گفتوگو با همسر يك آزاده و جانباز: امروز به جانبازان،شهدا و ايثارگران به چشم ديگري نگاه ميكنند كنايههاي اطرافيان فرزندان جانبازان را افسرده ميكند
مونس احمدزاده همسر جانباز و آزاده دوران دفاع مقدس است كه در سومين «كنگره ملي تجليل از ايثارگران» كه دوم خردادماه جاري در تالار وحدت تهران برگزار شد از دست رييسجمهور«تنديس ايثار» دريافت كرد.به بهانه اين موفقيت،خبرنگار سرويس «فرهنگ و حماسه» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفتوگويي با وي انجام داده است. وي ميگويد: همسرم شكرالله احمدزاده در سال 61 و در عمليات فتحالمبين در جبهه شوش به اسارت نيروهاي بعثي درآمد و از نواحي ريه، معده، چشم، گوش و اعصاب و روان جانباز شده است. افتخار ميكنم كه با يك جانباز زندگي ميكنم اگر چه زندگي كردن با جانبازي كه رنج اسارت كشيده و ناراحتي اعصاب و روان نيز دارد بسيار مشكل است، ويژه اينكه پس از بازگشت از اسارت به بسياري از انتظارات خود نرسيده باشد. واقعا تا كسي با جانباز زندگي نكند نميتواند مشكلات ما را درك كند به ويژه امروز كه جو جامعه به گونهاي تغيير كرده كه همه به جانبازان، شهدا و ايثارگران به چشم ديگري نگاه ميكنند و بعضي از جانبازان براي اينكه از اين زخم زبانها رهايي يابند منكر جانبازي خود شده و مثلا ميگويند نقص عضوم مربوط به يك تصادف است. فكر ميكنم كم توجهي مسوؤلان در اين زمينه نقش به سزايي داشته به طوري كه نتوانستهاند آن گونه كه بايد در جامعه فرهنگسازي كنند. مسوؤلان در جامعه ما همان طور كه در شعارهاي خود شهيد و شهادت و جانبازي و اسارت را سر لوحه قرار ميدهند، در عمل نيز اين مسايل را مد نظر داشته باشند. من از زندگي با يك جانباز نه خسته شدهام و نه پشيمانم اما براي فرزندانم تحمل پدري كه داراي مشكلات اعصاب و روان است، مشكل است هرچند مشكلات من نسبت به ديگر همسران جانبازي كه شاغل نيستند كمتر است. خانوادههاي جانبازان، اسرا وايثارگران هيچگونه انتظار مادي از مسوؤلان ندارند ما انتظار داريم كه به وضعيت فرهنگي فرزندان جانباز رسيدگي شود. خود من يك معلم هستم و در كلاس درس خود 2 فرزند جانباز دارم اما چون خودم درگير مشكلات زندگي با جانباز هستم خيلي خوب ميتوانم بچهها را درك كنم با اين وجود اين جو در همه مدارس ما حاكم نيست و بعضا ديده ميشود كه فرزند جانبازي به علت درك نشدن و شنيدن كنايههايي از اطرافيان دچار افسردگي ميشود و اين قدر ميگويند فرزندان جانباز و شاهد سهميه دارند كه حتي خيلي از بچههاي تيزهوش و با استعداد اين قشر دچار مشكلات روحي شدهاند. متاسفانه جايگاه جانبازان اخيرا خيلي تضعيف شده به طوري كه كساني كه دستشان از آتش دور بوده افسوس ميخورند كه چرا جانباز نشدهاند تا بتوانند از امكاناتش استفاده كنند!. يك ايثارگر بايد در درجه اول به خدا ايمان داشته باشد، مخلص باشد، بايد هدفي را كه داشته و براي آن هدف جنگيده را هيچگاه فراموش نكند هر چند حرفهايي در جامعه وجود داشته باشد. يك ايثارگر بايد بداند در چه جهتي گام برداشته و چرا عضو بدنش قطع شده است؟. رسانهها هم سعي كنند جبهه، جنگ، شهيد و شهادت را همانطور كه بوده براي نسل جوان بيان كنند. سركشيهاي مسوؤلان به خانوادههاي ايثارگر خيلي كم است شايد اگر مسوؤلان مربوط بومي باشند بهتر بتوانند شرايط خانوادههاي جانباز و شاهد را درك و سپس به آنها رسيدگي كنند از طرفي بعضي خانوادههاي جانباز و شاهد به خصوص خود جانبازان نياز به كلاسهاي روانشناسي دارند تا طريقه بهتر رفتار كردن با جوانان جامعه امروزي را بدانند. فكر ميكنم بيان خاطرات از زبان خود جانباز و انتشار كتاب در اين زمينه، ساخت فيلم با استفاده از خود بچههاي جبهه و جنگ و حضور سخنراناني به مناسبتهاي مختلف در مدارس ميتواند با آشنايي مثل جوان با نسل جنگ كمك فراواني بكند. خود من دختر بزرگم را تشويق كردم تا خاطرات پدرش را جمعآوري و به صورت كتاب درآورد كه اين كتاب به نام «غروب در غربت» در مرحله انتشار قرار دارد. هنگام ازدواج با شوهرم سيكل داشتم اما با وجود سختيهاي فراوان و داشتن فرزند ادامه تحصيل دادم. تا جايي كه امروز ليسانس آموزش ابتدايي دارم و پس از 22 سال سابقه تدريس عضو كميته توليد محتواي كتب پيش دبستاني هستم. از مسوؤلان انتظار دارم حداقل سالي يكبار براي جانبازان، اردوهاي همگاني بگذارند تا هم جانبازان دور هم جمع شده و كمي از فشار روانيشان كاسته شود و هم از خود خانوادهها براي حل مشكلاتي كه وجود دارد كمك بخواهند. انتهاي پيام