كتاب «زبان باز» (پژوهشي دربارهي زبان و مدرنيت) نوشتهي داريوش آشوري روز گذشته (سهشنبه، دوازدهم شهريورماه) در شهر كتاب مركزي نقد شد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عليمحمد حقشناس در اين نشست بحث خود را در سه موضوع دربارهي داريوش آشوري، كتاب تأليفي وي و وضعيت زبان فارسي در اين زمانه ارائه و از داريوش آشوري به عنوان روشنفكري مؤثر و باجرأت ياد كرد كه ميانديشد و نتيجههاي انديشههايش را با جرأت بيان ميكند.
اين استاد دانشگاه با بيان اين مطلب كه به پاس وضعيت دانشگاهيام ناگزيرم انتقادهايم را دربارهي اين كتاب مطرح كنم، گفت: البته نبايد فرض كرد كه باقي كارهاي آشوري اينگونه است؛ كارهاي درخور توجه بسياري دارد و اين اثر هم كتاب درخوري است؛ اما خالي از اشكال نيست. اين كتاب را چندينبار خواندهام و صفحه صفحهي آن را پر از يادداشت كردهام و با احتياط پنج، شش اشكال را از ميان اشكالهاي متعددي كه هست، مطرح ميكنم و اين اشكالات دليل بر اين نميشود كه كتاب از هر جهت منفي باشد.
اين پژوهشگر متذكر شد: در وضعيتي قرار گرفتهايم كه مانند دنداندرد، زبان فارسي دائم در ذهن ماست، كه اين نشان ميدهد زبان فارسي در خودآگاه ما وجود دارد و ذهن ما را مشغول كرده است و هركسي به هر نوعي به اين زبان بپردازد، خدمت ميكند؛ از اينرو اين كتاب هم به زبان فارسي خدمت ميكند.
او عنوان كتاب را به عنوان اولين ايراد اين اثر داريوش آشوري دانست و افزود: آشوري ميگويد من زبانشناس هستم و درصدد حل مسائل زبان فارسي به گونهاي كه امروز هست؛ پس درواقع، با آن جلوه از زبان سر و كار دارد كه زبانشناسان از آن به عنوان جلوهي همزباني ياد ميكنند.
وي در ادامه با تشريح جلوهي همزباني و تبيين تفاوت نظاممندي و تاريخمندي زبان متذكر شد: اصولا طرح زبان باز با تناقض همراه است، بخصوص نوع زباني كه آشوري در ذهن دارد، كه به آن ميخواهد خدمت كند؛ يعني زباني كه در خدمت علم و فلسفه است. اين زبان قاعدتا در يك مقطع تاريخي بسته است و در طول تاريخ است كه تحول پيدا ميكند و شايد از اين جهت گفتهاند زبان باز. زعم من اين است كه توجه آشوري به زبان پويا در برابر زبان بسته است، كه زبان پويا برآمده از جامعهاي پوياست كه همراه با پويش جامعه، زبان هم بايد پويايي داشته باشد. اگر او در عنوان زبان، پويا يا ايستا ميگفت، شايد درستتر بود. اما اطلاق زبان باز در آن نوع زبان كه مدنظر آشوري است، مشكل ايجاد ميكند و آن اين است كه هرچه زبان را بازتر كنيم، به هرمنوتيك، كه عرصهي فهم از طريق تفسير و تأويل است، ميكشاند. در عين حال كه زبان مدرن، زباني است كه بايد در و دربند داشته باشد تا بتواند گزارههاي علمي تفسيرناپذير صادر كند؛ پس زبان باز خلاف آن چيزي است كه آشوري در ذهن دارد.
حقشناس ادامه داد: ايراد ديگري كه به ساختار فيزيكي كتاب وارد است؛ اين اثر كتابي در 112 صفحه است؛ از اين مقدار، 18 صفحهي آن درآمد است كه درآمد 18صفحهيي شايسته كتاب 280 تا 300صفحهيي است. بعد 28 صفحه از اين 112 صفحه كتاب، به كتابشناسي و منابع اختصاص دارد، كه درواقع، 46 صفحه از كل كتاب خرج مخلفات شده است و خرج اصلي كتاب، 67 صفحه است، كه يك تناسب فيزيكي نميتواند داشته باشد.
