چند روز پيش، وكيلمدافع يعقوب يادعلي - داستاننويس - با بيسابقه خواندن مجازات تعيينشده براي موكلش، گفت: «دادگاه كيفري، يعقوب يادعلي را به يك سال حبس به اتهام نشر اكاذيب، محكوم و 9 ماه آن را بهمدت 2 سال با شرط انتشار 4 مقاله دربارهي شخصيتهاي فرهنگي، هنري و... تعليق كرد».
فروردينماه بود كه همسر يادعلي - نويسندهي اهل اصفهان كه آن زمان در صدا و سيماي مركز ياسوج شاغل بود -، خبر داد، همسرش به اتهام توهين، افترا و نشر اكاذيب از طريق دو كتابش - مجموعهي داستان «حالتها در حياط» (1376) و رمان «آداب بيقراري» (1383) - از 24 اسفندماه سال قبل بازداشت و زنداني شده است. پس از رسانهيي شدن موضوع، يادعلي در چهارم ارديبهشتماه، با قرار كفالت آزاد و با توجه به صدور جواز نشر كتابهاي يادشده در مركز، پروندهي او به تهران ارجاع داده شد. اما دادگستري تهران قرار عدم صلاحيت دادگستري ياسوج را در مورد پرونده نپذيرفت و آنرا مجددا براي رسيدگي، به شعبهي 104 دادگاه عمومي و كيفري استان كهگيلويه و بويراحمد احاله داد كه اول شهريور براي رسيدگي به آن تعيين شد. صالح نيكبخت - وكيل نويسنده - در جلسهي دادگاه بدوي، با توجه به فرضي بودن شخصيتهاي داستان، برائت موكلش را تقاضا كرد.
اما يعقوب يادعلي در نهايت، در پي شكايت يك كارمند دادگستري استان، به اتهام نشر اكاذيب در داستانش، محكوم شد، كه البته اين رأي در انتظار رسيدگي در دادگاه تجديد نظر بهسر ميبرد.
اين در حالي است كه روابط عمومي معاونت امور فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در پاسخ به پرسش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) دربارهي موضع اين معاونت در زمينهي حكم صادرشده براي اين داستاننويس، تنها به اين گفته اكتفا كرد كه «كتابي كه پس از بررسي و تطبيق در ادارهي كتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، مجوز قانوني دريافت كرده، مجاز به انتشار است».
اما عبدالله كوثري - مترجم - با بيسابقه خواندن اين حكم، گفت: تا آنجايي كه من ميدانم، سابقه نداشته نويسندهاي را بهخاطر نوشتن زنداني كنند. تا بهحال توقيف كتاب و اينطور چيزها بوده است، اما من چه دارم بگويم؛ جز اينكه متاسفم!
او خاطرنشان كرد: در مجموع، مسلما اين مسائل به نفع اهل قلم نيست و اين پيغام خوبي براي نشر ما نيست؛ نشري كه به حد كافي، هم لطمه خورده و هم ضعيف است. اينها جز اينكه وضع نشر را بدتر ميكنند و محدوديت بيشتري بر كار كتاب ميگذارند، حاصل ديگري در پي ندارند.
كوثري در پايان خاطرنشان كرد: در مقام يك مترجم، زندگي مادي - معنوي من از رهگذر اين كار تأمين ميشود. بههر حال من نويسندهام، بايد كارم را بكنم و جز اين چيزي ندارم بگويم. ما بايد كار خودمان را بكنيم و آنچه را كه ميتوانيم، درست انجام دهيم.
