسي كه خودش را متعلق به يك جغرافيا و فرهنگ ندانسته است، چرا ما بايد بياييم و او را به يك جغرافيا منحصر كنيم؟ مگر خود او صاحب اين ابيات نيست كه ميفرمايد: چه تدبير اي مسلمانان كه من خود را نميدانم / نه ترسا و يهوديام نه گبر و نه مسلمانم / نه شرقيام، نه غربيام، نه بريام، نه بحريام / نه از كان طبيعيام، نه از افلاك گردانم / نه از هندم، نه از چينم، نه از بلغار و ساكسينم / نه از ملك عراقينم نه از خاك خراسانم. كسي كه اين حرفها را ميزند، عيب است كه ما بياييم و بگوييم او تركيهيي بود يا ايراني بود يا اهل كشور ديگري. مولانا متعلق به تمام انسانيت و بشريت است.
او در ادامه گفت: اما كساني هستند كه دوست دارند بر روي مولانا يا بسياري اشخاص ديگر اين بازي را دربياورند. شايد هم به مليگرايي و حس ناسيوناليستي برميگردد كه هيچ باوري به اين چيزها ندارم. من اصلا به هويت مولانا نگاه نميكنم؛ فقط نگاه ميكنم كه او چه گفته است. همين حديث امير (ع) كه فرمودند، ببينيد كه چگونه و چه گفته است، نبينيد كه گفته است. و به نظر من، اين بحثها دربارهي مولانا و نيز دعوا بر سر شيعه و سني بودنش بيهوده است.
ويصل باشچي دربارهي مليت مولانا خاطرنشان كرد: هيچ فرقي نيست و تنها ماييم كه اينجا اينها را جدا ميكنيم و اين حس ناسيوناليستي هم به ما شرقيها از سال 1928 به بعد دست داد. قبل از آن، كسي اين بحثها را مطرح نميكرد. آرامگاه مولانا در قونيه است؛ اما به اين معنا نيست كه مولوي مال تركيه است. پيكرش آنجاست؛ ولي روحش اينجا يا هرجاي ديگر. مهم اين است كه آموزههاي مولانا را ببينيم و پيدا كنيم كساني كه آنها را درك كردهاند و ببينيم چه كساني در راستاي آنها عمل كردهاند.
ويصل باشچي متولد سال 1977 در تركيه است. تاكنون بيش از 10 كتاب از آثار معاصر فارسي را به زبان تركي استانبولي ترجمه كرده است؛ از جمله: «كيميا خاتون» سعيده قدس / نشر ياكاموس، «پدر، مادر ما متهميم» و «مذهب عليه مذهب» علي شريعتي، «نازلي» منيرو روانيپور، «سمفوني مردگان» و «پيكر فرهاد» عباس معروفي، «آخرين سفر زرتشت» فرهاد كشوري، «اعتقادات تشيع» سيدعلي مؤذني و تعدادي از آثار هوشنگ مرادي كرماني.
انتهاي پيام