نشست «حافظ در عرصهي ادبيات تطبيقي» روز گذشته (سهشنبه، 16 مهر) برگزار شد.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اصغر دادبه در اين نشست، با عنوان «زبان جهاني عشق، بيان جهاني شوق»، دربارهي حافظ گفت: امروز عادت كردهايم بگوييم چگونه گفتن و چه گفتن؛ قدما اين دو تعبير را با لفظ و معنا بيان ميكردند و دربارهي اينها بحث ميكردند. از قرن سوم تا قرون بعد، اين مباحث ادامه داشت. برخي لفظ را ترجيح ميدادند، برخي هم معنا را و عدهاي هر دو را كنار هم ميخواستند و به اعتقاد بنده، نظريهي سوم سبب تأثير كلام حافظ بر بيگانگان و غيرفارسيزبانان شده است.
اين پژوهشگر در ادامه خاطرنشان كرد: با نگاه از زاويهي لفظ به شعر حافظ، ترديد نخواهيم داشت كه نه تنها غيرفارسيزبانان؛ بلكه برخي فارسيزبانان هم به لطف شعر او پي نميبرند.
او با استناد به بيتي از حافظ تصريح كرد: ظرافتهاي زباني را غيرفارسيزبانان نميتوانند دريابند و اين زبان ايهامي حافظ سبب ميشود بخشي از معنا را نتوان منتقل كرد. هرگز ديگران نخواهند فهميد ظرافتهاي شعر حافظ چيست و اينها را كساني ميتوانند بفهمند كه با گوشت و پوست و خونشان زبان فارسي را درك كرده باشند. بازيهايي كه همواره حافظ اختيار و معنا را با اين بازيها منتقل كرده، مسألهاي است كه قاعدتا آنها درنمييابند؛ مگر مانند ويليام چيتيك كه زبان فارسي را زبان مادرياش كرده است.
دادبه در ادامه تأكيد كرد: در حرف حافظ چه بوده است كه اينهمه اشتياق و آرزو از سوي ديگران براي شنيدن آن بوده است. به اعتقاد من، پيام او، پيام فرهنگ ايران بود كه با فردوسي، طرح اصلياش ريخته شد و حافظ به بهترين نحو، آن را با زبان عشق بيان كرد.
اين استاد زبان و ادبيات فارسي يادآور شد: از دو زاويهي فردي و جمعي ميشود به شعر حافظ نگاه كرد. ادبياتي اصيل است كه مظهر قومي باشد كه آن را عرضه كردهاند؛ اگر نباشد، نميماند. پشت سر حافظ و سعدي كه رسانههاي بيگانه نبوده و بسياري مواقع دشمني هم بوده است؛ اما با همهي اين جفاها، اينها ماندهاند و ما هم نبايد نسبت به اينها بياعتنايي كنيم.
وي با اشاره به بيتوجهي كه نسبت به زبان فارسي ميشود، متذكر شد: اين درد است كه شما در اينترنت ميبينيد زبان يك قوم وحشي آفريقايي هست؛ اما زبان فارسي نيست. زباني كه دوهزار نفر با آن حرف ميزنند، وجود دارد؛ اما زبان فارسي كه زبان حافظ و ديگر بزرگان شعر ايران است، وجود ندارد. ما هرچه داريم، به مدد اين زبان ملي است و به اعتقاد من، كسي بهتر از حافظ با مردمش همدلي نداشته است و به زيبايي، دردهاي جامعه را منعكس كرده است.
دادبه در ادامه گفت: برميگردم به ادامهي حرفم؛ اگر از منظر رفتار فردي، بخواهيم به شعر حافظ نگاه كنيم، دو حوزهي نظري و عملي دارد. از منظر نظري، پيام حافظ، پيام فرهيختگي است و توصيه ميكند فرد به جوهرهي دانايي برسد و تأكيد ميكند انسانها تا فرهيخته نشوند، به جوهر دانايي نميرسند و از جهت عملي هم سرانجام اين دانايي به كمآزاري ميرسد؛ بنابراين دانايي جنبهي نظري آموزههاي حافظ است و كمآزاري جنبهي عملي پيام اين شاعر، و به اعتقاد من، مادر همهي فضايل، بيآزاري است.
