آيين گراميداشت هفتادمين سال تولد منصور اوجي و 50 سال شاعري او با پيام سيمين دانشور توسط پروين نگهداري شامگاه چهارشنبه در سالن غزل تالار حافظ شيراز برگزار شد.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در منطقهي فارس، منصور اوجي در گراميداشت هفت دهه عمر و 50 سال شاعري خود با قدرشناسي از پيام سيمين دانشور عنوان كرد، او مادر تمام اندوهها و خواهر تمام شاديهاي من بوده است.
وي با بيان اينکه پيشکسوتتر از من هم بود که از او تجليل شود، گفت: حجتي، مزارعي، عبدالعلي دستغيب، صادق همايوني، حسن کوچکزاده، خائفي بزرگ که شعر را با هم شروع کرديم و همچنين منصور برمکي و امين فقيري ازجمله کساني هستند که بايد براي آنها نيز بزرگداشت گرفت.
اوجي سپس در سه فراز به زندگي خود نگاه کرد و اظهار داشت: پدرم اهل دين و بازار بود و معتمد محل و مادرم از خانوادهاي متمول؛ اما او در شبي تاريک در حضور من افتاد و مرد و من در سن پنج سالگي از مرگ ترسيدم.
وي خانه کودکيهاي خود را خانهاي تاريخي توصيف کرد و توضيح داد: اين خانه در نزديکي حرم آستانه بود و اي کاش آن را بهخاطر خيابان خراب نميکردند که گل نارنج آن گل مادرم و گلهاي لاله عباسي و اطلسي گل پدرم بود.
او اضافه كرد: غزل - دخترم - که جان من است در خانهاي واقع در خيابان ارم شيراز بهدنيا آمد و اکنون دامادي دارم که پسرم و باعث افتخار من است و خدا را شاکرم که فرزندي صالح دارم.
او سپس با چشماني اشکآلود از اينکه نوهاش نتوانسته بود در آيين تجليل از وي شرکت کند، گفت: نوهام مريض بود، نيامد و به من گفت، وقتي برگشتي 12 تا بستني برايم بخر، اما من 120 هزار بستني براي او ميخرم!
اوجي سپس از خاطرات دوران تحصيلش گفت؛ از سال 40 که به شيراز آمدم، در تربيت معلم تدريس کردم و در خدمت بهمن بيگي و حسن امداد بودم و 17 سال است که عضو هيأت علمي دانشگاه داراب هستم. در طول اين 50 سال تدريس، حتا يک جلسه را غيبت نکردهام اما اکنون با افتخار تمام ميخواهم معلمي را کنار بگذارم.
او ادامه داد: در دوران دبيرستان توسط خانلري، توللي، نادرپور، مشيري، اخوان، فروغ و شاملو با شعر نيمايي آشنا شدم و معتقدم تئوري وارداتي نميتواند کسي را صاحبسبک کند بلکه هنرمند بايد خود و گذشتهاش را بشناسد، لذا در شعر اسير هيچ تئوري خارجي نشدم.
اوجي گفت: کوتاهي، روشني، تم مرگ، شور حيات و زندگي ويژگيهاي شعر من است، همچنانکه خيام و باباطاهر شعر کوتاه ميگفتند من نيز کوتاه شعر ميگويم.
او افزود: شفافيت شعر من از سعدي ميآيد که روشني و شفافيت دارد و معتقدم در سعدي مؤلف زنده است. اگرچه در شعر من تم مرگ وجود دارد که ناشي از فوت مادر و پدربزرگ و ديگر عزيزان است، اما غير از آن شور حيات نيز در اشعارم وجود دارد و مرگ گرچه ميآيد اما آنکه برنده است، زندگي است.
وي خود را انساني خوشبخت دانست و گفت: در حوزه زندگي خصوصي، تدريس و در حوزه هنري انساني خوشبخت هستم.
او با اشاره به تعدد هنرمندان در شيراز گفت: سيروس نوذري به معني واقعي هايکو ميگويد در صورتيکه کيارستمي نان شهرتش را ميخورد؛ وگرنه نوذري بهترين هايکوها را ميگويد، همچنانکه ميشود 100 دوبيتي علي ترکي را بهعنوان شاهکار بيرون داد.
