وضعيت اسفناك موزه‌ها سامان مي‌يابد؟/26/ كاخ گلستان و عمارت‌هاي بي‌پناه آن در هاله‌اي از دود و صدا

تك يادگار باقي‌مانده‌ي ارگ تاريخي تهران و كهن‌ترين بناي پايتخت 200 ساله‌ي ايران، اكنون نگيني در مركز شهري است كه از هر طرف گسترده شده است. از در ورودي، زيبايي‌اش مسحور كننده است. البته اگر ناشي باشي و نداني كجايي، هيچ رد و نشاني براي پيدا كردن‌اش نمي‌يابي؛ تابلويي كوچك در ورودي اين قصر قديمي و چشم‌نواز نشان مي‌دهد كه اين بنا «كاخ ـ موزه‌ي گلستان» است.

صد حيف، از بارويي كه به‌دستور شاه‌طهماسب اول صفوي به دور تهران ايجاد شد، با آن همه شكوه و عظمتي كه مي‌توانست از آن دوران تو را دربرگيرد، نشانه‌هاي كمي باقي مانده‌اند. اگر چشمانت را ببندي و تصور آن لحظات را حتا در لباس‌هاي فاخر درباريان صفوي، قجري و پهلوي كني، لذت كمي از آن دوران را مي‌تواني احساس كني. روبه‌روي در ورودي، مكاني ايوان‌مانند است كه با پرده‌اي بزرگ از سقف، كل محوطه‌اش پوشيده شده است كه تابلوي راهنما، آن‌را ايوان تخت مرمر مي‌نامد.

به گزارش خبرنگار بخش ميراث فرهنگي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين ايوان در دوره‌ي قاجار محل به تخت نشستن پادشاه‌ها و برگزاري مراسم و اعياد رسمي بوده است. مي‌گويند، آخرين مراسم رسمي كه در اين ايوان برگزار شد، تاج‌گذاري رضاخان در سال 1304 بود. ورودي كنوني اين ايوان با يك دالان كوچك به دو اتاق مي‌رسد؛ اتاقي كه عكس‌هاي باقي‌مانده از تشريفات قاجاري و پهلوي را با خود دارد و اتاقي كه تخت شاهان گذشته و مراسم تاج‌گذاري آنها را به يادگار نگه داشته است.

اگر در سكوت باشي، شايد صداي ساز و دهل تاج‌گذاري اجدادت را بشنوي. ديوارهاي اين اتاق پوشيده از نقاشي‌هاي شاه‌ها و تابلوهايي از زناني زيبا با لباس‌هاي فاخرند. اين اتاق به اتاق كوچك ديگري منتهي مي‌شود كه زنجيرهايي اجازه‌ي نزديك شدن را به ديوارها نمي‌دهند؛ چون آن‌قدر فرسوده‌اند كه حتا بعضي نقاشي‌ها از ديوار كنده شده و بعضي از بخش‌هاي كنده‌شده با رنگي زننده پوشانده شده‌اند.

به‌جز من بازديدكنندگان ديگري نيز حضور دارند، با چند كودك خردسال كه در اتاقي كه هيچ مراقبي ندارد و بدون تذكري ازسوي والدين خود با دست زدن و ناخن كشيدن روي در و ديوار نقاشي‌شده‌ي ايوان و اتاق مي‌خواهند، به‌گونه‌اي خود را با اجدادشان پيوند بزنند!

به حياط كاخ برگردم؛ جايي كه پيمودن ابتدا تا انتهاي آن، ساعت‌ها تو را مي‌تواند سرگرم كند.

خلوت كريم‌خاني تنها مكان بدون در، ولي زيبايي است كه وجود تخت مرمري كوچك‌تر از تخت مرمر اصلي، زيبايي‌اش را كامل و تو را براي بالا رفتن از پله‌هاي مرمري وسوسه مي‌كند. اين ايوان با سه دهنه‌ي ورودي، بخش‌هايي جداگانه را پيش رويت به‌نمايش مي‌گذارد. دهنه‌ي نخست، تخت مرمر را در خود جا داده، دهنه‌ي دوم كه قبلا آب قنات از آن به‌سوي كاخ سرازير مي‌شده و دهنه‌ي سوم كه ديوار به ديوار تالار سلام است، از سنگ قبر ناصرالدين‌شاه پاسداري مي‌كند.

نگارخانه، سومين تالاري است كه مهمان‌نواز بازديدكنندگان است؛ تالاري زيبا كه مجموعه‌ي نقاشي‌هاي نقاشان قاجار را نمايان كرده است. نقاشي‌هايي كه تو را ياد كتاب‌هاي تاريخ مدرسه مي‌اندازند و شاه‌ها و شاهزادگان صفوي و قجري را به تو معرفي مي‌كنند؛ اما نور زياد اتاق، برخلاف هميشه مانع ديد كامل آن‌چه در تابلوهاست، مي‌شود؛ حتا با 180 درجه چرخش هم زاويه‌اي با نور كمتر براي ديدن تابلوها نمي‌توان يافت. به‌نظر مي‌رسد كه چين و چروك پارچه‌ي روي بوم با نور زياد اتاق براي از ميان بردن ديد نقاشي باهم همدستي مي‌كنند.