او با نگاهي اجمالي به زمانهي حافظ، از حافظ با عنوان شاعري كه عليه ارزشهاي منفي ميستيزد، ياد كرد و در ادامه با تشريح نگاه و جهانبيني حافظ، به انتقاد شديد از نيمهي دوم قرن بيستم جهان غرب پرداخت و تصريح كرد: اعلاميهي حقوق بشر را با سخن حافظ بسنجيد، ببينيد كه چيزي كم ميآورد؟ من اين كار را كردهام و ديدهام كم نميآورد. اينها جوهرهي فرهنگ ما هستند و حافظ جوهرهي فرهنگ ما را به زبان عشق ميگويد. طبيعي است كه هر آدم حسابي حافظ را بشنود، آن را ميپسندد. هرچند از منظر لفظ، آن ظرايف زباني را غيرفارسيزبانها نميفهمند؛ اما چيزي را كه از اشعار حافظ ميفهمند و آن قابل انتقال است، موسيقي كلام اين شاعر است كه مانند باقي چيزهاي او در اوج قرار دارد. از سويي، پيام حافظ چنان دلسوزانه است كه تنها از طريق بيان زيباي هنري نيست كه بر فرد تأثير ميگذارد؛ بلكه پيام از سر سوز دل اوست كه مخاطب را متأثر ميكند و او وجودش را مانند آرش در كمان شعر نهاد.
اصغر دادبه در پايان تأكيد كرد: كيان و هويت ما به زبان فارسي است؛ بايد آن را پاس بداريم، حرمت نگه داريم و با آن شوخي نكنيم.
به گزارش ايسنا، در ادامهي اين نشست كه در شهر كتاب مركزي برپا شد، محمود حدادي به تأثير حافظ در حوزهي شعر آلمانيزبانها پرداخت و با عنوان «همسويي و همصدايي گوته با حافظ» گفت: حضور معنوي شرق در غرب پديدهي جديدي نيست و ادبيت جهاني ميكوشد آن را از نو احيا كند و استمرار دهد. تعبيري كه از ادبيات شرق در آلمان شده، تعبيرهاي متعددي است؛ يك تعبير كه در قرن هفدهم، نويسندگان آلماني به ادبيات شرق، بويژه ايران، اطلاق كردند، تعبير ادبيات تهذيب بود. از سويي ديگر، تعبير ديگري كه بر ادبيات شرق اطلاق كردند، اين تعبير بوده كه در نگاه روشنگران آلماني، شرق و ادبيات شرق را جايگاه صلح اديان ميدانستند و از ادبيات شرق به عنوان مطلع نور ياد ميكردند؛ اما با حضور گوته، گام بلندي نسبت به فهم ادبيات شرق برداشته شد و او گامي بلندتر را در ادبيات فارسي و مشرقزمين برداشت. گوته به دنياي عاطفي و شرايط زندگي مشرقزمين راه پيدا ميكند، كه اين گام با شناخت حافظ ميسر ميشود و در ادامه، با قصههاي «هزار و يكشب»، اين شناخت ادامه پيدا ميكند. درواقع، گوته با شناخت حافظ، تولد دوباره پيدا ميكند، كه عين اين عبارت را گوته در ديوانش آورده است.
مترجم «ديوان شرقي غربي گوته» با ارائهي گزارشي از زندگي اين شاعر آلماني، به شرح چگونگي آشنايي گوته با غزليات حافظ پرداخت و دربارهي نسبت گوته و حافظ خاطرنشان كرد: آنچه براي ما مهم است، اين است كه گوته هيچ سعي و دقتي نميكند كه به قالب غزل فارسي نزديك شود و آنچه كه درواقع از ادبيات فارسي و شعر حافظ گرفته، محتواي آن است. او قالبهاي روايي اسپانيايي و آلماني را براي سرودن اشعار خود انتخاب ميكند. درواقع، گوته در سرآغاز جهاني شدن مناسبات انسانها زندگي ميكرد و ميخواست در عرصهي فرهنگ، تمدنها و فرهنگها يك آشنايي نسبت به هم پيدا كنند و ارتباطهايي برقرار شود؛ از اينرو، آگاهانه به برقراري اين ارتباط و فراهم آوردن زمينههاي اين آشنايي ميپردازد و به بازسازي ادبيات جهاني اعتقاد دارد. گوته درواقع، ذوب در شعر حافظ نيست؛ بلكه كلام حافظ را دوست دارد و مجذوب اوست و اين درست نيست كه گوته را تنها ذوب در اشعار و غزليات حافظ بدانيم؛ بلكه او را نيز بايد يكي از آينهگردانهاي هنر بدانيم.