حقشناس در ادامه، ايراد سوم به اين كتاب را معطوف به زبان و سبك آن دانست و با انتقاد از اينكه زبان و كتاب گرفتار نوعي خودشيفتگي است، سبك كتاب را شايستهي يك كتاب علمي ندانست و آن را بيشتر شبيه سبك و سياق پيامبران و پاسداران ايدئولوژي عنوان كرد.
او در ادامه، انتقاد بعدي خود را به محتواي كتاب وارد دانست و خاطرنشان كرد: محتواي كتاب به طرح مشكلات زبان فارسي و تبيين و توجيه آن ميپردازد و اين مسأله بارها در كتاب تكرار ميشود؛ ولي براي رفع مشكلات هيچ برنامهاي ارائه نكرده است. ايراد ديگري كه در همين زمينه وارد است، به اين برميگردد كه آشوري زبان طبيعي را در برابر زبان گفتار و نوشتار آورده است، كه اگر زبان طبيعي را در برابر زبان فرهنگي به كار ميبرد، مشكلي به وجود نميآمد؛ اما با اين در برابر هم نهادن زبان طبيعي و زبان گفتار و نوشتار، آدمي گيج ميشود و كتاب سرانجام ما را به اين نتيجه سوق ميدهد كه انگار مشكل فارسي، كمبود واژه است و ايشان اقدام به واژهسازي كرده است، كه البته واژههاي خوب و موجهي را توليد كرده و از سويي، برخي از واژهسازيها هم ناموجه است، كه به نظر ميرسد ضرورتي ندارد فكر و توان يك انديشمند مصروف واژه ساختن ناموجه شود.
اين زبانشناس سپس با ارائهي مثالهايي از واژهسازيهاي ناموجه آشوري كه در كتاب آمده است، به بحث دربارهي وضعيت زبان فارسي در اين روزگار پرداخت و اظهار كرد: واقعيت اين است كه مشكل زبان فارسي، مشكل واژه نيست. ساختن واژه يك واجب كفايي است؛ يعني با ساختن يك واژه ديگر لازم نيست ديگري هم به ساختن آن اقدام كند و از سويي، اين كار تنها از طريق تأكيد بر صرف اشتقاقي از آغاز برنامههاي آموزشي تا انجام ميسر ميشود. مشكل زبان فارسي اين است كه زبان فارسي متعلق به يك جامعهي سنتي است كه در سنت خود هيچ مشكلي نداشته است؛ از اينرو، اين زبان، زباني سنتي است و تغيير چنداني نداشته، كه درواقع، عواقب تأسفبار اين وضعيت اين است كه اكنون جامعهي ايران در بستر مدرنيَت قرار گرفته و اين وضع سبب شده كه تعداد موقعيتهاي تازهي زبان تخصصي به اندازهي موقعيتهاي حاضر در عرصهي علم را نداشته باشد و درواقع، زبان در حوزههاي جديد و تكنولوژيك موقعيتهاي تازهاي را ندارد، كه براي اين كار بايد زبان ساخت؛ نه واژه. اينها بايد پرورده شود و در بستر زباني كه برخوردار از انواع گويشهاي موقعيتي، رسمي، غيررسمي و... باشد، واژهسازي هم صورت گيرد. بايد در اينباره كار كنيم و زبان فارسي را بايد از آن محدودهي سنتياش بيرون بياوريم و گونههاي زباني ديگري پديد آوريم.
او در ادامه متذكر شد: آخرين ايراد به آشوري اين است كه برخي از واژهسازيهاي او با قواعد صرف اشتقاقي زبان فارسي سازگار نيست؛ مانند اين است كه اسب پرشتاب زبان آشوري عنان كار از دست آدم ميگيرد.