وي با بيان اينکه رباعي را خود در شيراز آغاز کرد، اظهار كرد: انقلاب اسلامي را در شيراز من با شعرخواني راه انداختم و بعد شاعران انقلاب آمدند و رباعي گفتند و کساني مثل پوران فرخزاد و شکوه سپهزاد تحت تأثير من رباعي گفتند.
او ايرج زبردست را در غزل نادر خواند و گفت: خائفي سرآمد شاعران شيراز است و اگر 5 غزلسرا در ايران داشته باشيم يکي خائفي است.
اوجي با ذکر نام صدرا ذوالرياستين شيرازي، غلامحسين اولاد و کاظم شيعتي بهعنوان ديگر غزلسرايان خوب شيراز گفت: با افتخار ميگويم شيعتي غزل را در حد حافظ ميگويد و معتقدم شعر عبارت است از هنر ممکن کردن در کلام.
او سپس از منصور پايمرد، محمدرضا خالصي، ناصر امامي، هاشم جاويد، هاشم کروني و... بهعنوان ديگر شاعران خوب شيراز ياد کرد و تصريح كرد كه فريدون توللي هم پابهپاي نيما شروع کرده است.
اوجي گفت: فقط شعر نيست که نام شيراز را پرآواز ساخته که ابراهيم گلستان و سيمين دانشور پابهپاي هدايت داستان نوشتند و قصه گفتند؛ همچنانکه ابوتراب خسروي، شهلا پروين روح، شهريار مندنيپور، فقيريها و... لذا سرم بلند است که در شهري زندگي ميکنم که حافظ درآن زندگي کرده و سعدي در آن نفس کشيده است.
او همچنين از مدير دانشنامه فارسي به نيکي ياد کرد و گفت: کوروش کمالي سروستاني يک اسطوره است، او بنياد فارس شناسي را تأسيس کرد و الان دانشنامه فارس را اداره ميکند و من دست اين مردم را ميبوسم و همچنانکه کمالي از نظر فرهنگي و هنري تلاس ميکند، ايرج صف شکن نيز به جان خيلي از هنرمندان رسيده است و کاش روزي برسد که براي کمالي سروستاني و صف شکن مراسمي باشد و من بيايم و سخن بگويم.
اوجي با تشکراز محمدابراهيم انصاري لاري گفت: او افتخار فارس است.
وي در پايان گفت: قصد دارد شعر امروز فارس را چاپ کند.
در ادامهي اين مراسم، محمد ابراهيم انصاري لاري - رييس هيأت مؤسس دانشگاه حافظ - گفت: ميشود ساعتها درباره شعر اوجي سخن گفت بدون اينکه گرد ملالي بر ذهن شنونده بنشيند. ميشود اوجي را به اين خاطر که از تبار نسل اول شاعران نوگوي ايران و از قبيلهي نيما و نيماييان است ستود. نسلي که هسته مرکزي شعرش را مسووليت اجتماعي و تعهد انساني قرار داد و در تاريکترين شب تاريخ اين سرزمين با تمسک به مفاهيم اصيلي مثل حق و حقيقت و عدالت و آزادي شعر را بهسمت اصول و آرمانهاي انساني هدايت کرد.
او با بيان اينکه نسببردن به چنين سلسله و تباري شرافت کمي نيست، ابراز كرد: ميتوان اوجي را به اين خاطر که 20 کتاب و دفتر در شعر و شاعري منتشر کرده و بعضي از آثار او جايزه سال گرفتند و بسياري از بزرگان فرهنگ و ادب کشور دربارهي آثار او نوشتهاند که اينها هم نه تنها فضايل کمي نيست، بلکه هر کدام از اين فضيلتها براي برگزاري چنين نشستي کافي است، تحسين کرد.
نويسنده کتابهاي شعر و داستان معاصر فارس معتقد است: آن چيزي که در اوجي و آثار او از همه چيز دلنشينتر و گيراتر است، ويژگي روشني و شفافيت و وضوح و سادگي در اشعار اوست. همان ويژگي که به تعبير خودش از چهار مشخصهاي است که بزرگان در شعر او پيدا کردند.
انصاري لاري تصريح کرد: در کنار ايجاز و کوتاهي و در کنار بنمايههاي مرگ و مرگانديشي در اشعار اوجي، بن مايههاي حيات و سرزندگي بيان اوجي يک بيان پالوده و پاکيزه است، همچنان که خلق وفور و رفتار و نيز ادراک اوجي پالوده است.
