*ايثارگران در پيچ و خم زندگي* يك جانباز شيميايي: پروفسور آلماني گفت بايد در منطقه مرطوب زندگي كنم اينجا گفتند يك ماه برو شمال تفريح كن!

محمد ذاکري نسب جانباز ‌70 درصد از اوايل انقلاب با تظاهرات وارد عرصه مقاومت شد. سال ‌57 اول دبيرستان بود که به فرمان امام خميني(ره) دانش‌آموزان به تظاهرات انقلاب پيوستند و ذاکري نسب نيز مبارزه را از اين سنگر ادامه داد. در سال ‌61 به سوي جبهه‌ها دوباره رهسپار شد.در ‌25شهريور سال ‌61 بود که به منطقه غرب اعزام شد و از همين نقطه جبهه‌ براي وي شروع شد.در همان سال ‌61 که به جبهه اعزام شد در عمليات مسلم بن‌عقيل و زين‌العابدين به مدت سه ماه در منطقه بود و در شهر مشرف بر مندلي مستقر بود. بعد از اين عمليات ها ذاکري نسب مجددا براي ثبت نام مدارس دي ماه همان سال از جبهه ها به سبزوار بازگشت ولي به علت اين که زمان ثبت نام تمام شده بود وي با مشکل مواجه شد. وي به خبرنگار ايسنا گفت:براي ثبت‌نام در کلاس چهارم دبيرستان در سبزوار با مشکل مواجه شدم تا اين که با نامه‌اي از سوي رييس آموزش و پرورش در دبيرستان فقيه سبزواري ثبت نام کردم. معلمي داشتيم که مي‌گفت آنهايي که از ابتداي سال آمده‌اند مردود مي‌شوند واي به حال شما که ‌3 ماه از مدرسه گذشته است. هنوز يک هفته از ثبت نام وي در مدرسه نگذشته بود که در تاريخ ‌14 دي ماه سال ‌61 براي عمليات والفجرها مجددا به جبهه اعزام شد. سرانجام، ذاکري نسب چهارم ارديبهشت سال‌62 بعد از عمليات والفجر ‌1موفق به ثبت‌نام در مقطع چهارم دبيرستان مي‌شود و بعد از فارغ التحصيلي وارد ارتش جمهوري اسلامي ايران مي‌گردد. ذاکري نسب در مورد زمان ورود به ارتش مي گويد: دوران جنگ را با بسيج تجربه کرديم و بعد،احساس کردم که وجود ما در ارتش مي‌تواند مفيدتر باشد در سال ‌62 بود که به استخدام ارتش در آمده و بيستم فروردين سال ‌64 در جزيره مجنون شيميايي شدم. وي در حالي که به شدت سرفه مي‌کند مي‌گويد:جانبازان شيميايي ظاهرشان مثل بنز الگانس مي‌ماند ولي واقعيت اين است که درونشان بدتر از اين قضايا است. ذاکري‌نسب كه در جزيره مجنون و در لشكر ‌77 به عنوان معاون افسر مخابرات نيز خدمت كرده مي‌گويد: در مورد نحوه مجروحيت خود مي‌گويد:جزيره مجنون مردابي بود اين جزيره را بعد از عمليات بدر گرفته بودند که در آن مستقر شديم وسط جزيره جاده زده بودند و بغل دست آن نيز بعضي جاها را خشک کرده بودند که نيروها مستقر شوند و هر زمان هواپيماي دشمن مي‌آمد جاهايي که نيرو به صورت عمده مستقر بود به گمان اين که قرارگاه عملياتي است آن را بمباران مي‌کردند. تقريبا ‌20 روزي که در جزيره مجنون بوديم و سه بار مکان قرارگاه مخابرات تيپ را تغيير داديم.اين تغيير جايگاه به اين علت بود که که بتوانيم در امان باشيم چون هر روز جزيره را بمباران مي‌کردند. اول ارديبهشت سال ‌64 زماني که نيروهاي عراقي اقدام به پاتک كردند. سنگر مخابراتي تيپ را هدف قرار داد و بمب شيميايي در فاصله ‌5/2 متري اصابت کرد که در نتيجه ذاکري نسب با يک تنفس، جانباز شيميايي شد. وضعيت وي خيلي وخيم و شديد بود به طوري که بعد از چهار روز وي را به اتريش اعزام کردند.