حسين سناپور - داستاننويس - نيز دربارهي صدور حكم زندان براي يادعلي گفت: نميدانم آيا در قانون هيچ الزامي براي اينكه اينطور دادگاهها با حضور هيأت منصفهي آشنا به ادبيات برگزار شوند، وجود دارد يا خير؛ اما ميدانم كه محاكمهي كسي بهدليل نوشتن داستان، يك موضوع خاص است و طبعا به كارشناساني احتياج دارد، كه با اين مقوله آشنا بوده باشند، و همينطور هيأتمنصفهاي كه بتواند از جانب مردم قضاوت كند كه آيا توهيني به جمعي شده است يا نه. گمان نكنم اينها در دادگاه يعقوب يادعلي رعايت شده باشند. بهنظرم، وقوع جرمي مثل توهين در يك متن ادبي، فقط وقتي امكان دارد كه پاي شخصي حقيقي در ميان باشد، و نه جز آن. گمان نميكنم هيچ گروهي و قشر و قومي بتواند ادعا كند در ميانشان آدم بزهكار وجود ندارد، با اين حال، ظاهرا برخي در صنوف و قومهاي ما، وجود يك شخصيت خيالي در يك داستان يا فيلم را عين توهين به خودشان تلقي ميكنند و آن شخصيت را نمايندهي كلشان فرض ميكنند.
او در ادامه متذكر شد: نميدانم چه معضل فرهنگياي باعث چنين اشتباهي ميشود؛ اما گمان ميكنم از هر دادگاهي كه به چنين دليلي كسي را محاكمه ميكند، ميشود انتظار داشت كه تحت تأثير اين ديدگاه قومي يا قشري و يا صنفي قرار نگيرد. در داستان يادعلي هم توهيني به شخصي حقيقي وجود ندارد و وجود يك شخصيت خيالي خلافكار نميتواند نشاندهندهي نگاه يادعلي به يك قوم باشد. اگر اينطور باشد، بايد همهي ما را دستگير كنند؛ چون داستانهامان پر است از آدمهايي كه دست به كارهاي خلاف عرف يا قانون ميزنند؛ چون اگر نزنند، اصلا داستاني در كار نخواهد بود. داستاني در كار نخواهد بود؛ چون چنين داستاني هيچ ربطي با واقعيت وجودي انسان و همينطور واقعيتي كه در آن زندگي ميكنيم، نخواهد داشت.
سناپور همچنين تصريح كرد: زندان رفتن يادعلي نشان ميدهد كه اگر تاكنون براي نويسنده نه تأمين مالي وجود داشت (چون حتا نويسندههاي حرفهيي عموما نميتوانند از اين راه زندگي كنند) و نه تأمين شغلي (چون انتشار كتابهاشان هر آن دستخوش تغييرات آدمها و تصميماتشان است)، اكنون پيداست كه ديگر تأمين جاني هم ندارند؛ چون هر كسي ميتواند ادعا كند كه وجود يك بزهكار در يك داستان، بهمعناي توهين به او و همسنخهاش است. از طرف ديگر، يادعلي در حالي محاكمه و محكوم شده كه كتابش از وزارت ارشاد مجوز گرفته و من نشنيدهام كه از بابت دادن اين مجوز، كسي از ارشاد هم متهم شده باشد. پس اگر قرار است نويسندهها مسؤوليت عواقب احتمالي انتشار كتابهاشان را متحمل شوند، اصلا چه دليلي براي گرفتن مجوز است؟
او سپس گفت: كاش شخصيتهاي فرهنگي همان منطقه در اين قضيه اظهار نظر ميكردند و براي كساني كه دچار سوءتفاهم شدهاند، توضيح ميدادند كه قرباني كردن يك نويسنده راه درستي نيست براي اعادهي آن مطالبات هويتي و فرهنگياي كه متوليان فرهنگي بايد پاسخگويش باشند.
اما سميرا اصلانپور - نويسنده - با بيان اينكه چون از محتواي كتاب اطلاعي ندارد، نميتواند دربارهي آن اظهار نظري كند، در عين حال گفت: اينكه مجوزي به كتابي داده ميشود كه دليل نميشود. يادم هست به كتابهايي مجوز داده شده بود، حال از روي بيتوجهي يا دلايل ديگر، كه آنها را ميتوان جزو كتابهاي ضاله به حساب آورد.