وي گفت: بدون ترديد شفافيت و روشني از ويژگيهاي غيرقابل تفکيک سبک ادبي اوجي است و اگر ما نيز باشوپنهاور هم داستان باشيم که ميگويد سبک ادبي چهرهي بيروني ذهن و عقل است و اگر بپذيريم که عقل سليم به انسان اين توانايي را ميدهد که آنچه باشد که باطنش اقتضا ميکند ميشود نتيجه گرفت که شاعر راستين، شاعري است که باطنش را بهنمايش ميگذارد و اگر غير از اين باشد، نه آنچه گفته ميشود شعر است و نه گوينده چرا که در اين صورت گوينده يک شاعرنماي مضحک بيشتر نيست.
رييس هيأت مؤسس دانشگاه حافظ با بيان اينکه برخي از شاعران بزرگ ما در بعضي شرايط ناچار شدند آنچه باطن حقيقي آنهاست را بهنمايش نگذارند، گفت: در آن لحظه خاص و به آن اقتضاي مشخص آنچه گفتند شعر نيست و نميشود در آن وضعيت خاص نام شاعر به او داد.
وي با تأکيد بر جوشش دروني شعر گفت: حتا شاعر بزرگي مثل حافظ وقتي ناچار ميشود در ثناي پادشاهان و حکام وقت اشعاري بگويد، چه کسي او را در اين شرايط همان حافظ بلندمرتبه و محبوب قلبها مي داند و کدام يک از ما آن قصايد مملو از ثنا و مدح را هم رديف غزليات ناب و خالص حافظ ميدانيم؟
انصاري لاري تصريح کرد: نويسندگي بيتزويري يعني شعر گفتن. لذا اگر يک اثر ادبي خالي از ريا و تزوير خلق شود، در واقع خالق آن اثر شعر خلق کرده است، گرچه در قالب شعر باشد.
نويسنده شعر معاصر فارس اضافه کرد: اگر هر اثري با دخالت تزوير و ريا و بدون راستي و صداق در حوزه ادب خلق بشود، شعر نيست، گرچه بهشکل منظوم باشد، همچنانکه از حدود 400 شاعري که در دربار محمود غزنوي مشغول مدح و ثناي او بودند، نامي نمانده است. اما در همان دوران يک ستاره پرفروغ با اثري جاودان بهنام شاهنامه داريم، چراکه اين اثر از سرصدق و صفا و ايران و ايراني سروده شد و فردوسي نيز هزينه آن را پرداخت کرد.
انصاري لاري خاطرنشان کرد: سبک چهره انديشه است و انديشه خود را در سبک ادبي نمايش ميدهد.
او گفت: وقتي که سبک ادبي اوجي، روشن و شفاف است، معني آن اينست که اوجي از يک انديشه شفاف و روشن برخوردار است.
بهگفتهي اين مدرس دانشگاه سبک مبهم و نامأنوس هم نشاندهنده اين انديشه سبکسرانه و پرتشويش است و ترديد در اين نيست، لذا وقتي که يک مرد درست فکر ميکند و انديشه حقي به ذهن او متبادر ميشود حتماً ذهن او به تکاپو ميافتد تا واژگان صحيح براي بيان انديشه هم پيدا بکند.
وي ايجاز و کوتاهي را از ديگر مشخصات شعر اوجي نام برد و گفت: کوتاه گفتن و روشن گفتن از جمله ويژگيهاي شعر اوجي است و او بهشدت به اين مطلب پايبند است که از آرايههاي زايد پرهيز کند.
انصاري لاري تصريح كرد: اوجي فرق بين کلمه زايد و کلمه لازم را بهخوبي ميشناسد و در اشعارش نشان داده که بهخوبي ميداند واژگان براي منورکردن و مفهوم ساختن انديشه است، هم انديشه گوينده و هم انديشه مخاطب و اين ميتواند تا يک نقطه مشخص ادامه پيدا کند. چراکه اگر از يک نقطه مشخص فراتر رود هم انديشه گوينده و هم انديشه مخاطب را مبهم و نارساتر خواهد کرد.
او تشخيص نقطهي مشخص يادشده را مربوط به بينش شاعر دانست و گفت: اوجي با کوتاه گوييهاي واضح، روشن و گوياي خودش، نشان داده که اين بصيرت و درايت را بهخوبي داشته است.
