نشست نقد رمان «بيوتن» نوشتهي رضا اميرخاني همراه با سخنراني محمدرضا قانونپرور دربارهي بازتاب ادبيات داستاني ايران در آمريكا، روز گذشته (سهشنبه، چهارم تيرماه) برگزار شد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، محمدرضا قانونپرور در اين نشست كه در شهر كتاب مركزي برگزار شد، در سخناني گفت: ادبيات كلاسيك ايران از قرن نوزدهم و بيستم در غرب ترجمه شده و غربيها بهطور كلي با ادبيات كلاسيك ايران آشنايي دارند؛ البته نه همهي آنها؛ بلكه آن كساني كه اهل مطالعه و توجه به ادبيات ديگر سرزمينها هستند. از بين شاعران كلاسيك، سعدي، فردوسي، حافظ، عطار، خيام و مولانا كم و بيش شناختهشدهاند و البته هيچكدام از اين شاعران به اندازهي مولانا شناختهشده نيستند.
استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تگزاس در ادامه يادآور شد: در بيست تا بيست و پنج سال گذشته، مولانا پرفروشترين شاعر آمريكا بوده است. حتا از مهمترين شاعران انگليسي پرفروشتر است. اما اينكه فهم آنها از مولانا چيست، حساب ديگري است و آيا اين شهرت مولانا به خاطر «مثنوي» و «ديوان شمس» است يا برداشتي كه آنها از اين آثار كردهاند، بحثي ديگر است.
او ترجمههاي موجود از آثار مولانا را مطلوب ندانست و در ادامه به بحث دربارهي ادبيات معاصر ايران و بازتاب آن در آمريكا پرداخت و اظهار كرد: ادبيات داستاني كه از زباني مانند فارسي ترجمه ميشود، معمولا ادبيات جدي آن كشور است و اين ادبيات معمولا مخاطب زيادي ندارد؛ چنانچه با نگاهي به ادبيات آمريكاي شمالي، ميبينيم نويسندگان جدي اين كشور در سطح دانشگاه ميمانند، كه البته استثناهايي در بين اين نويسندگان جدي آمريكا هست، كه از آن جمله، همينگوي، سلينجر و مارك تواين هستند كه آثار آنها پيشتر در كتابهاي درسي مقطع دبيرستان بوده است و به همين دليل، مخاطبان آمريكايي با اين آثار آشنا هستند.
قانونپرور در ادامه يادآور شد: از همينرو آثار جدي كه از ادبيات ديگر كشورها ترجمه ميشود، كمتر ديده ميشود، ضمن اينكه از فرهنگ و زبان ديگري ميآيد و مخاطب آن محدود ميشود.
اين مترجم ايراني مقيم آمريكا تصريح كرد: ديگر كمتر نويسندهاي به اهميت جيمز جويس داريم. چنانچه آماري از فارغالتحصيلان آمريكا گرفته شود، درمييابيم درصد كمي از اين افراد اسم جويس را شنيدهاند و بسياري فكر ميكنند جويس همسايهي آن طرفي است و از بين آنهايي كه اسم او را شنيدهاند، درصد كمتري اثر معروف او يعني «اوليس» را خواندهاند. از همينروست كه كتاب جدي ادبي، ميليونها نسخه فروش نخواهد داشت.