او تأكيد كرد: بنابراين هيج مجوزي نميتواند دليل تبرئهي اثري شود. ممكن است مجوز اشتباه داده شود يا بر اثر بيدقتي صادر شود. البته از محتواي كتابهاي يادعلي اطلاعي ندارم.
اصلانپور همچنين خاطرنشان كرد: نويسندگي در كشور ما به حرفه و شغل تبديل نشده و هيچكدام از نويسندگان، عليرغم اينكه ممكن است چند دهه در اين حوزه باشند، درآمدشان از راه نويسندگي نيست و تنها ممكن است كمكخرجي باشد؛ از اين رو نميتوان نويسندگي را بهعنوان شغلي كه منبع درآمد باشد، به حساب آورد. اما اينكه اين فعاليت نويسندگي در معرض تهديد قرار ميگيرد، جاي تأمل دارد.
او در ادامه اذعان كرد: ما در مطبوعات هم چنين چيزي داريم كه اگر نشريهاي خلافي مرتكب شود، در دادگاه مطبوعات محاكمه ميشود؛ از اين رو، شايد لازم باشد براي ادبيات و مسائلي از اين قبيل هم مانند مطبوعات، دادگاهي باشد، تا افراد آشنا با آن حيطه بيايند و اظهار نظر كنند.
همچنين داود غفارزادگان - داستاننويس - در اينباره گفت: به كم و كيف و چگونگي اين مسأله كاري ندارم. شنيدن حكم محكوميت نويسندهاي كه از نزديك هم نميشناسمش، مرا به ياد داستانهاي كافكا مياندازد. بهعنوان يك نويسنده از خودم ميپرسم در چنين وضعي، نوشتن داستان، محلي از اعراب ندارد.
وي تأكيد كرد: براي من اين سؤال اساسي پيش آمده كه به هر حال اگر ميخواهي داستان بنويسي، داستان هم مانند هر كار ديگري يك قاعده دارد و بايد قواعد آن را پذيرفت. داستان، زمان، مكان و شخصيت دارد. داستان تأويلپذير است. اگر بنا باشد كه زمان، مكان و شخصيتها اينگونه تأويل شوند، هر داستاني هزار تا مدعي پيدا ميكند. از سويي، در طول تاريخ چنين چيزي نداشتهايم.
حبيب احمدزاده - داستاننويس و فيلمنامهنويس جنگ - نيز گفت: اين تأسفبار است. براي مردم، بيخودي داستان درست ميكنند. از رياست قوهي قضاييه ميخواهم كه نگذارد اين داستان تأسفانگيز اتفاق بيافتد.
همچنين علياصغر شيرزادي در اينباره اظهار كرد: با يعقوب يادعلي و آثارش آشنا هستم و شگفتزده شدهام از اين ماجرا كه نميدانم ريشههايش در چيست كه براي اين داستاننويس جوان پيش آمده است؛ با تأكيد بر اين نكته كه در ميان بسياري از بچههاي داستاننويس، اتفاقا يادعلي بسيار آدم متعادل و بيحاشيهاي است، همچنين يك سابقهي كاري بسيار مشخص و روشن دارد.
اين داستاننويس پيشكسوت با اشاره به سابقهي 15سالهي فعاليت يادعلي در صدا و سيماي ياسوج، يادآور شد: اين مسأله برايم خيلي تكاندهنده بود و نميدانم پشت اتفاقي كه براي او افتاده، چه چيزي است. آثارش را خواندهام و بهعنوان يك كارشناس ادبيات داستاني كه زندگياش بر اين مقوله متمركز بوده است، در اين اثر هيچ نشانهاي از اهانت به هيچكس و هيچ قوم و لايهي اجتماعي نديدهام.
او در ادامه تأكيد كرد: برايم شگفتانگيز است كه چگونه است مثلا اگر قرار باشد براي هر شخصيتي كه داستاننويس خلق ميكند، بگويند كه اين حرف يا آن حرف را زده است. به زعم من، ديدگاه عجيب و غريبي است. تا آنجايي كه حافظهام ياري ميدهد، در هيچجاي دنيا با چنين چيزي برخورد نكردهام.