به اعتقاد اين مدرس دانشگاه، اطاله کلام و زياده گويي نشاندهنده ابتذال انديشه است و ريسهکردن انبوه کلمات براي اينکه يک انديشه ناچيز را با آن بيان کنيم، نشاندهنده ابتذال و بيارزشي است.
وي تصريح کرد: بارکردن يک انديشهي گران بر کلمات کوتاه و بيتکرار نشاندهنده برجستگي ذهن و بصيرت و درايت گوينده است که اوجي از آن برخوردار است.
بهگمان اين مدرس دانشگاه، بههمين دليل است که امروز شعر نيما و نيمايي را برتر و با عظمت تر از شعر ملک الشعراي بهار ميدانيم، بهرغم اينکه شعر بهار سرشار از سخنوري و صنايع و بدايع ادبي است.
وي افزود: ملک الشعراي بهار هميشه علاقمند بود که از کنج قفس بپرد و به آزادي ميانديشيد، اما تفاوت نيما با او در اين بود که انگيزه آزاديخواهي و انقلاب را به کلمات تسري داد و کلمات و قالب و بافت را آزاد کرد و در نتيجه آن شد که امروز يک گنجينه بيبديل از شعر نو و و شعر نيمايي داريم.
مؤلف شعر و داستان فارس با بيان اينکه موجزگويي رمز مانايي است، تاكيد كرد، اوجي در اوج غنا و توانمندي است، او آرزوهاي دنيوي را رها کرد و خود را وقف حوزه شعر و ادب و صرف ادبيات اين کشور کرد. اوجي ثابت کرد که خردمندي است که قلبي شفاف و پاک دارد و در نتيجه بيان او شفاف و پاک و دلنشين است.
به گزارش ايسنا، امين فقيري - داستان نويس معاصر شيرازي - چنين عنوان كرد، شعر در خاطر منصور اوجي عزيز است و دستيافتني، با هر چرخشي نگاهي مضمون شعري در روحش ميشکفد. شعر براي اوجي مسألهاي حل شده است. مثل نفسي که ميکشد مثل آدمي که از سرشاري روح در قبال منظري زيبا بر ميآورد هرچه پيرامونش است او را به طرف شعر ميکشاند.
وي اضافه كرد، ميان آن همه، نارنج - برگ سبز - درخت، پرندهاي است که ارزانترين پرنده خاک صدا ميزند از خاک در صدايش صوت. او همهمه گنجشکان را ارج مينهد، بهخاطر اينکه با منقارهاي کوچکشان دريچههاي صبح را بر او ميگشايند و از آن زمان شعرش از پاکي شروع ميشود و به جستوجو ميرسد، با چشماني اندوهگين و گاه شاد. به دنبالش بيهوده در ناکجاها نگرد که شعرت دم دست است، دم دست و چنان که خدا!
بهباور فقيري، اوجي شعر را صدا ميکند و شعر همانند حيوان دستآموزي در آغوش او جاي ميگيرد. زحمت اوجي ناز کردن اوست. نوازش شعر است که شعر نگاهش را در نگاه او بيند، از دو تبسمي اگرچه از سر دست، نثار او کند.
جهان اين گونه در من پديدار آمد/ در رنگ/ در رنگ.
يا: هر شعر خوب مانند چشم هوش تو سبز است/ شعر خوب.
و در آخر: يک بوسه از لبان تو پاداش شعر من.
فقيري افزود، شاعر نسبت به هر صدا، حساس است. شاخکهاي شعري او را بر ميآشوبند. صداهايي که بيواسطه، بيسببي هوش شاعر را بيدار ميکنند: اين چه مرغي است که ميخواند؟
وي چنين نتيجه گرفت: جز خويشتن خويش آيا از چه کس سووال دارد؟ و شاعر نگاهش متحير است در حين ساده ترين اشيا. او تصويرهايي بر بوم شعر ميکشد، وامگرفته از پيرامون خويش.
اين هم عطر در فضا و/ اين همه گنجشک.
يا: کوچه را گرفته اين درخت.
يا: نعناست رسته در طرف باغ دلگشا.
يا: دير زيد هر کلاغ سال به دنبال سال/ عمر گل سرخ باغ، صبحدمي بيش نيست.