او در ادامه با اشاره به رمان «بادبادكباز» نوشتهي خالد حسيني - نويسندهي افغان -، به دلايل موفقيت اين اثر و علت پرفروش بودن آن اشارهاي كوتاه و تأكيد كرد: دنياي داستان «بادبادكباز» دنياي هزار و يك شبي است و درواقع نويسنده آنچه را كه مخاطب غربي از افغانستان در ذهن داشته است، بيان ميكند و رمان، رماني است سرگرمكننده و به همين دليل است كه هاليوود آن را فيلم كرده و كتاب ديگر اين نويسنده را نيز به صورت فيلم عرضه خواهد كرد. آيا حالا ما ميخواهيم چنين كتابي داشته باشيم؟ شايد يك نويسندهي ايراني انگليسيزبان براي پول بخواهد چنين اثري را دربارهي ايران بنويسد، كه اصلا آيا چنين اثري دربارهي ايران به كار ما ميخورد يا خير؟
قانونپرور در ادامه تأكيد كرد: آثاري كه از زبان فارسي ترجمه شده، زياد نيستند. فهرستي تهيه كردهام از آثار ترجمهشده كه سه صفحه و نيم بيشتر نيست كه اين چيز زيادي نيست. تنها كتابي كه به مقداري فروش رفته است و آن هم نه بين مردم؛ بلكه در محافل آكادميك آمريكا، كتاب «بوف كور» صادق هدايت است كه از ترجمهي آن پنجاه و چند سال ميگذرد و هركس بخواهد كتابي را از ادبيات فارسي بخواند، اين كتاب را به او توصيه ميكنيم. البته اين كتاب از زبان فارسي به انگليسي ترجمه نشده؛ بلكه از زبان فرانسه به انگليسي ترجمه شده است. رمان ديگري كه كمابيش مورد استقبال قرار گرفته، رمان «سووشون» سيمين دانشور است كه به ترجمهي بنده در سال 1989 چاپ شده و هنوز هم ميفروشد و دليلش اين است كه در كلوپهاي خوانندهها مورد استقبال قرار گرفته است. در غرب رسم است كه كتابها بهصورت گروهي در كلوپ كتابخانه مطالعه شود و اين براي ناشر «سووشون» در آمريكا خوب است كه هنوز ميتواند چاپ كتابش را نگه دارد.
او در ادامه با اشاره به آثار ترجمهشده از ادبيات داستاني معاصر ايران و برشمردن آثار ترجمهشده از جلال آل احمد، بزرگ علوي، صادق هدايت، صادق چوبك، صمد بهرنگي، سيمين دانشور، اسماعيل فصيح، هوشنگ گلشيري، احمد دهقان، محمدعلي جمالزاده، بهرام بيضايي، غلامحسين ساعدي، جعفر مدرس صادقي، منيرو روانيپور و مهشيد اميرشاهي، گفت: همهاش را كه جمع كنيم، چيزي نيست؛ هيچي. اولين گام اين است كه از نظر حجم، بايد به تعداد اين آثار اضافه شود. همچنين بايد سعي شود كمتر و كمتر از گزيدهها براي ترجمه استفاده شود و ضرورت دارد آثار نويسندگان به صورت فردي چاپ شوند.
اين مترجم در پايان گفت: انتظار ميرود از نسل دوم ايرانيهاي مقيم آمريكا و دانشجويان آمريكايي كه كمكم آثاري از آنها ميبينيم، بيايند كارهايي را از نويسندگان ايراني انتخاب و ترجمه كنند و ضرورت دارد نويسندگان معاصري كه هنوز مينويسند و در قيد حيات هستند، ترجمه شوند؛ نه نويسندگاني كه براي 40 سال پيش هستند. اينها كه الآن مينويسند، خيلي مهم است كه آثارشان ترجمه شود.
در ادامهي اين مراسم، رضا اميرخاني، با استناد به تجربهي رياضيداني در غرب به نام ريمان و طرح مقدماتي، تصريح كرد: در رمان «بيوتن» بيشتر از اينكه گرفتار تجربهي رماني باشم، گرفتار تجربهي ريماني بودهام. درواقع دغدغهي من اين بوده كه آيا ميتوانيم رماني داشته باشيم كه رئاليزم خاص خود و درواقع يك رئاليزم بومي ايراني داشته باشيم. به اعتقاد من، رئاليزم ايراني بايد جايي براي تأويل نويسنده داشته باشد؛ از همينرو من اين كار را با دانستن انجام دادهام و دوست داشتهام تأويلهاي گوناگوني كه در ذهن دارم، وارد رمان كنم.
او تجربهگرايي نويسنده را در اين رمان، مهم دانست و تصريح كرد: بسياري از تجربياتي كه آوردهام، از طريق خودم تجربه شده است؛ يعني تجربهي دروني شده است و سعي كردم آنچه عرضه ميشود، خودم آن را تجربه كرده باشم.
سپس فرزان سجودي با رويكرد نشانهشناسي فرهنگي به بررسي رمان «بيوتن» پرداخت.
