طاعون، روايت يك جامعه
شخصيت اصلي رمان «طاعون»، نه دکتر ريو بلکه شهر اران است. اگرچه دکتر ريو يکي از شخصيتهاي اصلي رمان؛ بلکه راوي آن است، اما روايت او از شهر اران، روايتي از يک انسان است. انساني که هست،- با تمام روزمرگيش- در شرايط سختي- که همان رواج طاعون است- قرار ميگيرد، با تمام حالات انساني خاص خودش، رنج مي کشد، افسرده مي شود و هنگاميکه بيماري رخت بر بست، شاد مي شود و باز برمي گردد به همان روزمرگي هميشگي. به گزارش سرويس نگاهي به وبلاگهاي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، نويسنده وبلاگ «جامعهشناسي ادبيات» به نشاني http://socoflit.blogfa.com آورده است: رمان با توصيفي از شهر اران و با ذکر زمان وقوع حادثه آغاز مي شود که به نظر آغازي کلاسيک ميآيد. طاعون روايت يک جامعه است؛ دسته بندي ها و شرح ريز به ريز رفتار و حالات مردمان اران با تمام جزئيات آن در هر مرحله از بيماري. گويي در مقابل اين روزمرگي تجاري، طاعون با موش هايي که خون بالا مي آورند، سر بر مي آورد، تا اران را در خود فرو برد. نقطه ي اوج رمان، زماني است که کامو، لحظه به لحظه، عذاب يک کودک معصوم- و از نظر پانلو بي گناه- را ترسيم مي کند. کودک در مقابل چشمان دکتر ريو، پانلو و خواننده درد مي کشد، ملافه را چنگ مي زند، فرياد مي کشد، و درست در مقابل چشمان آنها و خواننده، مي ميرد. به نظر من اين قسمت از رمان شاهکار است. واقعه اي که دکتر ريو را به سوي کفرگويي مي کشد. کفري سرچشمه گرفته از بي عدالتي که در کشمکش هاي بين پانلو، کشيش اران با دکتر ريو، ادامه مي يابد. از نطر انسان مذهبي اي چون پانلو، طاعون بي شک يک بلاي آسماني است. يک عذاب الهي براي انسان هاي گناهکار. اين کشمکش ها در ابعادي بزرگتر، در اران تکرار مي شود. مردمي که براي شنيدن سخنراني پانلو مي روند و يکشنبه ها به کليسا؛ و مردمي که هر شب تا دير وقت، به ميگساري مشغولند. کامو در اين ميان تنها روايت کننده است. هر شخصيتي حرفها و اعتقادات خود را دارد و آنها را بيان مي کند و خواننده هيچ تحميلي را احساس نمي کند. انتهاي پيام