"او بينش انتقادي شوخ‌چشمانه‌اي داشت" مجابي، پرويزي و... از ژازه‌ي مجسمه‌هاي آهني گفتند

هم‌زمان با هفتمين روز خاموشي ژازه‌ي مجسمه‌هاي ايران، بزرگداشت اين هنرمند آوانگارد و پيش‌رو در موزه‌ي هنرهاي معاصر تهران برگزار شد.

به گزارش خبرنگار بخش هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين مراسم كه عصر روز گذشته در سينما تك موزه هنرهاي معاصر تهران برگزار شد، دوستان و همكاران قديمي ژازه از او و خاطراتش گفتند.

حبيب‌الله صادقي – سرپرست موزه هنرهاي معاصر- از طباطبايي و نقش و تاثيرش در هنر گفت و پس از آن فيلمي از ژازه كه توسط مركز گفت‌وگوي تمدن‌ها تهيه شده بود پخش شد.

جواد مجابي - منتقد هنر و ادبيات - از ژازه و كارهايش گفت و تاكيد كرد: اين هنرمند هم اكنون غايب نيست. يك هنرمند، اگر كشف دنياي دروني‌اش در بين نبود، هيچ‌گاه اين همه رنج و مشقت را تحمل نمي‌كرد؛ چگونه مي‌شود در جامعه‌اي كه به هنرمند و هنر به شكل درستي نگاه نمي‌شود، فردي پيدا شود كه 50 سال فيلم و مجسمه بسازد و كارهاي هنري خلق كند و خم به ابرو نياورد. پس طبيعتا اگر لذت نبود، او اين همه رنج را تحمل نمي‌كرد.

وي با اشاره به سخن علي اكبر صنعتي مبني بر اينكه اجر هنرمند با خود اوست، اذعان كرد: اين هنر است كه هنرمند را راضي مي‌كند و اگر هنرمند از هنر راضي شد، مي‌توان گفت كه مردم هم راضي مي‌شوند.

مجابي از دوستي‌اش با ژازه هم گفت كه كه از اوايل دهه 40 آغاز شد. او توضيح داد: در اين مدت گاهي درباره‌ي او نوشته‌ام و بسيار با او سخن گفتم و چون در زمان حياتش از كار و تكنيك‌هايش گفته‌ام، حالا مي‌خواهم او خود او بگويم.

وي مهمترين ويژگي كار ژازه را طنز موجود در آن‌ها دانست و گفت: اين عنصر مهم‌ترين ويژگي كار ژازه بود. طنزي نه به معناي امروزي كه طنزي دستمالي شده و بيشتر پرت و پلاست.

او تصريح كرد: طنز آنقدر اساسي است كه كمتر هنرمندي به آن به شكلي خوب پرداخته است. طنز به بنيادهاي يك جامعه با انتقاد شوخ چشمانه براي استفاده از آن‌ها مي‌پردازد. طنز بينش انتقادي و شوخ چشمانه نسبت به وضعيت بشري است و اگر كمتر از اين باشد طنز نيست. بدين ترتيب طنز يك نوع بينش و تفكر عظيم است.

مجابي افزود: دنياي شوخي، دنياي جدي را به طنز مي‌اندازد و مي‌گويد زياد جدي نگير چون ممكن است درست نباشد.

او عنوان كرد: ژازه بينش انتقادي شوخ‌چشمانه داشت كه دنيا را به‌صورت مجسمه‌هاي آهني مي‌ديد؛ اين طرز نگاه كه هيچ چيز ثابت نمي‌ماند، شوخ طبيعي موجود در كار او بود به‌طوري‌كه در هيچ‌يك از كارهاي او ديده نمي‌شود كه طنز وجود نداشته باشد.

مجابي گفت: طنز ژازه باعث شده كه با همه چيز شوخي و بازي كرده، آهن اسقاط را تبديل به كارهاي ماندگار كند و از هر چيزي كه در پيرامون خود مي‌بيند كاريكاتور بسازد و به ما نشان دهد كه بايد به فراسوي هر چيزي برسيم كه اين در تمام اشعار و مجسمه‌هاي ژازه مطرح است. او هميشه با زندگي شوخي كرده و هيچ چيزي از كسي نمي‌خواست.