او پس از طرح مقدماتي و همچنين توضيح مفاهيم در حوزهي نشانهشناسي فرهنگي، يادآور شد: شخصيت داستان يعني ارميا همواره درحال «ما»سازي است و در ادامه، آنجايي كه ميخواهد بگويد نگاه من حق است، رويكردي ايدئولوژيك دارد.
سجودي بحث خود را با نسبت خود و ديگري در متن اين رمان پيش برد و تأكيد كرد: ايراد ارميا اين است كه نگاهش يك نگاه توريستي به آمريكاست و چيزهايي را كه گذري ميبيند، بازتاب ميدهد؛ بنابراين نميتواند به اين مواجههي فرهنگي عمقي دهد؛ زيرا دغدغههاي خودش عمقي ندارد؛ چنانچه دغدغههاي ارمياي «بيوتن»، پوشاك، خوراك و... است.
اين مدرس دانشگاه رمان «بيوتن» را رماني تكصدايي دانست و صداي ارميا را صداي اقتدارگرا و مسلط توصيف كرد.
او بحث خود را با آوردن شواهدي از متن رمان «بيوتن» به پايان برد.
اما اميرعلي نجوميان با رويكرد نشانهشناسي پساساختارگرا و با استناد به صحبتهاي فرزان سجودي، يادآور شد: سجودي گفت رمان «بيوتن» يك رمان تكصدايي است و راوي سومشخص محدودي وجود دارد كه با وي موافقام؛ اما يك قدم جلوتر ميرويم. در نشانهشناسي پساساختارگرا گفته ميشود در زير اين ساخت تكصدايي، صداهايي ديگر عليه اين تكصدايي حركت ميكنند و عليه اين سلطهي راوي پيش ميروند.
او در ادامه دربارهي شخصيتپردازي رمان خاطرنشان كرد: شخصيتپردازي در رمان «بيوتن» تيپيك و كليشهيي است و اين بهدليل اين است كه ما با فضاي محدودي از زندگي شخصيتهاي داستان روبهرو ميشويم و همچنين راوي بيشتر به خود و حرفهاي دلش اهميت ميدهد، تا شخصيتهاي داستان.
اين مدرس دانشگاه با بيان اينكه رمان پر است از قضاوت، به تقابلهاي دوگانه در متن اين رمان پرداخت و از سنت و مدرنيته، جنگ و دوران پس از جنگ، ماديت و روحانيت، و شرق و غرب به عنوان تقابلهاي موجود در «بيوتن» ياد و دربارهي اينها توضيحاتي كوتاه ارائه كرد.
به گزارش ايسنا، همچنين محمدرضا بايرامي اين رمان را از جهات مختلف داراي اهميت دانست و گفت: در اين چند سال، كار مهمي نداشتهايم، حتا از كساني كه كارهاي خوبي از آنها خواندهايم. اين كار به لحاظ حجم اهميت دارد و همچنين به لحاظ زباني كاري داراي اهميت است.
اين داستاننويس با بيان اينكه به عنوان يك نويسنده به بحث دربارهي اين كتاب ميپردازد، يادآور شد: داستانهايي كه ديگران نوشتهاند كه ميتوان آنها را در شمار داستانهاي مهاجران به حساب آورد، با يك حس تعلق به گذشته و يك حس نوستالژيك نوشته شده و يا چون از ايران دور بوده و ايران را نميشناختند، دچار اشتباهها و خطاهايي شدهاند و شخصيتهاي داستان در سرزميني كه مهاجرت كردهاند، حل شدهاند كه پيشينهاي از آنها نميبينيم؛ در حاليكه در «بيوتن»، نويسنده داستاني را نقل ميكند كه از آستانهي ورود فرهنگي به فرهنگ ديگر سخن به ميان ميآيد و به همين دليل، ضعفهاي داستان نيز جزو نقاط قوت است.
او با تأكيد به تجربهگرايي نويسنده در اين رمان، با استناد به مؤلفههاي شخصيتي ارميا و ديگر شخصيتهاي داستان، به بررسي اجمالي رمان «بيوتن» پرداخت.
انتهاي پيام