حقشناس يادآور شد: اين كتاب را دستكم سه بار خواندهام و راضيام كه اين اثر را خواندهام؛ براي آنكه آشوري توانسته است با آن زبان هشدارگونهاش بگويد كه برخيزيد؛ اما وضع زبان فارسي آنقدر هم كه آشوري ميگويد، فاجعهآميز نيست. او حرفي را ميزند كه قابل دفاع نيست. ميگويد پيشرفت جامعه به سوي تجدد مدلول برخورداري از زبان پيشرفته است؛ در حاليكه همهجا برعكس بوده است؛ يعني پيشرفت جامعه معلول پيشرفت زبان است. درواقع، مدرنيته تداوم پيشرفت فرهنگي خود ما نيست. در عين حال، زبان فارسي در اين يكصد سال خيلي پيشرفت كرده و بسيار آماده شده است و بسياري از اين زبانهاي تخصصي در حوزهي علم پديد آمده؛ البته هنوز ادبياتزده است و اين شروع را بايد تقويت كنيم و ادامه دهيم. امروز فارسينويسان درجه يكي در دورهي ما زندگي ميكنند، كه خيلي هم زيادند و اين نشاندهندهي اين است كه زبان تكان خورده؛ چون جامعه تكان خورده است و بايد در جهت اين تكاني كه در جامعهي ما پيش آمده، حركت كنيم. «زبان باز» عليرغم همهي مشكلاتي كه دارد، كتابي خواندني است. ممكن است سبكش به كار علمي نخورد؛ اما براي آموختن بسيار مفيد است.
همچنين كامران فاني از داريوش آشوري به عنوان دوست قديمي و همشهري خود ياد كرد و با استناد به تجربهي نقد كتاب «هستيشناسي حافظ» - ديگر اثر آشوري -، نقد آشوري را كار دشواري ذكر كرد و دربارهي كتاب «زبان باز» گفت: آشوري در شروع كتابش ميگويد اين آخرين دستاورد نهايي انديشهي من دربارهي زبان فارسي در برخورد با دوران مدرن طي 40 سال گذشته است، كه حرفش درست است. درواقع، اين مسألهي ذهن و زبان را كه مطرح كنيم و نگاهي به سير فعاليت فكري آشوري بياندازيم، ميبينيم سرانجام در زبان گير افتاده است و اين عبور او را از انديشهي سياسي به انديشهي اجتماعي و در ادامه به فلسفه و سرانجام به زبان در آثارش ميتوان ديد و ميبينيم كه آخرش در اين دامچالهي كلمه دچار ميشود.
اين پژوهشگر در ادامه به آسيبهايي كه متوجه افرادي است كه به تحقيق بر روي زبان ميپردازند، اشاره كرد و با طرح معناي مدرنيته و مفاهيمي كه از مدرنيته اشتقاق ميشود، به توضيحي در تبيين «مدرنيت» كه آشوري به كار ميبرد پرداخت و گفت: آشوري دغدغهي جهاني را دارد كه ما با آن مواجه شدهايم. از اين طريق، ميخواهد بگويد مسألهي زبان را بايد در رابطه با مدرنيته شناخت و معتقد است تنها از طريق زبان ميتوانيم به فهم اين پديدهي جديد وارد شويم، كه اين ادعا، ادعايي فلسفي است؛ تا ادعايي زباني.
فاني در ادامه به ارائهي توضيحاتي دربارهي كتاب پرداخت، كه در آن به چگونگي شكلگيري زبان فرانسه و انگليسي اشاره شده است و خاطرنشان كرد: او در كتاب به شيوههاي عملي تحقق اين اتفاق اشاره ميكند و به آن سؤال برآمده از حوزهي فلسفه پاسخ نميدهد و به تجربههاي تاريخي استناد ميكند.
وي سپس با حقشناس همراهي و تأكيد كرد: ما در حوزهي علم، مشكل واژگان نداريم. زبان چيزي نيست كه با واژه ساخته شود. درواقع، كوچكترين واحد انديشه، جمله است. آنچه ما نياز داريم، جملهسازي است و نه واژهسازي. جملهسازي نياز به تفكر دارد. مشكل ما، مشكل لفظ نيست؛ مسألهي اصلي ما، مفهومسازي است. اگر مشكل پريشانانديشي داريم، به اين سبب است كه مشكل مفهومسازي داريم. انديشيدن تابع پارامترهاي مختلف است و مسأله پيچيدهتر از واژهسازي است. درواقع، آشوري در اين كتاب بيشتر رويكردي فلسفي داشته است و نگاه اصلياش اين بوده كه مشكل خود را با مدرنيته حل كند، كه در ادامه به مسألهي زبان ميرسد و در نهايت به كلمه رسيده است؛ اما به اعتقاد من، تئوري مطرحشده در اين كتاب به لحاظ فلسفي جاي بحث و اهميت دارد.
