مهندسي فرهنگي/ مفاهيم علوم اجتماعي - ارزش شناسي/‌4 ارزش از ديدگاه جامعه‌شناسي

اشاره:
آن‌چه كه در پي مي‌آيد، ويرايش نخست سومين بخش از مقاله‌ي «ارزش شناسي» از مجموعه‌ي مقالات آشنايي با مفاهيم علوم اجتماعي، ويژه‌ي خبرنگاران سياستي و سياست‌ پژوهان‌اجتماعي ‌ست كه در سرويس مسائل راهبردي دفتر مطالعات خبرگزاري دانشجويان ايران تدوين شده است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به دنبال بررسي موضوع مهندسي فرهنگي و اهميت هدايت و راهبري ارزش‌ها در اين زمينه به بررسي اين مفهوم مي‌پردازد.
در بخش‌هاي پيشين به ارائه‌ي تعاريف مختلف از ارزش و  تمايز دو مفهوم ارزش و قضاوت ارزشي، تعريف ارزش از منظر روانشناختي  و فلاسفه پرداخته شد، در اين بخش به بررسي ارزش از ديدگاه جامعه شناسي مي‌پردازيم. 

ارزش از ديدگاه جامعه‌شناسي:

در نگاه جامعه‌شناسي ارزش‌ها تعهدات ما هستند. آن‌ها بازتاب تصويري از آن‌چه خوب است و آن‌چه خوب نيست هستند (جوئل شارون، 1382). ارزش‌ها معيارهايي براي قضاوت افراد درباره‌ي كنش‌هاي خود و ديگران هستند. آن‌ها به ما مي‌گويند كه مردم چه هدف‌هايي را بايد جست‌وجو كنند، چه چيزي لازم است و چه چيزي ممنوع است. چه چيزي شرافتمندانه و چه چيزي شرم آور است، چه چيزي زيبا و چه چيزي زشت است. اگر من واقعا باور داشته باشم كه داشتن خانواده براي يك زندگي معني‌دار مهم است، اين براي من يك ارزش است. من براي خانواده‌ام زندگي مي‌كنم، من در مورد مسائلي كه بر خانواده‌ام تاثير مي‌گذارند راي مي‌دهم و وقت و پول را براي خانواده‌ام صرف مي‌كنم. همان‌طور كه از بحث‌هاي فوق برمي‌آيد موضوع جامعه‌شناسي «كنش اجتماعي است كه مبتني بر روابط و انتظارات متقابل اجتماعي و متاثر از نهادها و ساختارهاي اجتماعي است.» بر اين اساس جامعه‌شناسان براي تعريف ارزش به عنوان عنصر اساسي كنش‌ اجتماعي بر بعد اجتماعي بودن آن تاكيد دارند. از اين نگاه ارزش‌هاي اجتماعي همان خواست‌ها، ملاك‌ها و معيارهاي ارزيابي مورد پذيرش اكثريت يك جامعه است، كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شود. بنابراين مفهوم جامعه‌شناختي ارزش‌ها با مفاهيم ارزش از ديدگاه‌هاي ديگر متفاوت است. ارزش از رشته اقتصاد وارد جامعه‌شناسي شد (رفيع پور، 1378).

ظاهرا اولين گام در اين زمينه را زيمل با اثر خود درباره «فلسفه پول» آغاز نمود. او ارزش را يك شكل و طبقه بندي جامع از تصوير يا ظاهر دنيا مي‌بيند كه ماهيت عميق آن نه در واحد بودن و يك شكل بودن آن بلكه در تفاوت آن در درجه‌بندي بر اساس ارزش است. لاوتمن كه در مورد واژه‌هاي هنجار و ارزش در متون جامعه‌شناسي به طور عميق كار كرده بود، بعد از بررسي اين دو اثر در بيش از 160 اثر دانشمندان مختلف سه عنصر را براي تعريف اين واژه استخراج كرده است:
1ـ مقياس، ضابطه يا استاندارد
2ـ موضوع و مفعول (object)
3ـ خوب يا بد
(وثوقي و نيك خلق، 1370).

با توجه به اين‌كه يكي از موضوعات اساسي جامعه‌شناسي نهادهاي اجتماعي است و مهم‌ترين وصف نهادهاي اجتماعي معني‌دار بودن آن‌هاست و در واقع نهادها، ارزش‌ها و اهداف ارزشي غايي اعضاء خود را متبلور مي‌كنند و از آن‌جايي كه يكي از مسائل بنيادي جامعه‌شناسي مساله نظم اجتماعي است و از آن‌جا كه يك وجه اساسي نظم اجتماعي نزد بنيان‌گذاران جامعه‌شناسي يعني كنت، دوركيم، كارل ماركس، ماكس وبر و فرديناندو تونيس، مساله ارزش‌ها در قالب معنا و مشروعيت است (چلپي، 1375)، بنابراين نمي‌توان بنيان شكل‌گيري و استفاده از ارزش‌ها در جامعه‌شناسي را اقتصاد دانست.