يا: شب، شکفته با ستارههاش.
يا: صبح است و گربهاي که پر از حرص گشنگي است.
يا: پروانهاي است/ بال زنان دور ميشود.
فقيري گفت: اوجي با مرگ رو در رو است. مرگ را بيواسطه ديده است. مرگ ما در شعر تلخي است. در خانهاي خالي روي آجرهاي نمور. مادري که پنج سالگي او را بهطرف مرگ ميکشاند و انگار جهاني از کنج دل اوجي خالي ميشود. مقابل چشمان کودکياش که شايد مرگ را هيولايي ناآرام ديده، ناگهان در آرامترين لحظهها، ناگهان درخت تناوري در برابر صاعقه مرگ تاب نميآورد و مي شکند و نابود ميشود.
وي ادامه داد، پس شاعر به هر طرف که مينگرد ميبيند مرگ کنار زندگي نشسته است. در حاليکه لبخندي بيصدا بر چهره دارد! اين چنين است که شاعر سعي ميکند لحظهها را بنوشد، چون هرآن امکان دارد، مرگ بر زندگي پيروز شود.
بهگمان او، در روان شاعر گاه مرگ يک گام بهپيش ميگذارد و گاه زندگي چند گام؛ اما مرگ از منظرگاه شاعر ناپديد نميشود. گويي ساقدوش زندگي است.
وه که چه نقاشي است/ اين چيره دست/ اين خزان.
يا: ما از ميان اين هم پاييز، ميرويم/ پاييز، مي رويم.
يا: تگرگي سخت ميبارد/ گلي از شاخه ميافتد/ و اوج شعر اوجي در همسايگي مرگ زنهاي ماه و عطر در اينجا چه ميکنند؟/ با مور و موريانه در اين خانه نمور؟ آيا سردي و دهشت مرگ در گوري تاريک بهياد نميآيد؟ زيباييها کجا ميروند و باز شعري بههمين نيت: هرز چرا مي رود آب،در اين کرت کور؟
فقيري تصريح كرد: اوجي دل به جهان مردگان نيز ميسوزاند و باور ندارد که عزيزاني از او، ما، همه مردهاند با دل مويهاي تأثر آور ميسرايد: وه چه ميخورند/ گاه گشنگي/ واي از اين همه دهان دشنه/ اين همه دهان.
او اضافه كرد، اوجي در مرگ خواهر به اوج سرگشتگي ميرسد، آنچنان بر درگاه کوه و علف ميگريد که هزاران گل بغض را به گلوهاي ما عاريت ميدهد. آيا اندوهان جهان را نهايتي است؟ اگر اوجي اين سوگ سرودهها را نميگفت چگونه تحمل ميکرد بار سنگي سنگين طاقتسوز فراق را؟
غريب ميشوم و در بهار ميماني/ به شعر ميرسم و از سکوت ميگذري/
يا: تو چه ميکني کنار اين همه پرنده، اين همه درخت؟/ تو چه ميکني کنار من؟
يا: کجا رفته بودي/ از آن خانه، آن صبح/ که زنهاي تن شوي، جز اشک، در سرمهدان تو چيزي نديدند؟/ و باران، که ما را زجا کند.
فقيري گفت: اوجي شعرهايي دارد که فقط حيرت را در ما افزون و ما را متوجه گل و ميوه و ماه ميکند. به ما تأکيد ميکند که ماه را مثل يک شاعر بنگريم و اشياي پيرامونمان را.
بدون اينکه از عشق بگويد، فريادي از مصيبت عشق از قعر جگر بر ميآورد. دلسوز جامعه است. مردم را عاشقانه دوست ميدارد و وقتي ميخواهد از ظلم و سياهي بگويد، دردمندان همه عالم را تسکين ميشود. شب شکفته با ستاره هاش/ زير اين طراوت و تري/ کاش با تو بودم اي درخت/ کاش/ شب همه شب بيچراغ ماه نشستيم/ در بغل ترس/ صبح نيامد/ وان شب تاريک/ ثانيهها را در آب ظلمت خود شست/ خاطره را نيز/
و يا: پيري ماه را عزيز بيسببي نيست/ هيچ به يادم نمانده زان چمن صبح.
چه چهچهاي خوش از آن دور دست ميشنوي/ بهرغم آن همه کشته بهرغم آن همه مرگ/ هنوز قمري خواناست در حوالي ماه.
