يک شاهنامه پژوه افغان: "شاهنامه در افغانستان" و "افغانستان در شاهنامه" داراي ماهيتي مشترك است

يک شاهنامه پژوه افغان گفت: "شاهنامه در افغانستان" و "افغانستان در شاهنامه" دو موضوع متفاوت اما داراي ماهيتي مشترك است. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)_منطقه خراسان، شکوفه اکبرزاده روز گذشته در فرهنگسراي جهاد دانشگاهي مشهد به ارائه مقاله‌اي در همايش پيام جهاني فردوسي با موضوع "جايگاه شاهنامه در افغانستان " پرداخت و افزود: وقتي سخن از شاهنامه فردوسي به ميان مي آيد جغرافيايي تاريخي اين كتاب گهربار بيش از هر چيز ديگر ذهن خواننده را با خود همواره مي سازد. وي اظهار داشت:اينكه فردوسي در زماني مي‌زيسته كه غزني پايتخت ايران زمين بوده و او با وجود سكونت در طوس با درايت كامل از تمام مناطق پادشاهي غزنويان آگاه بود و كتاب خود را براساس واقعيت‌هاي موجود زمان و تداخل اسطوره و افسانه با تاريخ گذشتگان بنا نموده، امري واضح است. وي تصريح کرد: هر چند بيش از 200سال از پيدايش نام افغانستان بر سرزمين كنوني نمي‌گذرد، اما وجود جنگ هاي متعدد در سرزمين فعلي افغانستان و مشكلات ناشي از آن، نه تنها باعث شده تا اديبان و مورخين كمتري از اين سرزمين بلكه ادبا و مورخان ساير نقاط ايران زمين قديم كمتر به نقش اساسي اين منطقه در تاريخ و ادب ايران توجه كنند. اين شاهنامه پژوه افغان خاطر نشان کرد: در شاهنامه اماكن مختلفي نام برده شده كه اكنون بعد از گذشت قريب هزار سال از تاريخ آن، اين مناطق با همين نام و يا نزديك به آن در افغانستان موجود است. كابل، زابل، سمنگان، بلخ، البرز كوه، معبد نوبهار از جمله اين مناطق است. اکبرزاده با اشاره به وضعيت شاهنامه پژوهشي و شاهنامه خواني در افغانستان معاصر گفت:حاكميت مطلق پشتون ها در سده هاي اخير بر افغانستان نه تنها نام اين سرزمين را متاثر از خود ساخته بلكه باعث شده تا قلم نويسندگان نيز در محدوديت‌هاي خاص قرار گيرد. وي ادامه داد: عدم حمايت حكام و در مواردي تضاد با گسترش زبان و ادبيات دري در كشور افغانستان بر محدوديت پژوهش‌هاي ادبي بي تاثير نيست و به خصوص در زمينه شاهنامه فردوسي استفاده از نيرنگ ضد اسلام بودن شاهنامه و گسترش عقايد بي ديني در كشوري كه مردم آن داراي تعصبات خاص اعتقادي مي باشند در بسياري از موارد كار ساز بوده است، به خصوص در حدود سي سال گذشته، جنگ موجب پراكندگي ادبا و پژوهشگران فارسي زبان افغانستان به كشورهاي مختلف گرديده و در واقع اتحاد و يكپارچگي حاميان ادبيات دري از هم گسسته شده است. اکبرزاده خاطرنشان کرد: در دوره معاصر براساس مقاله اي از استاد رسول رهين، با عنوان " كتاب شناسي‌ هاي افغانستان " 12 كتاب تحقيقي و 50 مقاله تحقيقي درباره شاهنامه، پهلوانان و قهرمانان و زندگينامه ابوالقاسم فردوسي گزارش شده است، البته اين گزارش مربوط به مقالاتي مي باشد كه در افغانستان به نشر رسيده و به يقين مقالات ادباي افغانستاني كه در ساير كشورها مهاجر شده اند از اين امرمستثني است. وي تاکيد کرد: از جمله شاهنامه پژوهان معاصر افغانستان مي توان به " احمد علي كهزاد"،"محمدحيدر ژوبل" و"غلام فاروق نيلاب رحيمي" اشاره کرد. به جز افراد نام برده كساني