يكي از جامعه‌شناساني كه در مورد ارزش نظريه محكمي دارد، دوركيم، جامعه‌شناس مشهور فرانسوي (1917ـ 1858) است. او با تمايز دو جامعه مكانيكي و ارگانيكي از يكديگر ماهيت و شاخص ارزش‌ها را در اين جوامع متفاوت مي‌داند و معتقد است كه ماهيت و شدت ارزش‌ها در جوامع مكانيكي بسيار زياد بوده و افراد اين جوامع تعهد بالايي نسبت به ارزش‌ها دارند. در جداول زير ارزش‌ها در دو جامعه مكانيكي و ارگانيكي باهم نشان داده مي‌شود.

 

اولسون از ديگر جامعه‌شناسان، ارزش‌ها را مجموعه‌اي از پنداشت‌هاي اساسي نسبت به آن‌چه كه پسنديده است دانست كه تجلي عميق‌ترين احساسات مشترك نسبت به جهان ما در جامعه هستند.

گيدنز ارزش‌ها را تحت تاثير فرهنگ دانسته و ارزش‌ها را عقايدي مي‌داند كه به شدت تحت تاثير فرهنگ است و به نسبيت ارزش‌ها اعتقاد دارد و مي‌گويد ارزش‌ها عقايدي است كه افراد يا گروه‌هاي انساني درباره آن‌چه مطلوب، مناسب، خوب و بد است، دارند. او ارزش‌هاي مختلف را نمايان‌گر جنبه‌هاي اساسي تنوعات در فرهنگ انساني مي‌داند و معتقد است آن‌چه را كه افراد ارج مي‌نهند به شدت از فرهنگ ويژه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنند تاثير مي‌پذيرد.
گي روشه يكي از جامعه‌شناسان تغييرات اجتماعي ارزش را نوعي آرمان و در عين حال واقعي در نظر شخص يا يك جمع نسبت به شيوه‌اي از بودن يا عمل تلقي مي‌نمايد كه مطلوبيت‌ بخش و متشخص كننده افراد يا رفتارهاي منتسب بدان است. او با اتكا بر اين تعريف، ويژگي‌هاي مبني بر الهام‌بخش بودن قضاوت و رفتار، نسبي بودن، عاطفي بودن و سلسله مراتبي بودن ارزش‌ها را استنتاج مي‌نمايد (آنتوني گيدنز، 1373).

رفيع‌پور (1378) پس از تجزيه وتحليل تعاريف مختلف در كتاب آناتومي جامعه با تاكيد بر هسته اصلي و معنوي ارزش كه مبتني بر فرآيند ارزيابي‌ و امتيازبندي است، ارزش را يك نوع درجه‌بندي، طبقه‌بندي و امتيازبندي پديده‌ها (مثلا كالاها) از خوب تا بد يا از مثبت تا منفي مي‌داند.

جوئل شارون در كتاب ده پرسش از ديدگاه جامعه‌شناسي مي‌نويسد: ارزش‌ها تعهدات ما هستند. آن‌ها اصول بي‌چون و چرا و خود توجيه كننده‌اي هستند كه علت هماهنگي پاسخ‌ها را به وضعيت تكراري در ميان افرادي با فرهنگ مشترك توضيح مي‌دهند (جوئل شارون، 1379).

در مكتب كاركردگرايي براي ارزش‌ها جايگاه بلندي قائلند به طوري كه ارزش‌ها در منابع كاركردي به عنوان نظام‌هاي ارزشي ظاهر مي‌شوند كه در عمل مشاركت كنندگان در كنش اجتماعي ساختمند، راه مي‌يابد و به كنش آن‌ها انسجام، صورت و شكل مي‌دهد. در ديدگاه كاركردي، ارزش‌ها منضم به الگوي ساخت‌دار كنش مي‌شود و اساس و بنيان قضاوت‌ها درباره متناسب بودن و معقول بودن، درست و غلط بودن و خوب و بد هستند. از اين ديدگاه ارزش‌ها نمي‌توامد فردي و منحصر به فرد باشد. ارزش‌ها بايد جهان خصوصي فرد و جنبه‌هاي بيروني، اجتماعي و عمومي كنش‌هاي او را به هم مرتبط سازند. فرد با ارجاع به ارزش‌هاي متناسب با نقش خود، خواهد فهميد كه چه فعاليت‌هايي از او انتظار مي‌رود. او به نظام ارزشي مراجعه خواهد كرد. كنشي هم كه متضمن چنين ارزش‌هايي است به همان ميزان از تناسب برخوردار است.

