محمدعلي كشاورز 78ساله شد/ 1/ دوران كودكي، رفاقت با آنتوني كويين و موج نو سينماي ايران

محمد علي كشاورز متولد 26 فروردين 1309 در اصفهان است و از سال 1327 با نمايش «هياهوي بسيار براي هيچ» فعاليت بازيگريش را آغاز كرد و در سال 43 با فيلم «شب قوزي» وارد سينما شد. وي تا به امروز ايفاگر نقش‌هاي ماندگاري در تاريخ سينما بوده است كه از جمله آنها مي‌توان به فيلمهاي «خشت وآينه»، "آقاي هالو"، «رگبار»، «صادق كرده»، «شطرنج باد»، «كمال‌الملك»، «مردي كه موش شد»، «كفش هاي ميرزا نوروز»، «مادر»، «پول خارجي»، «دلشدگان»، «روز واقعه»، «ناصرالدين شاه اكتورسينما» ، «خسوف»، «زيردرختان زيتون» و «غزال» و مجموعه‌هاي «دايي جان ناپلئون»، «هزاردستان»، «افسانه سلطان وشبان»، «سربداران» ، «گرگ ها»، «پدرسالار» و «روشن تر از خاموشي» اشاره كرد.

اين بازيگر در آستانه 78سالگي در گفت‌وگويي تفصيلي با خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، درباره‌ي نزديك به 60 سال حضورش در عرصه تئاتر، سينما و تلويزيون سخن گفت.

دوران كودكي

من در جلفاي اصفهان كه محله‌اي ارمني‌نشين است به دنيا آمدم، جايي با سابقه طولاني در زمينه موسيقي، نقاشي، منبت‌كاري، قالي‌بافي، قلم‌كاري و قلم‌زني. مردم آنجا اكثرا با ترانه‌هاي محلي و اجتماعي همچنين اشعار سعدي و حافظ همخو بودند و شب‌هاي طولاني زمستان مي‌نشستند وشاهنامه مي‌خواندند و در قهوه‌خانه‌ها هم هميشه بحث «نقالي» داغ بود. تئاترهايي هم به زبان ارمني اجرا مي‌شد كه از همان زمان برايم بسيار اثرگذار بود. حتي براي اولين بار سالن تئاتر به صورت «جعبه ايتاليايي» در جلفاي اصفهان ساخته شد كه هنوز هم وجود دارد.

اديان مختلف بدون آنكه برخورد قومي با هم داشته باشند زندگي مي‌كردند و تئاتر مي‌گذاشتند. من به كودكستان مريم مي‌رفتم و مدير آنجا فردي بود به نام «گراويدار» كه زبان ايتاليايي و فرانسه را خيلي خوب مي‌دانست و به ادبيات فارسي هم بسيار مسلط بود و راجع‌به اشعار سعدي، حافظ، فردوسي، مولوي و شعراي اصفهان بحث مي‌كرد اين گفتگوها و بحث‌هاي فرهنگي كه مي‌شد روي ما بسيار تاثير مي‌گذاشت به خصوص اينكه در دوران كودكي و نوجواني بوديم و اين مسائل برايمان تازگي داشت. من بسيار تحت تاثير فضاي بسيار زيبا و قشنگ اصفهان بودم. به خصوص كاشي‌كاريهاي مساجد كه هنوز هم بعد از گذشت صدها سال پا برجاست و كسي نتوانسته مثل آنها كار كند. آن زمان نه تلويزيون بود و نه راديو و ما به تماشاي نمايشنامه‌هايي كه در قهوه‌خانه‌ها براي تفريح وسرگرمي مردم اجرا مي‌شد مي‌نشستيم. حدود 12 سال داشتم كه كم‌كم سينما هم آمد ،در آن روزگار پديده جديدي محسوب مي‌شد.

اكثر معلم‌هاي ما از تهران فارغ‌التحصيل شده بودند و آنها مسائل جديدي را به ما مي‌گفتند و يواش يواش ما را به تئاتر و سينما علاقمند كردند. خانواده‌ام هم هيچ مخالفتي براي وارد شدنم به كارهاي هنري نداشتند. در مدرسه تئاترهايي را كار مي‌كردم كه بيشتر مسائل وطن‌پرستي در آنها مطرح مي‌شد و به موضوعاتي همچون علم بهتر است يا ثروت مي‌پرداختيم.

