«براي همه‌ي شهيدان» شعري از محمدعلي محمدي

***

«براي شهيد محمدرضا دشتي‌زاده و همه‌ي شهيدان»

 

خجالت مي‌كشم نام تو را بر عرش بنگارم

و يا حتا كنار آيه‌هاي وحي بگذارم

طمع در طعم هستي پاي تا سر بي‌وجودي، من

تو پا تا سر تماشا، بر من و احوال ناچارم

تداعي در تداعي حسرت همذات‌پنداري

تأسف در تأسف اين رياركاي كه من دارم

وجاهت‌نامه‌ي تدبير در مشت فزون‌خواهي

و حاشا يك قدم گر همره تقدير بردارم

نماز ناز بر سجاده‌هاي آز، طولاني

و نامي از تو گاهي بر زبان نفس بيمارم

امان از لحظه‌هاي روبه‌رو با ناگزيري‌ها

كه بايد يادهايت را به دست باد بسپارم

نمي‌خواهم به ياد آري رفاقت داشتم با تو

ندارد شرط آساني رفاقت تا به جاي آرم

اگر شرط است همراهي، تو بي همراه رو كردي

به سوي عرش اكنون من قدم‌هاي تو بشمارم؟

مخوان يادم كه يار از يار گاهي حال مي‌پرسد

مپرس احوال، از حال خود اي جان‌سخت، بيزارم

ز كوي يار مي‌آمد نسيمي تن زدي از ما

به پرواز آمدي بي جسم خويش و جان تبدارم

نه در من تاب همراهي، نه در تو طاقت ماندن

وفا سخت و جدايي سخت‌تر، آشفت بازارم

شرف مخدوش و عزت پايمال و زندگي زايل

چه باقي مانده از «ريحان» كه بر آن پاي بفشارم؟

محمدعلي محمدي (م. ريحان) (1/7/86)

انتهاي پيام

  • سه‌شنبه/ ۳ مهر ۱۳۸۶ / ۱۴:۵۰
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8607-00873
  • خبرنگار :