«من يك نويسنده‌ام» گفت‌وگو با اورهان پاموك

اورهان پاموك - نويسنده 54ساله برنده نوبل ادبيات - سرانجام روز چهارشنبه براي برگزاري تور كتاب خود به هامبورگ آلمان سفر كرد. او در اين سفر در گفت‌وگو با مجله "اشپيگل"، از كسب نوبل ادبيات، پايان نگارش آخرين كتاب خود، آزادي بيان، تعهد به نويسندگي و ... صحبت ‌كرده است. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، پاموك كه در ماه فوريه به‌علت تهديدهاي جاني از سفر به آلمان خودداري كرده بود، اين‌بار براي دريافت دكتري افتخاري از دانشگاه برلين و سخنراني در چند دانشگاه آلمان به اين كشور سفر كرده است. گفت‌وگوي اشپيگل را با آخرين برنده نوبل ادبيات مي‌خوانيد: اشپيگل: آقاي پاموك! شما با سفر به آلمان تور كتابي را كه در ماه فوريه لغو كرديد، كامل مي‌كنيد. چه شد كه در آن زمان تمام برنامه‌ها را به يك‌باره به‌هم زديد؟ پاموك: كشته شدن دوست و همكارم - هرانت دينك - شوك شديدي به من وارد كرد. نويسندگان و روشنفكران زيادي از اين اقدام تروريستي غصه‌دار شدند. اين مسأله فضاي ترسناكي را به‌وجود آورد، كه مبادا تركيه به روزهاي تاريك دهه‌ي 70 بازگشته است؛ دوراني كه انسان‌هاي بسياري كشته شدند و در راستاي اهداف سياسي، قتل‌هاي زيادي صورت مي‌گرفت. در آن شرايط ترجيح دادم به آمريكا سفر كنم، چون مي‌خواستم با خروج از كشور از اين فاجعه به‌وجودآمده دور شوم. اشپيگل: بسياري خروج ناگهاني شما را از تركيه يك تصميم به فرار تعبير كردند. پاموك: من تهديد شده بودم. با اين حال لغو سفرم به آلمان به اين معنا نيست كه به مقامات و شرايط امنيتي در آلمان اعتماد نداشتم. از آن‌جايي‌كه در طول تور كتاب به آلمان با سؤال‌هاي مداومي درباره تهديدهاي جاني مواجه مي‌شدم، در نتيجه عاملان اين تهديدها اهميتي مي‌يافتند كه شايسته‌ آن نبودند. اشپيگل: نويسندگان منتقد در تركيه نسبت به امنيت جاني‌شان نگران‌اند. آيا شما هم اين خطر را احساس مي‌كنيد؟ پاموك: من به درخواست دولت و دوستانم محافظ شخصي به خدمت گرفته‌ام. زندگي به اين صورت واقعا نفرت‌انگيز است. اشپيگل: در آمريكا توانستيد پركار و فعال باشيد؟ پاموك: رفتن به آمريكا هميشه حتا در گذشته هم براي من پرفايده بوده است. در آمريكا بود كه «كتاب سياه» را نوشتم و در دهه‌ي 80 اولين موفقيت بين‌المللي خود را به‌دست آوردم. در آن زمان دانشگاه كلمبياي نيويورك كه اكنون در آن‌جا تدريس مي‌كنم، خانه فرهنگي دوم من شد و در آن‌جا خيلي راحت بودم. در سفر اخيرم به آمريكا هم توانستم كتاب جديدم به نام «موزه‌ي بي‌گناهي» را كامل كنم. كتاب جاه‌طلبانه‌اي است كه 10 سال براي آن تلاش كردم. داستان آن كه دوره زماني 1975 تا به امروز را شامل مي‌شود، در استانبول اتفاق مي‌افتد و موضوع آن درباره اين سؤال حياتي و اشتياق وسوسه‌انگيز است كه واقعا عشق چيست؟ اشپيگل: اما در تور كتاب به آلمان قرار بود كتاب «استانبول» را رونمايي كنيد؛ كتابي كه نمايي از شهر زادگاه‌تان است و در مراسم اعطاي جايزه نوبل نيز به‌طور ويژه‌اي از اين كتاب تقدير شد. پاموك: بله. در اين كتاب درباره دوران كودكي‌ام و روزهاي تاريك بعد از حكومت عثماني كه تركيه هنوز از لحاظ اقتصادي و فرهنگي با اروپا فاصله‌ي زيادي داشت، صحبت كرده‌ام؛ دوراني‌كه شهر من هنوز از مدرنيته‌اي كه هميشه به دنبالش بود، بي‌بهره بود و در عوض بر روي ويرانه‌هاي افتخار از بين‌رفته‌ي عثماني ايستاده بود. فضاي غمگيني آكنده از احساس تنهايي و غم، نه تنها براي همه، بلكه براي خود شهر به‌وجود آمده بود. اشپيگل: در اين كتاب آيا از احساسات خودتان درباره زندگي صحبت كرده‌ايد؟ پاموك: وقتي استانبول را توصيف مي‌كنم، در واقع از خودم مي‌نويسم. زماني‌كه يك پسربچه بودم، زنداني محض خويشتن‌نگري غم‌انگيزي بودم. شايد اين بي‌ارتباط با اين واقعيت نباشد كه پيشينه‌ي خانوادگي من، داستان يك انحطاط است، كه بي‌شباهت با خانواده‌اي كه "توماس مان" در Buddenbrooks توصيف مي‌كند، نيست. زماني‌كه متولد شدم، خانه بزرگي داشتيم. اما هم آن و هم تمام دارايي‌مان از دست رفت. اشپيگل: شما كتاب‌تان در سال 1972 به پايان رسيد؛ اما استانبول امروزه پيشرفته‌ترين شهر دنياي اسلام است. آيا اين همان شهري است كه شما در خيا‌ل‌تان متصور بوديد؛ غرب‌گونه و جهاني؟ پاموك: بخش غربي استانبول كه مورد توجه گردشگران است، تنها 10درصد از جمعيت و كل اين شهر را تشكيل مي‌دهد. اگرچه استانبول در پروسه‌ي تبديل به يك مركز فرهنگي، توريستي و اقتصادي است، اما ميليون‌ها داستان غم‌انگيز در اين درياي بي‌كران مهاجرت، فقر، بدبختي و تناقض وجود دارد. خشم‌ها و ناكامي‌هاي زيادي در كنار مشكلات قومي و سياسي تركيه است. اما خوشبختانه با اين مشكلات ديگر وحشي‌گرانه برخورد نمي‌شود. اشپيگل: شما در حالي به اين مسائل اشاره مي‌كنيد كه اخيرا به‌علت نوشتن يك جمله انتقادي درباره كشتار ارمني‌ها در سال 1915 به دادگاه فراخوانده شديد. پاموك: ما هنوز براي آزادي بيان كامل مي‌جنگيم. با اين حال نمي‌توان تركيه امروز را با دوران كودكي‌ام كه موضوعات انتقادي و حساس تنها "در گوشي" مطرح مي‌شدند، مقايسه كرد. در آن زمان به ارمني‌ها و يوناني‌ها در خيابان گفته مي‌شد «تركي صحبت كنيد، شهروند». اما امروزه تقريبا همه‌چيز آزادانه مطرح مي‌شود. اشپيگل: بسياري شما را پل فرهنگي ميان شرق و غرب مي‌دانند. پاموك: به‌نظرم اين يك حرف تكراري است. اين‌كه مرا تا اندازه‌ سازنده‌ي اين پل فرهنگي كوچك مي‌كنند، آزارم مي‌دهد. من اين حق را ندارم كه نماينده‌ يك فرهنگ، گروه سياسي يا قوم باشم؛ چون امروز به 45 زبان دنيا ترجمه شده‌ام. من را نماينده تركيه مي‌دانند؛ اما نمي‌خواهم اين نقش را داشته باشم؛ من يك نويسنده‌ام. اشپيگل: زماني‌كه در پاريس سخنراني دانشگاهي داريد يا در تور كتاب آلمان هستيد، خودتان را يك اروپايي مي‌دانيد؟ پاموك: "بيداري مليت" واقعا مسأله شگفت‌انگيزي است. زماني‌كه در تركيه هستم، بسيار بيش‌تر از زماني‌كه در استانبول هستم، ترك بودن را حس مي‌كنم. اما زماني‌كه در استانبول هستم، طرف اروپايي‌ام بيش‌تر آشكار مي‌شود. مخالفانم بويژه هموطنانم در تركيه از اين واقعيت به‌عنوان بهانه براي انتقاد از من استفاده مي‌كنند. اين مرا ناراحت مي‌كند؛ چون هيچ‌كس به اندازه‌ من، همان‌طور كه در كتاب‌هايم ديده مي‌شود، به تفصيل از فرهنگ تركيه نگفته است. اشپيگل: شما اغلب در توصيف نويسندگي از هنر و صبر صحبت مي‌كنيد؛ مانند نقاشان مينياتوريستي كه در كتاب «نام من قرمز» به تصوير كشيده‌ايد. پاموك: من واقعا خودم را به هنرمندي يك هنرمند مي‌بينم. مطمئنا خلاقيت و الهام تأثيرگذار هستند. ادبيات واقعي، فراتر از يك داستان گفته شده است؛ چراكه بايد ماهيت جهان را در يك سطح اخلاقي، فلسفي و احساسي به خواننده بشناساند. من سعي كرده‌ام اين حقيقت دروني را در آثارم مطرح كنم؛ اما بدون صبر و توانايي، حتا بزرگ‌ترين استعداد هم هرز مي‌رود. اشپيگل: چه زماني بيش‌تر خلاقيد؟ پاموك: من آدم بسيار منظمي هستم. هر روز صبح ساعت 7 بيدار مي‌شوم و با همان لباس خواب به پشت ميز تحرير مي‌روم. خودنويسم هميشه آماده نوشتن است. سعي مي‌كنم روزي دو صفحه بنويسم. بعضي مواقع مشتاق‌تر از آنم كه به سراغ نوشته‌هاي روز قبل بروم و آن‌ها را مرور كنم. نشستن پشت ميز تحرير، مطالعه و نوشتن محبوب‌ترين كارهاي من هستند. اشپيگل: آيا شما هم مانند شخصيت پروتاگونيست "كا" در داستان «برف» معتقديد كه قرباني سياست شده‌ايد؟ پاموك: مطمئنا شباهت‌هايي بين من و او هست. اما او نسخه‌ي بدبخت من است. او بخت خود را به عنوان يك شاعر امتحان مي‌كند، سرخورده مي‌شود و در خارج (آلمان) زندگي مي‌كند. اما من موفق‌تر از او هستم. هيچ‌كس من را مجبور به تبعيد نكرد، حتا ناسيونالست‌ها. وجوه تشابه من و "كا" تلاش براي درك مردم، ظاهرسازي اخلاقي، احساس ترس و اشتياق، ساده بودن و پشتكار است. اشپيگل: برخي به‌علت آن‌كه شما را ناظر تيزبين زندگي تركيه مي‌دانند، دو كتاب آخرتان - «برف» و «استانبول» - را راهنمايي براي آشنايي با تركيه مي‌دانند. پاموك: بسيار خوشحالم كه مي‌بينم آثارم مردم را به كشورم نزديك‌تر مي‌كند. اما به جهت آن‌كه تنها به اين مرتبه محدود مي‌شوم، آزرده ‌مي‌شوم. من قصد معرفي تركيه، فرهنگ و مشكلات آن را ندارم. ادبيات من جنبه جهاني دارد. مي‌خواهم مردم و احساسات آنان را به خوانندگان نزديك‌تر كنم؛ نه اين‌كه سياست‌هاي تركيه را توضيح دهم. اشپيگل: از زماني‌كه به دادگاه كشيده شديد، ديگر كم‌تر از سياست حرف مي‌زنيد؛ در حالي‌كه قبل از آن تأكيد زيادي به نقش سياسي يك نويسنده داشتيد. پاموك: معتقدم هرگز نبايد سانسور وجود داشته باشد. همه بايد در بيان ديدگاه‌ها‌ي‌شان آزاد باشند. من اجازه نمي‌دهم سياست، خود را بر من حاكم كند. طي دو سال گذشته مسائل سياسي زيادي در زندگي من بوده است. به وظيفه اخلاقي يك نويسنده شديدا اعتقاد دارم؛ اما تعهد اوليه‌ي يك نويسنده نوشتن كتاب خوب است. انتهاي پيام
  • یکشنبه/ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۶ / ۰۹:۴۱
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8602-08450
  • خبرنگار : 90106