اين مترجم در پايان با استناد به شعر «شهر هجرت» گوته، به تأثيرپذيرهاي مضموني اين شاعر از حافظ پرداخت.
همچنين عليرضا انوشيرواني از حافظ به عنوان يكي از بزرگترين شاعران جهان ياد كرد و بحث خود را دربارهي شاعران انگليسيزبان با تأكيد بر جان دان و امرسون و نسبت آنها با حافظ دنبال كرد و با تشريح نگاهي اجمالي از نظريههاي ادبيات تطبيقي، خاطرنشان كرد: در بررسي نسبت حافظ و جان دان ميتوان به دنبال شباهتهاي مضموني بود، كه درواقع، مضمون اصلي هر دو شاعر، عشق است؛ هرچند بحث عشق، بحثي جهانشمول است كه در ادبيات همهي دنيا هست و يا به گفتهي استاد اسلامي ندوشن، همهي مردم دنيا عاشق ميشوند؛ اما آنچه مهم است، چگونگي بيان عشق است كه حافظ و جان دان ميتوانند يك نمونه باشند كه مورد بررسي قرار ميگيرند.
او در ادامه با تشريح نگاه جان دان نسبت به عشق و هستي، تصريح كرد: ميبينيم حافظ و جان دان در بيان عشق، شباهتهايي دارند و به نوعي هر دو از عشق جسماني آغاز ميكنند و سرانجام به عشقي روحاني ميرسند.
اين مترجم زبان انگليسي در ادامه به بحث دربارهي امرسون پرداخت و با ارائهي گزارشي از زندگي و سبك شعري اين شاعر، تصريح كرد: درواقع، ميبينيم زمينهي پذيرش حافظ از سوي امرسون از قبل از آشنايي امرسون با حافظ وجود داشته و پس از آن آشنايي است كه از حافظ تأثير ميپذيرد. درواقع، امرسون كه بنيانگذار مكتب تعاليگرايي در شعر است، مانند حافظ قائل به اين است كه با استدلال عقلي نميتوانيم به حقيقت برسيم و تأكيد ميكند براي يافتن حقيقت بايد به درون خود برويم، كه در مقالهاي به نام «شعر فارسي»، بيتي از حافظ را شاهد مثال ميآورد.
انوشيرواني در پايان با شرح جزيياتي از زندگي امرسون، يادآور شد: تأثيرگذاري حافظ بر امرسون تا اين اندازه شبيه بود كه گاهي برخي از شعرهايي را كه اين شاعر انگليسي ميگفت، بسياري از دوستان و آشنايانش ميگفتند كه اين ترجمهي شعر حافظ است و شعر خودت نيست. امرسون در جايي ميگويد حافظ شاهزادهي شاعران جوان است و آنچه را در حافظ ميبيند، همان آزادمنشي و آزادانديشي اين شاعر است و حافظ را به دليل دليرياش ستايش ميكند.
در پايان اين نشست، تهمورث ساجدي به بحث دربارهي «تأثير حافظ در حوزهي شعر فرانسويزبانها» پرداخت و با يك رويكرد تاريخي، به تشريح فراز و فرودهاي ترجمههاي آلماني و انگليسي ديوان حافظ پرداخت كه مورد استفادهي برخي از شاعران فرانسوي قرار گرفته است و تصريح كرد: ميبينيم در قرن 19 ميلادي، ترجمهاي از ديوان حافظ به زبان فرانسه به هيچ شكلي نداريم و ترجمهها از انگليسي و آلماني صورت گرفته، كه درواقع، اين يكي از ضعفهاي شرقشناسي فرانسويها در مقطع زماني بوده است.
او در ادامه با اشارهاي به ترجمهي دو فوشه كور از ديوان حافظ، گفت: درواقع، اگر كارها و فعاليتهاي حافظپژوهان ايراني نبود، خود دو فوشه كور هم متوجه معاني و برخي از مفاهيم ديوان حافظ نميشد كه بخواهد كار ترجمهي اين ديوان را به انجام برساند. كار ترجمهي غزليات حافظ به زبان فرانسوي بسيار مشكل و دشوار است، كه خود دو فوشه كور هم بر اين مسأله تأكيد دارد.
ساجدي سپس به شرح گزارشي از زندگي آندره ژيد پرداخت و به نكتهاي جالب در زندگي او اشاره كرد كه اين شاعر فرانسويزبان در سن بالاي 70 سالگي به فراگيري زبان فارسي علاقهمند ميشود، كه هرچند دشوار است، اين كار را دنبال ميكند.
انتهاي پيام