ديگر چون استاد "طغيان ساكايي"،" پرتو نادري"،" صالح محمد خليق "و ... نيز مطالبي در مورد شاهنامه و فردوسي نگاشته اند كه متاسفانه يا تعداد آنها محدود بوده و يا پراكندگي موقعيت آنان مجال بررسي آثار ساير انديشمندان را مردود كرده است. وي گفت: شاهنامه خواني به جز در منطقه پنجشير در ساير مناطق افغانستان كمتر به چشم مي خورد، مكان هايي كه با نام هاي شاهنامه مناسبت دارد عبارت از تخت رستم است. اين مكان كه به توپ رستم هم مشهور است، درحوالي شهر ايبك سمنگان قراردارد و به اعتقاد عامه اين مكان اقامتگاه استراحت رستم در زمان ورودش به سمنگان مي باشد. اکبرزاده ادامه داد: در واقع اين محل استوپه بزرگ سنگي است كه 90 متر قطر آن بوده و داراي ارتفاعي نزديك به 90 متر مي باشد و از عجايب معماري بودايي در افغانستان گفته مي‌شود. اين شاهنامه پژوه افغان افزود: دهكده سهرابيه، دهكده‌اي نزديك سمنگان است كه به نام سهراب پسر رستم بوده و افراد محلي معتقدند قبلا قبر بزرگي منسوب به سهراب در اين منطقه وجود داشته است. اکبرزاده اظهار داشت: منطقه‌اي به نام قلعه زال كه در شمال غربي ولايت كندز(كهندژ) و نزديك به شير خان بندر قرار دارد، وجود مناطقي به نام سياه گرد درچند منطقه افغانستان از جمله شمال مزار شريف كه منسوب به سياووش گرد است و مناطقي نيز به نام اسكندر كه ياداور عبور اسكندر از اين خطه مي باشد،آخور رخش رستم در ده قرنين ولايت نيمروز، نيز از جمله اين مکان‌ها است. وي گفت: شهر ضحاك در ولايت "باميان" نام محلي است كه به فاصله 17 كيلومتري شرق باميان واقع است. از قله بلند و سرخ كوه برج‌ها، ديوارها و بقاياي قلعه به نظر مي‌آيد كه يكي از مستحكم‌ترين قلعه‌هاي جنگي بوده است. اين شاهنامه پژوه ادامه داد: شهر غلغله در نزديك اين شهر قرار دارد و به شهر كاوه منسوب است كه هر دو شهر در زمان مغول مقاومت زيادي در مقابل آنها نمودند و نوه چنگيز "موتي جن "پسر جغتاي در اين منطقه كشته شد و بدين سبب چنگيز دستور قتل عام تمام موجودات زنده اين منطقه را داد كه پس از اين حادثه ديگر اين محدوده آباد نشد. وي تصريح کرد:البرز كوه معبد نوبهار و دره گز در ولايت بلخ نيز از جمله مکان هايي است که با نام هاي شاهنامه مناسبت دارد. در ولايت بلخ رشته كوهي قرار دارد كه از دير باز به نام كوه البرز معروف بوده و امتداد آن از شمال به جنوب اين ولايت مي باشد و هم چنين خورشيد از دامنه شرقي اين كوه طلوع نموده و در دامنه غربي غروب مي نمايد. اين رشته كوه صعب العبور بوده و از مناطق مهم سوق الجيشي در زمان نبرد افغانستان با نيروهاي روس به حساب مي‌آمده است. اکبرزاده ادامه داد: در نزديكي اين كوه در بلخ معبد نوبهار قرار داد كه بر طبق سخن حكيم طوس سام پس از به دنيا آمدن زال او را به البرز كوه برد و خود در اين معبد به راز و نياز با پروردگار مي‌پردازد، در تپه نزديك معبد سطح همواري است كه بلخيان از آن هم به عنوان تپه رستم ياد مي‌كنند. وي خاطرنشان کرد: دره گز در كوهپايه البرز در جنوب بلخ قرار دارد و امروزه به نام شولگره معروف است. از ديگر خصوصيات اين منطقه وجود لانه هاي عقاب به تعداد زياد مي باشد به طوري كه براساس گفته مسئولين رياست اطلاعات و فرهنگ ولايت بلخ، سالانه تعدادي عرب براي گرفتن عقاب به اين محدوده سفر مي‌كند. اين شاهنامه پژوه افغان با اشاره به كشف سنگ نوشته‌اي منسوب به اسكندر مقدوني گفت:لوحي سنگي با تصويري از اسكندر مقدوني و جملاتي از وي به تازگي توسط گروهي از باستان شناسان در شهر تاريخي بلخ افغانستان كشف شده است. وي ادامه داد: اين لوح كه از سنگ مرمر ساخته شده است، تصوير اسكندر را سوار بر اسبي نشان مي دهد كه در حال هدايت سواره نظام و لشكر پياده خود به سوي دشمن است. به گفته باستان شناسان خطوط نوشته شده روي اين لوح به زبان خاصي است كه با ديگر زبان‌هاي رايج در يونان و مصر باستان تفاوت داشته و بر روي بخش اعظمي از سنگ نوشته هاي عصر اسكندر ديده مي شوند، به عقيده برخي محققان اين خطوط به زبان باختري يا زبان قديم بلغارها امروزي نوشته شده‌اند. وي با اشاره به رواج نام‌هاي شاهنامه در افغانستان گفت:با وجود آنكه چند دهه اي مي شود كه شاهنامه خواني در افغانستان رونقي ندارد و كمتر به آن پرداخته مي شود، اما تقريبا اغلب اسامي موجود در شاهنامه بين مردم رايج است. اکبرزاده افزود: نام‌هايي چون سكندر، بهرام، رستم، سهراب، بيژن، فرامرز، رودابه، تهمينه، گردآفريد، فرنگيس و برخي ديگر از نام هاي شاهنامه هنوز در افغانستان مرسوم و متداول است و فاميل‌هايي هم با اين اسامي موجود هستند. وي اظهار داشت: در سال‌هاي اخير با پايان يافتن نسبي جنگ درافغانستان و بازسازي كشور در مناطق مختلف افغانستان علاوه بر داير گرديدن مراسم بزرگداشت شعراي بزرگ ادب پارسي از جمله فارسي، مناطقي نيز به نام ايشان نام گذاري شده است و از جمله مجموعه ورزشي حكيم ابوالقاسم فردوسي و زورخانه رستم دستان در كابل، جاده فردوسي در هرات، جاده و ميدان بزرگ شهر مزار شريف به نام فردوسي كه امسال توسط وزراي خارجه سه كشور همسايه عضو سازمان اكو جمهوري هاي اسلامي افغانستان و ايران و جمهوري تاجيكستان افتتاح گرديد. اين شاهنامه پژوه افغان خاطر نشان کرد: در پي كشف قديمي ترين آتشكده در اطراف مزار شريف و در ولايت بلخ با رويكرد به آنكه بنيان شهر بلخ به وسيله جمشيد شاه بوده است، اين منطقه را جمشيد شهر ناميده‌اند. وي با اشاره به تاثير شاهنامه در ادبيات معاصر افغانستان گفت:به يقين مردمي كه زبان فارسي زبان تكلم آنها مي باشد، ادبيات گذشته شان را هرگز فراموش نخواهند كرد و امثال و حكم فارسي در زبان انها جاري خواهد بود. اکبرزاده اظهار داشت: ضرب‌المثل‌هايي چون "بي پير مرو تو در خرابات، هر چند كه سكندر جهاني"، "شاهنامه آخرش خوش است" و "نوشداروي بعد از مرگ سهراب" از جمله اين مثل‌ها است كه در بين مردم افغانستان متداول است واصطلاحاتي چون كمان رستم به معناي رنگين كمان بيانگر الفت مردم اين سرزمين با جهان پهلوان اسطوره‌اي شاهنامه مي باشد. اين شاهنامه پژوه افغان گفت: در ادبيات منثور و منظوم افغانستان نيز استفاده از اسامي شاهنامه‌اي تاكيد بر قدرت پهلوان شاهنامه و ارج گزاري از حكيم فردوسي به خاطر زنده نگه داشتن ادب پارسي معمول و مرسوم است. انتهاي پيام
  • جمعه/ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ / ۱۳:۵۴
  • دسته‌بندی: استان ها
  • کد خبر: 8802-16742
  • خبرنگار :