پارسونز از پيروان مكتب كاركردگرايي ساختاري در تعريف ارزش مي‌گويد: ارزش‌ها عنصري از نظام نمادي مشترك هستند كه به عنوان يك شاخص يا معيار در انتخاب ميان شق‌هاي تمايل كه در يك موقعيت، ذاتا يافت مي‌شود به كار مي‌رود. يعني تمام ارزش‌هاي موجود را مي‌توان يك مرجع اجتماعي ناميد (سي رايت ميلز، 1370).

از نظر پارسونز يك جمع با نوعي همبستگي مشخص مي‌شود كه «ويژگي آن نهادينه شدن سمت‌گيري‌هاي ارزشي مشترك است». اين بدان معناست كه صحبت‌ از هر نوع طبقه يك جمع را مشخص نمي‌كند ولي گروه‌هايي مانند آمريكائيان، انگليسي‌ها، اعضاي يك باشگاه قايقراني يا يك كلوپ فوتبال هر كدام يك جمعند؛ بنابراين يك فرد مي‌تواند به جمع‌هاي مختلفي تعلق داشته باشد و نقش‌هايي را كه ملازم با هر يك از آن‌هاست، ايفا كند.
مردم غالبا داراي معيارهاي مشتركي هستند و از يكديگر انتظار دارند كه آن معيارها را در اعمال خود رعايت كنند. حال تا آن‌جايي كه از معيارها پيروي مي‌كنند، جامعه آن‌ها، جامعه‌اي منظم خواهد بود. او در جاي ديگر ارزش‌ها را درك يا تصوراتي درباره اين‌كه چه چيز مناسب است مي‌داند (كوهن، 1383).

بروس كوئن (1373) از ديگر تئوري پردازان جامعه‌شناسي، ارزش‌ها را صرفا احساسات ريشه‌داري تلقي مي‌نمايد كه اعضاي يك جامعه در آن سهيم بوده و غالبا تعيين كننده اعمال و رفتارشان است. اين احساسات راهنماي عمل افراد است، بنابراين از ديدگاه كوئن ارزش‌ها همان احساسات مشترك ميان افراد است. چالمرز جانسون ارزش‌ها را الگوي اجتماعي مي‌داند كه درصد پذيرش‌شان توسط گروهي از افراد، مبنايي براي ايجاد انتظارات مشترك و معياري براي هدايت و تنظيم رفتار فراهم مي‌كنند. او همان‌طور كه از تعريفش از ارزش برمي‌آيد بر الگوي اجتماعي بودن ارزش‌ها تاكيد نموده و بر حسب ميزان مقبوليت آن در ميان گروهي از افراد مي‌تواند فراهم‌كننده مبنا و ميعاري براي انتظارات متقابل و جهت‌گيري رفتار باشد.

درسلر (Dressler) در كتاب Sociology ارزش را يك قضاوت فردي به طور اجتماعي درجه‌اي مي‌داند كه محرك‌هاي معين مطلوب يا نامطلوب است ... . ارزش‌ها و نگرش‌ها چيزي عيني نيستند بلكه به ايده‌ها و مفاهيمي اشاره دارند كه حضور يا وجود آن‌ها را مي‌توان از طريق مشاهده نفوذشان درك كرد.

همان‌طور كه در ديدگاه جامعه‌شناسي مشاهده مي‌شود ارزش‌ها در ارتباط با كنش اجتماعي تعريف مي‌شود، بنابراين از نگاه جامعه‌شناسي ما ارزش فردي نداريم بلكه اين ارزش‌هاي اجتماعي است كه مستقيما با نيازهاي انساني در ارتباط بوده و جهت دهنده رفتار افراد بر اساس اصول، مباني و معيارهاي پذيرفته شده در بين افراد جامعه است. ارزش‌ها جزء اساسي فرهنگ و بنياد كنش اجتماعي است.
تدوين: مختار نائيجي
دانشجوي كارشناسي ارشد جامعه شناسي دانشگاه تربيت مدرس تهران
خبرنگار علوم اجتماعي سرويس مسائل راهبردي ايران
ادامه دارد...

  • سه‌شنبه/ ۱۹ شهریور ۱۳۸۷ / ۱۵:۲۵
  • دسته‌بندی: دولت
  • کد خبر: 8706-11081
  • خبرنگار : 71128