شيرزادي اظهار اميدواري كرد كه در اين زمينه صرفا يك سوءتفاهم باشد و تصريح كرد: فعاليت در اين شرايط بسيار غمانگيز است؛ همراه با بسياري عوامل ديگر كه بازدارنده، خستهكننده، مأيوسكننده و آزاردهندهاند. بسيار متأسفم اين را بگويم كه با نگاهي به كارنامهي كاري مجموع نويسندهها در چند سال گذشته، فرو كاسته شدن كارها و فعاليتها را ميبينيم و ابايي ندارم از اينكه بگويم انگار داريم به نقطهي توقف ميرويم.
امين فقيري - نويسندهي پيشكسوت داستانهاي بومي - هم با بيان اين مطلب كه از جزييات اين رويداد خبر ندارم، اظهار كرد: به زعم من، هر نويسندهاي كه به زندان برود، باعث ناراحتي و تأسف است.
از سوي ديگر، محمد كشاورز گفت: از اتفاقي كه افتاده، شديدا متأسفم و فكر ميكنم صدور چنين احكامي بيشتر بهدليل سوءتفاهم پيش ميآيند، تا بر مبناي يك واقعيت و اتفاق. نويسنده در يك جهان خيالي داستاني را تصوير كرده و بعدا عدهاي بر اساس اين جهان خيالي، شاكي شدهاند و بعد بر اساس آن شكايت، نويسنده را بازداشت و محاكمه ميكنند، كه اين ميتواند مشكلساز باشد.
اين داستاننويس در ادامه تأكيد كرد: مبنا قرار دادن ادبيات تخيلي براي اثبات جرم افراد، چندان منطقي نيست و از نظر حقوقي هم تا آنجايي كه من ميدانم، چندان قابل قبول نيست.
او در ادامه گفت: فكر ميكنم اين ميتواند فتح بابي باشد براي اينكه از هر محيطي و هر شخصيتي، به هر شكلي كه نوشته شود، يك عده شاكي پيدا شوند و نويسنده را به دادگاه بكشانند. درواقع، ادبيات مكتوب ما خود مدرك جرم نويسندهاش بشود و اين سابقه نداشته است.
كشاورز همچنين اذعان كرد: اين نه در ايران، در هيچ جاي دنيا سابقه نداشته است كه ادبيات داستاني مبناي احكام حقوقي باشد و اين باعث ميشود برخي هم بهخاطر كينهاي كه از نويسنده دارند يا ميخواهند تسويهحسابهاي گروهي كنند، بلند شوند و بگويند بله! در فلان داستان و فلان رمان، فلان شخصيت، فلان حركت را كرده است كه جرم است.
اين نويسنده همچين يادآور شد: من هر دو اثر يادعلي را با دقت خواندهام و در هيچجاي كتابهاي او توهيني به هيچ فرد و قومي از اين كشور نديدهام.
محمدعلي سپانلو هم در اينباره گفت: مهم اين است كه كساني كه اين حكم را صادر كردهاند، صلاحيت ادبي داشتهاند يا خير؟ درواقع اعتراض ما به اين است.
اين شاعر و نويسنده تصريح كرد: اين رفتار در كشور سعدي، حافظ و فردوسي، هيچ مايهي سربلندي نيست.
فرشته ساري - شاعر و داستاننويس - اين اتفاق را سورئاليستي توصيف و خاطرنشان كرد: داستان و هنر حيطهاي است كه در آن دخل و تصرف ميشود. بهعبارت ديگر، در اثر داستاني هيچوقت واقعيتي نيست و چنين حكمي به اين دليل از جنبهي حقوقي و فضايي، تا جايي كه عقل من قد ميدهد، داراي تناقض است، كه اساسا حيطهي هنر هيچوقت حيطهاي نبوده كه استناد صد در صد بخواهد. همواره دخل و تصرف در واقعيت است؛ يعني واقعيتي از ذهن نويسنده عبور ميكند. به عبارتي، هنر همواره نشر اكاذيب است؛ منتها نه بهمعناي منفياش.