در نتيجه اين حمله شيميايي ‌22 نفر از همرزمان‌ ذاکري‌نسب به شهادت رسيدند. وي در خصوص زمان حمله شيميايي نيز مي‌گويد:در منطقه عملياتي، حال‌من وخيم بود البته دو تا آمپول اتروپين هم داشتم.آمپول را زدم که علايم گاز اعصاب را از بين ببرد. دوستان ديگرش بعد از استنشاق اين گاز حتي نتوانستند از جاي خود بلند شوند تا از آمپول هاي اتروپين استفاده کنند. پروفسورهاي آلماني و اتريشي معتقد بودند که علت زنده ‌ماندن وي همين آمپول‌هاي اتروپين بوده است که باعث شده عضلات قلب ذاکري‌نسب نگيرد، اما خود وي معتقد است که زنده‌ماندنش خواست خدا بوده است. ذاکري نسب مي گويد:جزيره مجنون آب و هواي بسيار گرمي داشت جلوي سنگر بلوک گذاشته بوديم که زياد گرم نشود و هر روز هم بمباران مي‌کردند،‌آن روز هم يکي از بچه‌ها به نام شهيد خويي گفت يک هفته است آمده‌ايم به جزيره بهتر است که با آب اين جزيره يک دوش بگيريم در همين زمان پدافند شروع به شليك كرد و من از سنگر بيرون آمدم. مقابل سايبان بالا را نگاه کردم که ناگاه يک بمب منفجر شد. شهيد خويي ‌59 ساله شهيد شد. ما در سنگر و با آن وضعيت نمي‌دانستيم که اين بمب شيميايي است که نهايتا همان با يک تنفس به علت غلظت زياد مسموم و شيميايي شدم. ذاکري نسب را به صورت اوژانسي به بيمارستان خاتم الانبياء و بعد تختي اهواز منتقل كردند ولي به علت صدمات، با آمپول بيهوشي و توسط هواپيما به بيمارستان لبافي‌نژاد تهران منتقل و بعد از دو روز نيز به اتريش اعزام گرديد. وي در مورد استفاده عراق از اين نوع بمب‌ها گفت:هر جايي که عراق احساس مي‌کرد توان مقابله با نيروهاي ايراني را ندارد و نمي‌تواند منطقه‌اي را تصرف کند يا جلوي عمليات بچه‌ها را مسدود كند به بمب‌هاي شيميايي متوسل مي‌شد. عراق اولين بار در عمليات خيبر از اين بمب‌ها استفاده کرد . بعد از آن عمليات بدر و عمليات‌هاي ديگر. همچنين در مناطقي که حساس شده بود، مثل منطقه جزيره مجنون و مکان‌هايي که منابع نفتي عظيمي داشت و با توجه به اين که در جبهه زميني هم همزمان در حال جنگ بود براي پشتيباني عملياتي از نيروهايش از بمب شيميايي استفاده مي‌کرد تا نيروهاي ايراني نتواند تدارکات براي خط مقدم داشته باشد. وي در خصوص وضعيت خود در دوران پس از مجروحيت مي گويد:وضعيت سلامتي ريه بسيار شديد شده است فيزيوتراپي مي‌کنم، کپسول اکسيژن جوابگوي نياز ريه‌ام نيست شب مجبورم با کپسول اکسيژن بخوابم که بعد ‌6 ساعت يا ‌7 ساعت تمام مي‌شود. اينجا هم امکاناتي براي پر کردن کپسول‌ها نيست. وي به دستگاهي که در کنار خود دارد اشاره مي‌کند و مي‌افزايد:اين دستگاه تغليظ کننده اکسيژن است که اکسيژن مي‌سازد تا شب‌ها راحت‌تر بخوابم. بعد از شيميايي شدن، وي را يک ماه در دانشگاه وين اتريش به صورت بيهوش نگه مي‌دارند زيرا ريه خود را از دست داده بود، با دستگاه تنفس مصنوعي به ذاکري نسب تنفس مي‌دادند بدن‌ وي از تاول پر بود. ذاکري نسب را بعد از دو ماه درمان به ايران مي‌آورند و نزديک به ‌9 ماه در بيمارستان لبافي‌نژاد تهران بستري مي‌شود. شدت ضايعات بدني وي به قدري شديد بود که توان راه رفتن نداشت سرفه‌هاي شديد