ورود به هنرستان هنرپيشگي

بعد از گرفتن ديپلم در دبيرستان «ادب» به تهران آمدم و بعد از گذراندن دوران سربازي چون كار خاصي نداشتم از زور بي‌كاري بعد از دادن كنكور به هنرستان هنرپيشگي رفتم و دوره سه ساله را در آنجا گذراندم، در آن دوره‌ 20 نفر حضور داشتند واسماعيل شنگله و جمشيد لايق از هم دوره‌هايم بودند. اساتيد خوبي مثل استاد نامدار، مهرتاش، دكتر نصر، خان ملك، ساساني، صدري، گرمسيري و جنتي عطايي آنجا بودند و رشته‌هاي مختلف را به ما درس مي‌دادند. همزمان با تحصيل در هنرستان هنرپيشگي نوشين و دار و دسته‌اش بعد از سال 32 به خاطر مسائل سياسي كنار رفته بودند و تئاترهايي مثل دهقان و جامعه باربد وجود داشت كه ما به تماشاي نمايش‌هايي كه در آنجاها اجرا مي‌شد مي‌رفتيم و كارهاي كوچكي هم در هنرستان انجام مي‌داديم و بعد از فارغ‌التحصيلي جذب كار شديم.

اجراي نمايش‌هاي تك پرده‌اي در تلويزيون

از سوي اداره هنرهاي دراماتيك چند استاد از فرنگ آورده بودند و تئاتر را به صورت اختياري آموزش مي‌دادند كه من به همراه نصريان، شنگله، كرامت، والي و خسروي در اين كلاس‌ها حضور پيدا كرديم. كم‌كم تلويزيون ايران شكل گرفت و بچه‌هايي كه در عرصه تئاتر كار مي‌كردند جذب تلويزيون شدند و نمايش‌هايي را به مدت نيم ساعت اجرا مي‌كرديم. اين درست در زماني بود كه بعد از كودتاي 28 مرداد تئاترها به صورت كاباره درآمده بود و مردم به طور كلي از آن زده شده بودند و كمتر به آن توجه مي‌كردند. يواش يواش مجذوب نمايش‌هاي ما ـ كه توسط گروهي از جوانان تحصيل كرده تئاتر كه به صورت تك پرده‌اي در تلويزيون اجرا مي‌شد ـ شدند كه اثر مستقيمي در كوتاهترين زمان مي‌گذاشت، آن زمان سينما هم فعال شده بود و عده‌اي هم در آن حوزه مشغول بودند و بيشتر فيلمهاي تجاري و سطح پايين ساخته مي‌شد اما ما به خاطر اينكه اعتقادي به آنهايي كه سناريو مي‌نوشتند و فيلم مي‌ساختند نداشتيم علي‌رغم درخواست‌هايي كه مي‌شد در فيلم‌ها شركت نمي‌كرديم و رسالتي براي كار تئاترمان داشتيم.

تاسيس تئاتر سنگلج

بالاخره وزارت فرهنگ و هنر مجبور شد سالني بسازد و سالن 25 شهريور كه الان سنگلج نام دارد، ساخته شد و ما با گروه هنرهاي دراماتيك به آنجا رو آورديم و چون ضعف نمايشنامه‌نويسي داشتيم مسابقاتي گذاشتيم و نمايشنامه‌هايي از بيضايي، رادي، كاردان و صياد كه ايراني مي‌نوشتند دريافت كرديم. اجراي آنها با استقبال زياد مردم همراه مي‌شد، به طوريكه بليط‌ها از يك ماه قبل رزرو و از قشرهاي مختلف براي تماشا مي‌آمدند. از جمله نمايش‌هايي كه در آنجا اجرا كرديم مي‌توان به "پستخانه"، "اشباح"، "افول"، "عروسي باقرخان"،"حكومت زمان خان"، "بختك"،"دشمنان"،"دوزخ"،"سياوش برباد"،"سياه زنگي دايره زنگي و مرد فرنگي"، "چند لحظه تا مرگ" و "مترسك شب" اشاره كرد. در تئاتر سنگلج فقط بايد نمايشنامه‌هاي ايراني كار مي‌شد.

در آن زمان اداره هنرهاي درماتيك رييسي داشت به نام دكتر فروغ كه آنرا تاسيس كرده بود و بسيار به رفتار و اخلاق هنرمندان حساس بود و هر كسي كه جزو اداره تئاتر مي‌شد، حتما بايد از خصوصيات اخلاقي و سواد كافي بهره مي‌برد.

