دو سال از خاموشي مردي كه زبان سنگها را ميدانست، گذشت و دومين سالروز درگذشت اين استاد مسلم مجسمههاي سنگي ايران در خاموشي و سكوت روز طبيعت سپري شد.
به گزارش خبرنگار بخش هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، نخستين روز كار خبري در سال 1385 با خبر درگذشت استاد علياكبر صنعتيزاده آغاز شد و حالا دو سال است كه اين روز در هياهوي سيزدهبهدر رفتنها و... گم شده و در سكوت خانوادگي برگزار ميشود. او در قطعهي هنرمندان، رديف 141آرميده است.
صنعتيزاده، نماينده بخشي از تاريخ معاصر ماست كه در آن اتفاقهاي بسيار متفاوتي شكل ميگيرد. وقتي دوران فروپاشي نظام سنتي و شكلگيري جامعه معاصر است و كشور دچار تناقضات رفتاري، اخلاقي و فرهنگي وسيع است و در دل يك آشوب طوفاني، قرار است جامعهاي با مختصات متفاوت شكل بگيرد، اين جامعه در چهرهي افراد خاص خود تبلور متفاوتي دارد. ما اين نسل را در ادبيات، سياست و فرهنگ ميشناسيم كه افراد متفاوتي هستند.
اين مرد، از هنرمندان وفادار به آداب و سنتهاي ايران و اقشار دردمند جامعه بود. از همان معدود مرداني كه هميشه در حرفها و كلام، ستايش و بهعنوان الگو معرفيشان ميكنيم.
استاد صنعتي سال 1295 در كرمان متولد شد، بهرغم اينكه "بيبي" - مادرش - تلاش كرد تنها پسرش سايه شوم تنهايي و مزه تلخ فقر را احساس نكند، نتوانست تنها به جنگ اين هيولا برود و او را به پرورشگاه صنعتي سپرد.
علياكبر از همان كودكي ذوق نقاشي را در خود احساس كرد تا سرانجام پس از تحصيلات ابتدايي، حاج اكبر صنعتي او را نزد پسرش به تهران فرستاد. به مدرسه كمال الملك نزد استادان نامآوري چون ابوالحسن خان صديقي، عليمحمد حيدريان، حسين خان شيخي و علي رخسار، رفت و پس از 12 سال موفق به گرفتن دانشنامه نقاشي شد.
در سال 1319 ليسانس نقاشي گرفت و همان سال به كرمان بازگشت. با تربيت 40 كودك پرورشگاهي، دينش را به اين مكان پرداخت؛ پنج سال بعد به تهران آمده و به همت عبدالحسين صنعتيزاده موزهاي در ميدان توپخانه آن روزگار – امام خميني (ره) امروز - ساخته و به شير خورشيد آن زمان - هلال احمر امروز - واگذار كرد. اين موزه بهعنوان نخستين موزه مردمي در سال 1325 با برگزاري نمايشگاهي گشايش يافت و با استقبال بسيار روبهرو شد.
موزه ديگري هم در سال 1330 در خيابان كالج - حافظ فعلي - توسط او برپا شد كه همهاش آثار خود استاد بود كه برخي از آن آثار در مهرماه 1356 براي افتتاح موزه كرمان به اين شهر منتقل شدند.
در سال 1352 عبدالحسين صنعتيزاده پسر حاج اكبر از دنيا رفت و چهار سال بعد از مرگ وي به همت نوهاش (همايون صنعتيزاده) و جمعي از دوستداران هنر، موزه صنعتي گشايش يافت. در اين موزه تعدادي از تابلوها و مجسمههاي استاد، نمونههاي ارزنده ديگري از آثار هنرمنداني مانند كمالالملك و شاگردان او و همچنين ساير هنرمندان معاصر ايراني و خارجي بهصورت دايم به نمايش گذارده شد.
در جريان كودتاي 28 مرداد سال 38 و بركناري دولت مصدق عدهاي جاهل و ناآگاه به نمايشگاه هجوم آورند و مجسمههاي استاد را شكستند. اكثر مجسمههاي نمايشگاه خرد شد، نقاشيهايش هم از بين رفتند.
بعد از آن علياكبر مدتي را با نااميدي گذراند، اما به خود دلداري داد و تصميم گرفت به جبران آن بپردازد. او هر مجسمه و تابلويي را كه امكان مرمت داشت - تا آنجا كه توانست - از نو ساخت.
"دوباره از نو" - بهتعبير خودش - با دو سال تلاش مداوم، مجسههايي از شخصيتهاي بزرگ ايران و جهان ساخت و در آن جا به نمايش گذاشت. اما به اصرار پسر حاج اكبر - عبدالحسين - نمايشگاه را به ساختماني در حوالي ميدان راه آهن، انتقال داد.