او عنوان كرد: وقتي به ريشه هنري نگاه مي‌كنيم به بازي مي‌رسيم، زيرا در آغاز بازي بوده است. همان‌طور كه يك كودك در آغاز بازي مي‌كند و جهان را در بازي مي‌بيند. ژازه هم به اين بازي ديرهنگام و دراز آهنگ بشري آگاه بود و با سليقه مخاطب و كارهاي خود به‌طور دايمي بازي مي‌كرد.

وي افزود: ‌ژازه فرهنگ مردمي عصر خود را به دقت از بين آهن پاره‌ها انتخاب كرده و دنيايي را ساخته كه در آن مجسمه‌ها، ديوها، اسب‌ها و آهوها و ... زندگي مي‌كنند و اين دنيايي است كه تابع دنياي بيرون نيست و به‌همين دليل ژازه يك هنرمند قديمي و مدرن ايراني است به‌طوري كه در عين مدرن بودن به سنت فرهنگي ايران هم تجسم بخشيد و آن را در برابر دنياي بيرون قرار داد.

مجابي با بيان اين كه در ادبيات و هنر ايران از قديم، مرگ، ارزشي حاكم بوده است، خاطر نشان كرد، در دوره مدرن هم نوعي مرگ انديشي به‌وجود آمده است، به‌طوري كه در بسياري از كارهاي اردشير محصص مرگ انديشي و درهم ريختن ديده مي‌شود، پيكره‌هاي غول‌آساي او توخالي هستند و نشان از مرگ دارند. عليرضا اسپهبد در بسياري از آثارش مرگ تدريجي انسان‌ها، شكل‌ها و ساختمان‌ها را نشان مي‌دهد و تقريبا مي‌توان گفت 80 درصد آثار مدرن آفريده شده، با مرگ انديشي ارتباط دارند.

وي افزود: ژازه جزو معدود هنرمنداني است كه به‌طور غريزي در مقابل مرگ انديشي ايستاده است. او با هر چيزي بازي مي‌كند و چيزي را جدي نمي‌گيرد و اين طنز كمك مي‌كند كه آنقدر عصبي و ناراحت نشود و اين چيزي است كه در هنرمندان درجه يك وجود دارد.

به تعبير مجابي، ژازه به‌طور طبيعي انساني شاد، خوش‌خو و بازيگري بود كه مي‌توان راجع به او بسيار سخن گفت و فكر مي‌كنم هنر مدرن امروز وامدار ژازه و كساني مانند اوست كه در ميان فضاي بسته و در يك فرهنگ سنتي توانستند فكر نو پديد آورند و از تهديد و تمسخر نترسيدند و هيچ‌گاه به بازار نيانديشيدند.

در ادامه اين مراسم محمد پرويزي - نويسند ه و منتقد -  در تحليل آثار ژازه عنوان كرد، اين كار فرصت خاص خود را مي‌خواهد. اما در اين روزها بيشتر از آثار ژازه به مرگ او نزديك هستيم و اين كه چگونه مي‌توان به ژازه نزديك شد را مي‌خواهيم مورد بررسي قرار دهيم.

وي اضافه كرد، در اينجا حد وسطي بين بودن و نبودن وجود دارد، به‌طوري كه در اين بازگشت، اين مراسم از شكل مراسم سوگواري خارج مي‌شود و تفاوت ظريفي را با افرادي در يك مسجد جمع مي‌شوند، پيدا مي‌كند.

پرويزي اذعان كرد: تمام چيزهايي كه از ژازه گفته شد روحيه او بود؛ او هم مي‌خواست كه ما به اين روحيه بيشتر نزديك شويم، زيرا به ما كمك مي‌كند كه ژازه را بهتر بشناسيم.