تاسيس دانشكده هنرهاي دراماتيك

كمبود تحصيلات عاليه تئاتر احساس مي‌شد و دانشكده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران هم با گنجاندن اين رشته مخالفت كرده بود تا اينكه ما به همراه دكتر فروغ با زحمات زيادي كه كشيديم دانشكده‌اي را به نام دانشكده هنرهاي دراماتيك با رياست دكتر فروغ تاسيس كرديم كه رشته‌هاي كارگرداني و هنرپيشگي تئاتر و رشته‌هاي ديگري مثل سينما، ادبيات دراماتيك و طراحي صحنه در آن تدريس مي‌شد و اساتيد فوق‌العاده خوبي هم در آنجا جمع شدند ما هم با توجه به اينكه پيش زمينه‌اي هم از هنرستان هنرپيشگي داشتيم در آنجا مشغول به درس خواندن شديم و در دوره اول اين دانشكده فارغ التحصيل شديم كه تعدادمان 20 نفر بود. در دوره‌هاي بعد هم كساني مثل سمندريان و شنگله كه در اروپا تحصيل كرده بودند در آنجا مشغول به تدريس شدند.

ورود به سينما

از سال 1343 كم كم موج نو سينماي ايران شكل گرفت و افرادي همچون بهرام بيضايي، فرخ غفاري و داريوش مهرجويي به همراه افرادي ديگر شروع به كار كردند. با آمدن اين افراد و كساني كه فارغ‌التحصيل رشته سينما دانشكده هنرهاي دراماتيك بودند، ممنوعيتي هم كه ما داشتيم براي حضور در سينما براي بعضي از فيلمهاي ارزشمند لغو شد ومن در فيلم «شب قوزي» به كارگرداني فرخ غفاري حضور پيدا كردم. آن زمان ديگر در تلويزيون و تئاتر بازيگر مطرح و چهره شناخته شده‌اي بودم و مردم من را مي‌شناختند ضمن اينكه همزمان در تئاتر هم حضور داشتم.

بعد از "شب قوزي" در"خشت و آينه" به كارگرداني ابراهيم گلستان بازي كردم كه تعدادي از بچه‌هاي اداره تئاتر و افراد ديگري مثل فني‌زاده، مشايخي، فريد و هاشمي با من همبازي بودند. گلستان از آدم‌هاي باشعور وداستان‌نويسان و كارگردانان خوبي بود و مستندهاي خيلي خوبي هم مي‌ساخت كه همكاري با او تجربه خيلي خوبي براي‌ام بود.

"آقاي هالو" وهمكاري با مهرجويي

مهرجويي بعد از اينكه به ايران آمد فيلمي را بنام "الماس 33 "ساخت كه فيلم بسيار بدي بود، كاري تجاري كه هيچ موفقيتي را به دست نياورد. بعد به همراه بچه‌هاي اداره تئاتر نظير نصيريان، مشايخي، انتظامي و دكتر ساعدي "گاو" را ساخت كه كار موفقي بود و بعد "آقاي هالو" را كه قبلا نصيريان نمايشنامه‌اش را كار كرده بود و سناريوي آن را نوشته بود را با هم كار كرديم. آن زمان بازي در "قيصر" هم به كارگرداني مسعود كيميايي به من پيشنهاد شد كه نقش «فرمان» را ايفا كنم. اما با وسواس خاصي كه داشتم و دارم دوست نداشتم در آن فيلم باشم و در واقع گروه خوني‌ام به آنها نمي‌خورد و معتقد به آن كارها و آن نوع سينما نبودم و از بچه‌هاي تئاتر تنها مشايخي در آن فيلم بازي كرد. كارگردانهاي فرهيخته‌اي بودند كه اجازه داشتيم با آنها كار كنيم و حق شركت در كارهاي تجارتي را نداشتيم خود بچه‌ها هم آنقدر شعور و سواد داشتند كه خودشان هم در چنين فيلم‌هايي بازي نمي‌كردند.