در پايان، علي صلحجو با بيان اينكه اين اثر داريوش آشوري من را نگرفت، متذكر شد: حرفهايي را كه آشوري مطرح ميكند، نميتوانم به عنوان يك ادعاي جديد ببينم. مهمترينش، تز ايشان است كه ميگويد پژوهشم در اين كتاب بر اين مبناست كه نشان دهم وقتي جامعه پيشرفت ميكند، بازتابش در زبان ديده ميشود، كه اين را نميتوان به عنوان يك تز قبول كرد.
او در ادامه يادآور شد: آشوري آمده چگونگي غني شدن زبانهاي مدرن را نشان داده و گفته چطور شد كه زبان انگليسي، فرانسه و آلماني غني شد و تصريح ميكند كه گنجينهي زبان يوناني و لاتيني به زبانهاي انگليسي، آلماني و فرانسه وارد شده و سبب شده كه اين زبانها غني شود و در زمان ورود مدرنيت به اروپا، اين بستر زباني فراهم بوده است؛ به طوري كه اين مسألهي غني شدن زبانهاي مدرن را بيان ميكند و با اين تحليلي كه به دست ميدهد، اين پرسش به وجود ميآيد كه اگر اين طور نبود، آيا اروپا به مدرنيت نميرسيد، كه اين مسأله براي من قابل ترديد است.
او در ادامه با انتقاد از تمايز جدياي كه آشوري بين زبان طبيعي و زبان علم و لحاظ كردن مرز روشني بين آنها قائل است، تصريح كرد: با اين نسبتي كه آشوري بين زبان طبيعي و زبان علم به دست ميدهد، شكافي بين آنها به وجود ميآيد، كه اين مسأله نيز به اعتقاد من محل چالش است و نميتوان يك مرز قاطع ميان اين دو قائل شد.
اين مترجم سرانجام اظهار كرد: آشوري تز خود را در كلمهي مدرنيت ريخته است و ميگويد ما نگاه نكنيم كه كلمه كجايي است؛ بياييم آن كلمه را به فرهنگ خودمان بياوريم و آن را خودماني كنيم و تز آشوري به اعتقاد من، در اين كلمه نهفته است.
به گزارش ايسنا، داريوش آشوري - نويسندهي كتاب «زبان باز» - نيز پيامي را به جلسهي نقد اثرش فرستاده بود كه توسط علياصغر محمدخاني خوانده شد.
آشوري در پيام خود با طرح انگيزههايش از تأليف اين اثر، به واكاوي اجمالي وضعيت كنوني زبان فارسي پرداخته و دربارهي كتاب خود گفته بود: كتاب «زبان باز» با همهي كوچكياش، زمان دراز و انرژي فراواني برده است تا نويسندهي آن سرانجام گمان كند كه از دل تاريكيها به روشنايي نزديك شده و توانسته است پرتوي آغازين بر مسأله بياندازد و آنگاه جسارت ورزد و آن را عرضه كند. اين كتاب هنوز از نظر من تمام نيست و بويژه بخش مربوط به زبان فارسي را در آن تمام نكردهام.
او همچنين افزوده بود: خستگي فراوان بر اثر ساليان دراز كار شبانهروزي فكري و قلمي، علت ناتمامي آن است. از سوي ديگر، شوق آن را داشتهام كه دستاوردهاي نظري اين پروژه را به اهل آن عرضه كنم و اين كار را همچنين به اين اميد ميكنم كه از ميان نسلهاي جوانتر، جويندگان و پويندگاني را برانگيزد، تا به اين ميدان درآيند و اين كار را دنبال و كمبودهاي آن را جبران كنند.
انتهاي پيام