در سال 1352، پسر حاج صنعتي، از دنيا رفت و محل نمايشگاه ميدان راه آهن كه ملك شخصي او بود، در اختيار ورثه قرار گرفت، آنان نيز نمايشگاه را تعطيل كردند و بر در آن قفل زدند. خواهش علياكبر سودي نداشت و بچههاي گچي و سنگي و برنزي او در آن نمايشگاه زنداني شدند.
بسياري از آثار استاد صنعتي مانند «پيرزن چرخريس و عائلهاش» مجسمه «سر حافظ و نيمتنه گنجوي» و... پس از انتقال به موزه ميدان راهآهن در سال 57، بهدست ميوهفروشان ساكن مقابل نمايشگاه، با پتك، تيشه و چوب ناآگاهي و بيفكري، خرد شد و به قول خودش «جاي آن همه يادگار عشق و هنر را انبوهي ميوه و سبزي گنديده گرفت».
او درباره شنيدن خبر مرگ "كودكان دلبندش" كه با خون دل و نرم كردن دل سنگها، خلقشان كرده بود، مينويسد: «با شنيدن خبر، درست مثل پدري كه از مرگ فرزندانش آگاه ميشود، كمرم شكست، خميده شدم و به گريه افتادم و ناليدم».
بهپاس بزرگداشت استاد صنعتي كه در طول بيش از شش دهه زندگي هنري خود، نزديك به يك هزار نگاره و 400 مجسمه خلق كرد، فرهنگستان هنر در حاشيه چهارمين دوسالانه مجمسه تهران – تابستان 84 - تعدادي از آثار اين عضو پيوسته خود را از موزههاي تهران و كرمان گردهم آورد و بهنمايش گذاشت.
سال 1381 سيدمحمد خاتمي ـ رييس جمهوري وقت ايران ـ نشان درجه اول هنري كشور را به مرد مجسمهسازي ايران اعطا كرد.
اكنون بخشي از آثار مرد مجسمهسازي ايران در موزهي هلال احمر، در حاشيهي ميدان امام خميني(ره) و بخشي ديگر در موزهي هنرهاي معاصر كرمان به نام موزهي صنعتي كرمان، موجود است.
استاد علي اكبر صنعتي نماينده بخشي از تاريخ معاصر ماست كه در آن اتفاقهاي بسيار متفاوتي شكل ميگيرد. وقتي دوران فروپاشي نظام سنتي و شكلگيري جامعه معاصر است و كشور دچار تناقضهاي رفتاري، اخلاقي و فرهنگي وسيع است و در دل يك آشوب توفاني، قرار است جامعهاي با مختصات متفاوت شكل بگيرد، اين جامعه در چهرهي افراد خاص خود تبلور متفاوتي دارد. ما اين نسل را در ادبيات، سياست، فرهنگ ميشناسيم كه افراد متفاوتي هستند.
صنعتي جزو اين نسل با ويژگي بسيار خاصي است؛ او از معدود افرادي است كه در حقيقت كيفيت تجسمي اين تحول عظيم تاريخي را شكل داده است. مجموعه كارهايي كه از صنعتي در نگاه به افراد دوره خود، مسائل مضامين آنان شكل گرفته است، ويژگيهايي دارد كه ضروري است حفظ شوند.
محتواي عملي كه رفتار، منش، شخصيت و كار صنعتي را ميسازد و در تحول جامعه ما نقش دارد و بايد از لحاظ تاريخي بهعنوان سند باقي بماند، در نظر گرفته نميشود.
كارشناسان مجسمهساز، راهحلهايي براي نگهداري آثار گچي و سنگي ارايه ميدهند، كه برنزريزي كارها و تهيهي قالب، از آن جمله است.
آنها تاكيد دارند كه نياز نيست لزوما كارها به برنز تبديل شوند، بلكه ميتوان دستكم از كارها قالبي تهيه كرد. اين كار امكانپذير است و در اين صورت، قالبها در جاي مطمئنتري ميتوانند نگهداري شوند.
انتقال آثار به فضاي مناسب براي دوبارهسازي فضا يكي از راههاست؛ آن فضاي موزهي هلال احمر، قديمي و فرسوده است و امنيت ساختمان در مقابل عواملي مثل زلزله در حدي نيست كه بشود به آن اعتماد كرد.
حالا يكسال از راهاندازي موزهي كرمان براي نگهداري آثار صنعتيزاده گذشته است، اما همچنان موزهي صنعتي نبش ميدان امام خميني (ره) تحت اختيار يك نهاد امدادي است و رطوبت و نم مجسمهها و نقاشيها را تهديد ميكند و اين قصه ادامه دارد...
انتهاي پيام