"رگبار" و "صادق كرده"

"رگبار" را با بهرام بيضايي كار كردم كه در سال 51 ساخته شد. بيضايي از نمايشنامه نويسان خوب تئاتر بود كه از اين طريق با هم آشنا بوديم. همين الان هم از پژوهشگران خوب سينماو تئاتر است. در"رگبار" كه اولين فيلم بيضايي بود فني زاده، معصومي، فريد و لايق بازي داشتند. "صادق كرده" هم اولين ساخته تقوايي بود كه در همان سال ساخته شد. بعد ها هم اين همكاري در "دايي جان ناپلئون" تكرار شد و آن زمان دوران اوج شكوفايي تقوايي بود. در "صادق كرده" سعيد راد، خوروش، احمدي، داورفر و انتظامي بازي مي‌كردند كه تعدادي از بچه‌هاي اداره تئاتر بوديم و بعدها فخري خوروش هم به اداره تئاتر آمد.

"كاروانها" وهمكاري با آنتوني كوئين

در سال 55 كارگردان اين فيلم كه محصول مشتركي از ايران و آمريكا آلمان و فرانسه بود كارهاي سينما و تئاتر من را ديده بود و خواست در كارش بازي داشته باشم.

اين فيلم به زبان انگليسي در اصفهان فيلمبرداري مي‌شد و به همراه من، وثوقي، گرامي، كهنمويي و طباطبايي هم حضور داشتند و ساير گروه كاملا خارجي بودند.

آنتوني كوئين ومايكل سارازيب از ديگر بازيگراني بودند كه در اين فيلم حضور داشتند. با حضور در اين فيلم تجربه‌هاي بسيار زيادي كسب كردم. كار من بيشتر با آنتوني كوئين بود او نقاش خيلي خوبي بود و شطرنج را هم فوق العاده بازي مي‌كرد. موزيك را خيلي خوب مي‌دانست و بسيار خوب مي‌خواند و در مجموع آدم باشعور و باسوادي بود گفتگوهايي كه با هم مي‌كرديم برايم جالب بود كه مي‌گفت آرزو دارم يك بار روي صحنه تئاتر بروم و وقتي فهميد من هنرپيشه تئاتر هستم گلايه كرد كه چرا زودتر نگفته‌ام. ما خيلي با هم رفيق شديم و بحث و گفتگوهاي زيادي با هم مي‌كرديم، حتي يك بار يكي از فيلمهايش در اصفهان اكران مي‌شد و با هم به تماشاي آن رفتيم و اينكه مي‌ديد صدايش به فارسي دوبله شده است برايش جالب بود و با شوخي مي‌گفت" كي فارس صحبت كردم كه خودم خبر ندارم؟!. "كاروانها" در ايران اكران نشد اما در آمريكا و ساير كشورها نمايش گسترده‌اي داشت، من در طول حضورم در اين فيلم ديدم كه چقدر اينها به كارشان مسلط هستند، حتي در صحنه‌اي كه هلي كوپتر مي‌آمد جوري صدابرداري مي‌كردند كه فقط صداي بازيگر گرفته شود.

حتي در صحنه‌اي مقابل آنتوني كوئين بازي داشتم كه يك مرتبه مدير فيلمبرداري كات داد و وقتي علت را پرسيدم گفت باد ملايمي آمد كه روي نور اثر مي‌گذارد و آنرا خراب مي‌كند. ديدم چقدر در كارشان دقت دارند و آنرا عاشقانه دوست دارند، حتي در سر يكي از صحنه‌ها اختلافي ميان آنتوني كوئين و كارگردان بوجود آمد و مجبور كردند فيلمنامه‌نويس اصلي از انگلستان بيايد و صحنه‌ها را عوض كند و در واقع همه چيز با دليل و منطق بود و بسيار به كارشان احترام مي‌گذاشتند، مسائلي كه در سينماي آن زمان ايران اصلا مطرح نبود. "كاروانها" آخرين فيلمي بود كه قبل از انقلاب بازي كردم.

من در فيلم "صحراي تاتارها" هم كه محصول مشتركي با ايران بود نيز بازي كرده بودم در واقع آقايي فرانسوي مصاحبه‌اي با من راجع به تئاتر داشت و بعد من را به كارگردان اين فيلم معرفي كرده بود.

در "صحراي تاتارها" با ماكس ماكسيدوف كه يكي از بازيگران تواناي جهان بود، هم بازي بودم كه آدم بسيار باشعور و بامعلومات بود و حتي ادبيات ايران را خوانده بود و تاريخ ايران را خيلي خوب مي‌دانست بخصوص معماري ايران را، از او هم چيزهاي زيادي ياد گرفتم "صحراي تاتارها" در ايران اكران شد.

ادامه دارد...

  • یکشنبه/ ۲۶ فروردین ۱۳۸۶ / ۱۱:۴۷
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8601-08999
  • خبرنگار : 71133