نيز امانش را بريده بود. وي مجددا در ‌14 بهمن سال ‌64 به آلمان اعزام مي‌شود و به مدت ‌4 ماه در بيمارستان بوخوم آلمان بستري و تحت درمان قرار ميگيرد. ذاکري نسب در توضيح اين روزها مي‌گويد: براي درمان ديگر اعزام نکردند که حدود ‌20 سال طول کشيد تا اين که سال گذشته حال من خيلي خراب شده بود، توسط دکتر دهقان معاون رئيس جمهور دستور دادند و شوراي عالي پزشکي تصويب کرد که مجددا براي ادامه درمان به آلمان اعزام شوم. ريه من نازک شده بود به آلمان اعزام شدم و حالم يکسال خوب بود. وي مي‌گويد: پروفسور آلماني درمانگرم تاکيد كرد که در منطقه مرطوب بايد زندگي کنم حال آن که مسوؤلان ارودي چندروزه با همراه براي وي تجويز مي‌کنند.اين تشخيص پروفسور آلماني نوعي درمان براي ذاکري نسب محسوب مي‌شود و جزو داروهاي من است. وي در اين زمينه مي‌گويد:با توجه به اين که مدارک پزشکي دارم و به مراجع مرتبط مراجعه کرده‌ام اقدامي نشده است حتي به دفتر رياست‌جمهوري نامه دادم ولي نتيجه‌اي نگرفتم. براي يک جانباز که مشکلات شديد تنفسي دارد نياز به درمان در خارج دارد پنج ماه توقف چه ضربه‌اي را وارد مي‌کند. تقاضاي من اين است که شوراي عالي پزشکي اگر نظر مي‌دهد که درمان خارج بهتر است مقدمات کار را فراهم کنند. من سال گذشته خونريزي شديد داخل ريه داشتم با اين وجود اعزام من پنج ماه به تعويق افتاد. مشکل جانبازان در قسمت معاونت بهداشت و درمان است و مشکلي با بقيه قسمت‌ها نداريم. پروفسور آلماني نوشته است که من بايد در منطقه معتدل باشم اما در سطح بهداشت درمان مي‌نويسد که يک ماه با همراه در شمال تفريح کند. من نياز درماني دارم نه تفريح. به طور كلي بايد با جانبازان بهتر برخورد کنند.آنهايي که به جبهه رفتند از همه چيزشان گذشتند، قشر ايثارگر وظيفه خود را به نحو احسن انجام دادند و حالا مسوؤلان نسبت به اين ايثارگران وظيفه‌اي دارند. در بعضي مسايل درماني مانند اعزام‌ها کاري از دست خانواده‌هاي جانباز برنمي‌آيد. تعداد جانبازان شيميايي زياد است ولي ما سه نفر جانباز شيميايي در خراسان هستيم که به خارج اعزام مي شويم با اين وجود خدمات خوبي ارائه نمي‌کنند. براي اعزام بعدي در اسفندماه سال جاري مشکل داريم. وي در پايان با اشاره به اعدام صدام مي‌گويد: خوشحال هستم ولي باطن نظر من اين است که شخصا بايد اين آدم را مي‌گذاشتند در دادگاهي که عموميت مي‌داشت،تا افرادي را که صدام را تجيهز کردند و سلاح‌هاي ممنوع را در اختيارش گذاشتند معرفي مي‌کرد. از آن لحظه‌اي که صدام را دستگير کردند مرده بود، کسي که توان و اختيار ندارد، همين است. عروسکي بود که روزي آوردند و يک روز او را برداشتند. از لحاظ سياسي کاش مي‌گذاشتند حقانيت جمهوري اسلامي در يک دادگاه به اثبات مي‌رسيد و جانبازان شيميايي اسناد زنده جنايت صدام هستند كه بايد مورد توجه واقع مي‌شد. بايد قضيه روشن مي‌شد بعد حکم اعدام مي‌دادند اين يک نوع دسيسه بود قبل از اين که مسايل پشت پرده روشن شود حکم اعدام صادر شد. انتهاي پيام
  • سه‌شنبه/ ۳۰ مرداد ۱۳۸۶ / ۱۱:۵۰
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 8605-14857
  • خبرنگار :