او همچنين دربارهي حكم متهم مبني بر نوشتن چهار مقاله دربارهي شخصيتهاي فرهنگي - هنري، گفت: نگارش آنچه كه از نويسنده خواسته شده، چون برخلاف ميل نوشته ميشود، كار فايدهداري نيست.
ساري در پايان اظهار كرد: دوست ندارم بهخاطر اين اتفاقي كه افتاده، دچار نااميدي شوم و اميدوارم كه اين موضوع برطرف شود.
همچنين فتحالله بينياز اين رفتار را ناشي از بياطلاعي از ادبيات معاصر دانست و گفت: به اين ترتيب تمام نويسندگان جهاني از كورت ونهگات گرفته تا كافكا، هاينريش بل، گارسيا ماكز و... نيز بايد دخيل شوند و چنين احكامي برايشان صادر شود. درواقع مطالبي كه يادعلي نوشته، خيلي باملاحظه و مبتني بر رعايت اخلاق اجتماعي بوده است.
اين منتقد و داستاننويس با تأكيد بر رسالت نويسنده براي انعكاس مشكلات فرهنگي - اجتماعي گفت: اگر نويسدهاي ننويسد، آيا اين مسائل از جامعهي ما حذف خواهند شد؟
محمدحسن شهسواري نيز با بيان اين مطلب كه به لحاظ حقوقي متخصص نيستم و بهعنوان يك متخصص ادبيات نظر ميدهم، گفـت: اتهام نشر اكاذيب براي يك نويسنده قابل قبول نيست. وقتيكه داستان اساسا اسمش رويش است، به نظر ميرسد، اين يكجور نقض غرض است.
اين داستاننويس و روزنامهنگار معتقد است: اين نوع برخورد با نويسنده در مورد اثري كه از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي زمان خودش مجوز دارد، ميتواند باب بدي را باز كند و براي نويسندهها با هزاران مشكلي كه دارند، مشكل ديگري هم اضافه كند؛ بويژه نويسندگاني كه دغدغههاي اجتماعي دارند.
او در پايان تأكيد كرد: نويسندگان همينطوري با مشكلات زيادي روبهرو هستند. نبود فرهنگ كتابخواني، نداشتن فرهنگ حرفهيي از سوي بسياري از ناشران، سد مميزي كه در اين چندساله زمان انتظار مجوز به يك سال رسيده و كتاب تغييرات عمدهاي پيدا ميكند، مشكلات بيرونياند و مشكلات دروني نيز بر گردهي نويسندهاند و ترس از اين را هم كه ممكن است چنين عاقبتي پيدا كند، با خود دارد.
مهناز كريمي هم دربارهي حكم يعقوب يادعلي گفت: با شنيدن حكم يادعلي شديداً به فكر فرو رفتم؛ چون همواره اين دلگرمي بود كه متني را كه مينويسم، خود مطلقاً سانسور نميكنم و بعد در مميزي گفته ميشود كه تكههايي از اثر صلاح نيست؛ حذف ميشود و يا بالأخره از خير چاپ اثر ميگذريم. اينگونه امنيتي هست؛ اما اگر قرار باشد كه وزارت ارشاد به كتاب مجوز بدهد و بعد مسألهاي به اين شكل بهوجود بيايد، فعلاً بايد دربارهي نوشتن تجديد نظر كرد.
او در پايان تأكيد كرد: اگر كسي كه دغدغهاش نوشتن است و نه فعاليت سياسي، بخواهد براي هر جملهاي كه مينويسد، تنش بلرزد، ديگر امكان هيچ نوع فعاليت ذهني نخواهد بود.
انتهاي پيام