به اميد اينکه سالهاي سال ميهمان شعر خوبش باشيم و اينچنين احساس ما را برآشوبد و به دنيا و مردمانش عاشقانه بنگريم.
اين شاعر معاصر عنوان كرد، اوجي در جستوجوي مهرباني است. از اشيا، آدمها و جهان پنهاني که در روح ما جريان دارد، در رگ زمين! آيا او به کشف و شهود نرسيده است؟!
بنا بر اين گزارش، معاون فرهنگي جهاددانشگاهي فارس نيز در اين مراسم، با ارايه مقالهاي بلند با بررسي ادبيات تطبيقي به مقايسه انديشههاي اين شاعر شيرازي با جبران خليل جبران پرداخت.
محمدرضا خالصي، با خواندن مقاله مفصل خود با بيان اينکه اوضاع سياسي اجتماعي زمان هر دو شاعر شبيه به هم بوده، گفت: در تصويرگري و خيال پردازي نيز بين اين دو شاعر شباهتهاي زيادي وجود دارد و هر دو از عناصري مثل طبيعت و عرفان در اشعار خود سود ميبرند.
به اعتقاد او، جبران خليل جبران در فقر زندگي ميکرد و در کنار اين فقر پدر عياشي هم داشت؛ اما اين مادر فداکار و دلسوز جبران است که شخصيت او را شکل ميدهد در حاليکه منصور اوجي در خانوادهاي اصيل و نسبتاً متمول بهدنيا ميآيد، اما در حاليکه جبران با مادرش شکل و شخصيت ميگيرد، اوجي در سن پنج سالگي تجربه مرگ را با از دست دادن مادر بهدست ميآورد و اين باعث ميشود زن محوري در ذهن هر دو شکل بگيرد و ريشه کند.
وي افزود: هر دو کارنامهاي پربار دارند و هر دو از يک کارنامه بسيار پر تلألو از آثار هستند.
اين پژوهشگر يادآور شد: روزگار اوجي در جواني روزگار خفقان است، روزگاري که توأم با کودتاي 28 مرداد 32 است و روشنفکران دلسرد شدهاند، لذا هم جبران و هم اوجي در دوران خفقان و ستمزدگي حرکت کردند و هر دو نيز شاعراني کلاسيک و روشنفکر هستند.
شاعر کتاب پيامبر و زيتون زارها معتقد است: ستم ستيزي و عدالت طلبي در تمام اشعار اوجي وجود دارد و دغدغه آزادي دلمشغولي هر دو شاعر است.
اين نويسنده و محقق عنوان كرد، معيارهاي زيباشناسي اوجي و جبران نزديک بههم است و هر دو در تصويرسازي قدرتي شگرف دارند.
بهاعتقاد اين شاعر معاصر، فضاي ذهني اوجي و جبران در استفاده از مظاهر طبيعت مهمترين ويژگي و شباهت هر دو شاعر است که طبيعت را موجودي زنده و متحد ميدانند و آنرا بهنمايش ميگذارند.
نويسنده کتاب نقشي از مستي و مستوري افزود: استفاده از اجزاي طبيعت در شعر اوجي با دقت انتخاب مي شود و همين تصوير را در شعر جبران داريم.
خالصي همچنين يادآور شد: از ديگر خصوصيات اين دو شاعر وطن دوستي آنها است. هر دو وطن خود را صميمانه دوست دارند و اوجي عاشق شيراز و ايران است.
بهگفتهي اين پژوهشگر دينشناسي هر دو شاعر فقيهانه و بهشکل سطحي نيست، بلکه يک عارفانهاي است ملموس، زلال و طبيعتگرا و يک روح شرقي عاشق در شعرهاي هر دو موج ميزند.
او در پايان گفت: در شعر جبران عرفان سيال و زلال بسان يک رودخانه است که ميتوان از هر کجاي آن آب برداشت و نوشيد و اوجي نيز از اين نظر بسيار شبيه به جبران شعر ميگويد.