به‌گمان وي، نمي‌توان منتفكرانه به سراغ ژازه رفت، زيرا نفس كارهايش با بازي توام بود. وقتي به كارهايش مي‌نگريم، عروسك‌ها را مي‌بينيم كه در واقع بازي به نيت تفريح هستند، اما وقت كارهاي ژازه را از نزديك مي‌بينيم، موضوع كاملا فرق مي‌كند.

او گفت: ژازه در گرايش‌هاي متعدد هنري كار كرده است و با بازي كردن‌هاي خود در اصل به سمت به چالش كشيدن مرگ گام برمي‌داشت و او با يك بازي شروع كرد و خود را نيز به آن سپرد او توانست بازي كند و به آن بخندد و آنقدر بازي كرد كه كارهايش بر هوا ماند و شايد با ما هم بازي كرد.

وي افزود: ژازه با عشق كار مي‌كرد و آ‌ثارش هم وسوسه‌هاي زندگي خصوصي او بودند؛ او از وسوسه‌ها شروع مي‌كند و به آن‌ها هيبت مي‌دهد و بعد آن‌ها به مفاهيم عمومي كه مقابل درك باشد، خلق مي‌كند.

پرويزي عقيده دارد، اين هنرمند با جنون شيفتگي خود راه‌هايي را براي ما باز مي‌كند. آشفتگي و اين بداهه كاري زندگي معاصر منشا كودكي دارد، به‌طوري كه براي اين‌كه به خودش شكل دهد از احزابي بيروني استفاده مي‌كند.

او تصريح كرد: مرحله آيينگي كه بستري از زندگي هنرمندان امروزي است، نشان مي‌دهد كه ژازه چقدر زندگي كودكانه خود را با اين از هم گسيختگي نجات داده است.

پرويزي افزود: بازي كردن براي ژازه عجيب بود و چيزي كه در حيطه كارهاي او عجيب است روحيه اوست.

به گزارش ايسنا، در ادامه اين مراسم محمدحسين حامدي - مدير مسوول نشريه تنديس - از خاطراتش با ژازه گفت و عنوان كرد:‌ زماني كه براي بازگرداندن ژازه به ويگو، محل اقامتش در اسپانيا رفته، يك هفته ميهمان او بودم و در اين مدت اطمينان خوبي به من پيدا كرد و هميشه مي‌گفت كه دغدغه اين‌را دارد كه جايي را تاسيس كند تا آثارش در ‌آن جا ثبت شود.

حامدي افزود: در آنجا از سوي محسن زارع پيامي برايم آمد كه از من خواسته شده بود تا ‌آثار ژازه را كه در اسپانيا قرار دارند، به ايران منتقل مي‌كنم كه اين كاري هزينه‌بر و دشوار بود.

وي اضافه كرد: يكي از شاگردان ژازه به او گفت كه مي‌خواهد به ايران بيايد و ژازه هم تصميم گرفت كه با او به ايران سفر كند و در نتيجه من تنها به ايران آمدم. ژازه نتوانست در مراسمي كه قرار بود همراه با سمپوزيوم تهران برگزار شود، حضور يابد، زيرا از ناحيه دست دچار شكستگي شده بود.

به بيان او هيچ‌گاه تشكيل بنياد از ذهن ژازه پاك نشد و يكي از دغدغه‌هاي اصلي‌اش بود. وي دغدغه اين را نداشت كه از دنيا مي‌رود و اين را هم به بازي مي‌گرفت و مكرر مي‌گفت كه فكرهاي خوبي دارد كه مي‌خواهد انجام دهد كه متاسفانه عمر او كفاف نداد و درگذشت.

وي همچنين از ملاقات با ژازه 5 يا 6 روز قبل از مرگش گفت و افزود: در اين ملاقات به او گفتم "چيزي نمي‌خواهي؟‌" و او با صداي آرام تكرار مي‌كرد: كتاب، كتاب، كتابي از من بياور و به اهالي /// بده تا بدانند ژازه طباطبايي روي تخت خوابيده است.