در حياط كاخ، تابلوهاي راهنماي ديگري براي نشان دادن برخي تالارهاي كاخ مانند موزه‌ي مخصوص، سرسرا، تالار سوم، تالار آينه، تالار الماس، تالار برليان و چادرخانه وجود دارند؛ ولي تابلوي «در دست مرمت است» و يا «تعطيل است» روي آن‌ها به‌چشم مي‌خورد و تو را از ديدن انديشه‌ها و ايده‌هاي آبا و اجدادت بي‌نصيب مي‌گذارند. بعد از سرسرا، حوضخانه يا اتاق تابستاني شاهانه است كه اكنون نگه‌دارنده‌ي نقاشي استادان اروپايي شده است.

بعد از بازديد از هر تالار وقتي به حياط پا مي‌گذاري، حال و هواي آن ايام را باز هم حس مي‌كني. سرسبزي باغ آن‌قدر وسوسه‌انگيز است كه نفست را بند مي‌آورد. نيمي از باغ را دور مي‌زنم، تا به چشم‌گيرترين عمارت محوطه برسم. عمارت خورشيد يا همان شمس‌العماره با دو برج براي تماشاي دورنماي پايتخت دودگرفته‌ي اين روزها. اگر به پشت اين عمارت در خيابان 15 خرداد كنوني بنگري، گويي در دو دنياي متفاوت سير مي‌كني، دنيايي سبز و دنيايي خاكستري كه يكي توام با سكوت و زيبايي و ديگري مملو از زشتي و شلوغي. با اين حال تا نتواني دو دنياي متضاد را با هم مقايسه كني، هيچ ذهنيتي نداري؛ چون يك پرده‌ي سفيد، پشت شمس‌العماره را از نماي روبه‌روي آن جدا كرده است. در كنار شمس‌العماره كه «به‌دليل مرمت تعطيل است»، ساختماني مانند ديگر ساختمان‌هاي قديمي و زيبا وجود دارد كه يك تابلوي راهنما آن‌را مديريت ناميده است، ولي گويا مديريت هم در دست تعمير است!

به دو عمارت بادگير و عكسخانه كه آخرين ساختمان‌هاي باز و مورد استفاده‌ي بازديدكنندگان است، مي‌رسم. از پله‌هاي ورودي عمارت بادگير بالا مي‌روم، چشمانم را مي‌بندم و در ورودي را باز مي‌كنم. چشمانم با وجود بسته بودن باز هم نور اتاق را به خود مي‌گيرند و من كه هنوز مسحور زيبايي كاخ هستم، آرام‌آرام چشمانم را مي‌گشايم؛ آن‌قدر زيباست كه نفسم را در سينه حبس مي‌كنم كه مبادا ترك بردارد، چيني نازك تنهايي شاهانه؛ مي‌ترسم قدم از قدم بردارم كه مبادا كف عمارت خاكي شود.

دلم مي‌خواهد دوباره از پله‌هاي ورودي بالا بيايم و اين‌بار، با احساس يك شاهزاده‌ي قجري كه به اتاق خود قدم مي‌گذارد. در حيرتم و خدا را شكر مي‌كنم كه دست كم اين عمارت از طوفان و گزند آسيب‌هاي مختلف در امان مانده است. آينه‌كاري‌ها، نقش و نگارها، همه جلوه‌اي از زيباترين تفكرات و احساسات روحي هنرمند و خلاق‌اند.

عكسخانه نيز كه در طبقه‌ي زيرين عمارت بادگير قرار دارد و در زمان فتحعلي‌شاه به‌عنوان اتاق تابستاني از آن استفاده مي‌شده است، مكان امني براي عكس‌هاي يادگاري ناصرالدين‌شاه است؛ عكس‌هايي كه حتا توضيحات آن‌ها نيز با دست‌خط ناصرالدين‌شاه است.

از عكسخانه بيرون مي‌آيم و دوباره به فضاي سبز طبيعتي بازمي‌گردم كه چنارهاي كهن يك‌صد ساله‌اش در ازدحام شلوغي پايتخت، سكوت و خلوتي كميابي را به بازديدكنندگان مي‌بخشد.

انتهاي پيام

  • سه‌شنبه/ ۲۲ اسفند ۱۳۸۵ / ۱۱:۰۸
  • دسته‌بندی: فرهنگ2
  • کد خبر: 8512-12490
  • خبرنگار : 71191