در اين مراسم، شاپور پساوند - دبير کانون انجمن دوستداران حافظ - با بيان اينکه دنياي هنرمند بايد از حسادتها دور باشد که حسادت آفت هنر است گفت: هميشه با مخاطباني در ذهنم ميگويم براي بالارفتن چرا ديگري را پايين ميکشي؟ نخستين گام اين آغاز، پذيرفتن قابليتهاي ديگران و بهادادن به ارزشهاي آنها و در نهايت ارجگذاري آنهاست، بهويژه آنهايي که بهترين سالهاي عمر خود را در راه تعالي فرهنگ و هنر اين جامعه صرف کردند.
اين شاعر معاصر شيرازي خاطرنشان کرد: آنان "صداي هميشه"اي هستند که بايد به گوش همه برسد. شايد که نه بايد اين ارج گذاري را زودتر و حتا با کساني که سالمندتر بودند آغاز ميکرديم، با زندهياد سيدعلي مزارعي، سيداحمد حجتي، استاد هاشم جاويد، صادق همايوني، پرويز خائفي و ديگران و ديگران که عمرشان دراز باد و منصور برمکي اين دريا دلي که از پرتگاه موج به دريا رسيده است.
پساند با نکوداشت هفت دهه عمر و 50 سال شاعري اوجي گفت: منصور اوجي شاعر گرانقدر نه شيراز که شيرازي را بهانه کرديم تا قدر شعر امروز را محک بزنيم.
او در پايان خطاب به شرکت کنندگان در آئين تجليل از منصور اوجي گفت: شما به خاطر پاسداشت منصور اوجي به اينجا نيامدهايد بلکه به حرمت شعر فارسي جمع شدهايد و منصور اوجي يعني سهم عمدهاي از شعر امروز ما.
به گزارش ايسنا، سعيد زاهد زاهداني - مدير بنياد فارسشناسي - نيز در اين نشست اوجي را از شاعران طراز اول استان فارس خواند و گفت: اشعاري که اوجي را بهصورت کوتاه گفته بيشترين شهرت را براي او آورد بهويژه در فرم نيمايي و سپيد.
وي ايجاد فرمهاي جديد در شعر را نتيجه تغيير ضرورتهاي زماني دانست و افزود: ذوق و محتوا تداوم پيدا ميکند، اما تغيير فرمها ضرورت زمان است و اگر فرم نيمايي بيشتر نمود پيدا ميکند، بهخاطر ضرورت اجتماعي است. لذا وقتي به شعرهاي اوجي ميرسيم ميبينيم که او مطالب نغز خود را در فرمهاي نيمايي و سپيد ارايه ميکند.
مدرس جامعهشناسي دانشگاه شيراز يادآور شد: مطالب غزل و ربايي و فرمهاي نيمايي، کوتاه و سپيد، کوتاه نشان ميدهد که نغزگويي و موجزگويي شيوه کار اوجي است که ريشه آن در شعر سعدي است.
زاهد تصويرسازي از زندگي عادي در شعرهاي اوجي را از ديگر ويژگيهاي اين شاعر دانست و گفت: هماهنگشدن تصوير و کلام در اشعار اوجي ويژگي به آن ميدهد که ميشود ويژگي قرن بيستم، قرن رجوع به مشاهدات و استفاده از تجربيات است و اشعار اوجي نيز آيينه تمامنماي قرن بيستم در ايران است.
وي افزود: هرجا که مشکل اختناق، نااميدي و فرياد و ... وجود دارد، فرياد اوجي نيز وجود دارد و با توجه به اينکه بيش از 200 سال که تحت فشار استعمار بوديم، طبيعي است که اين دردها در مجموعه اشعار اوجي نمود پيدا کنند.
بنا بر اعلام، انجمن دوستداران حافظ، بنياد فارس شناسي، دانشگاه حافظ و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي فارس برگزارکنندگان برنامه يادشده بودند.
در حاشيه:
از اين مراسم استقبال زيادي صورت گرفت تا حدي كه علاوه بر سالن غزل مجموعه تالار حافظ، سالن سرو اين مجموعه نيز مملو از جمعيت شد و حاضران از طريق پرده ويديو مراسم را تماشا ميکردند؛ با اين وجود بسياري از اهل فرهنگ و ادب شيراز جا براي نشستن نداشتند.
مصطفي تاجزاده که براي شرکت در نشست روز دانشجو به شيراز سفر کرده بود، نيز لحظاتي ميهمان اين برنامه شد و پس از سخنان انصاري لاري با اداي احترام به منصور اوجي سالن را ترک کرد.
انتهاي پيام