به‌گمان حامدي، ژازه طباطبايي در هنر معاصر يك شخصيت ممتاز بود، نه به لحاظ هنري بلكه به لحاظ شور و شيدايي كه در وجودش داشت. شور و سودايي كه در هيچ هنرمندي سراغ ندارم. او بي‌گمان يكي از ماندگارترين هنرمندان معاصر است.

وي از علاقه ژازه به گالري هنر جديد گفت و عنوان كرد: ژازه هر ده سال يك بار كيكي در گالري مي‌گذاشت و تولد آن را جشن مي‌گرفت و ما بايد به وسيله تاسيس بنياد او را گرامي و بزرگ بداريم.

همچنين در پايان مراسم پيام تسليت سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي براي حاضران توسط خوانده شد.

متن اين پيام به شرح زير است:

خالق مرغ نه آدم نه چشم از جهان فرو بست

خبر درگذشت ژازه طباطبايي پاياني بود بر همكاري چندين ساله سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با اين هنرمند توانا و آغازي بود بر مرور خاطره‌ها و آموخته‌هاي كاركنان انتشارات از خالق مجسمه‌ها، تابلوها و صورتك‌ها در مرحله اول عجيب، سپس حيرت‌آور و در نهايت دوست داشتني ساكن كوچه پاييز در نخستين جلد از گزيده آثار منتشر شده‌اش در سازمان چاپ در مقاله‌اي به‌عنوان مرغ برياني در تابوت، مرگ امپراطور عجق وجق نوشته بود فكر كردم يك روز بايد ... رفت، آن روز رسيد يكباره هم دنيا دور سرم چرخيد، گيج و منگ شدم، چشمانم سياهي رفت و به زمين افتادم و حس كردم كه ... و عجبا كه در فصل پاييز چشمانش سياهي رفت و بر زمين افتاد و به كما رفت و در زمستان با كشيدن آخرين نفس‌ها ديگر از خواب بيدار نشد. گرچه تصور كرده بود در سالن بزرگ گالري خويش پيكرش را در درون تابوت براي وداع آخر مي‌گذارند اما نگارخانه صبا آخرين مكاني براي خداحافظي دوستدارانش با وي گشت، كساني كه در سازمان درگير تدوين و چاپ مجموعه پنج جلدي گزيده آثار ژازه طباطبايي بودند و در مدت تقريبا سه سال همكاري مستمر خود با وي از اواخر سال 80 تا اواسط 83 روزهاي به‌يادماندني را در انتشارات سازمان و خانه موزه يا موزه خانه وي واقع در خيابان طالقاني، كوچه پاييز سپري كردند كه حاصل آن گردآوري و تدوين مجموعه‌اي شد كه دفتر نخست آن مرغ نه آدم نه به معرفي ژازه به قلم خود هنرمند و دوستداران هنرش مي‌پردازد و بيان خاطره‌اي است در نخستين برخوردها با او و آثارش، دفتر دوم كه جلدهاي دوم و سوم را دربر مي‌گيرد به نقاشي‌هاي ژازه اختصاص دارد و با تقسيم‌بندي موضوعي از نخستين كارهاي هنرمند از نوجواني آغاز مي‌شود و به تدريج حاصل تفكرات و تاملات هنرمند در ايران و اسپانيا را پيش روي بينندگان قرار مي‌دهد و دست آخر كلاژهاي وي را به‌نمايش مي‌گذارد و دفتر سوم دربرگيرنده جلدهاي چهارم و پنجم است تصاويري از تنديس‌هاي هنرمند را در خود گنجانده است فقدان اين هنرمند توانا، پرشور و پركار و موسس يكي از نخستين گالري‌ها در ايران كه به واسطه آثارش در دنيا شناخته شده بود، ضايعه‌يي جبران‌ناپذير به شمار مي‌رود.

انتهاي پيام

  • دوشنبه/ ۲۹ بهمن ۱۳۸۶ / ۱۲:۲۰
  • دسته‌بندی: تجسمی و موسیقی
  • کد خبر: 8611-16731
  • خبرنگار :