عليرضا داودنژاد مطرح كرد: سينماي ملي، دوستان و دشمنان
عليرضا داودنژاد كارگردان وتهيهكننده سينماي ايران در پي تشكيل كميتهي كارشناسي براي پيگيري «حرفهي تهيهكنندگي در سينماي ملي»، متني را اختصاصا در اختيار ايسنا گذاشت. به گزارش سرويس سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين متن با تيتر«سينماي ملي، دوستان و دشمنان» بدين شرح است: «امروز همه ميدانند كه قلمرو حضور فعال و موثر هر كشوري در مناسبات بينالمللي ارتباطي مستقيم با قلمرو هنري و رسانهاي آن كشور دارد. ملتي كه در توليد هنري لنگ ميزند نهايتا به رسانههاي وابسته به محصولات وارداتي متكي ميشود و جز زندگي در ادامه اراده قدرتهاي بزرگ راه ديگري پيش روي او نميماند. راهي كه در گذر ايام به استحالهي فرهنگي، زوال مناسبات بومي، وابستگي سياسي، مصرف زدگي اقتصادي و آخر الامر اطاعت پذيري نظامي منجر خواهد شد.» اين كارگردان در ادامه آورده است:« ملتي كه در موسيقي بيشتر وارد كننده است، در ترانهسرايي كمتر قادر به نفوذ در زمزمهها ونجواهاي مردمي است، در قصهنويسي متكي به ترجمه است در هنرهاي تجسمي ـ اعم از نقاشي، عكاسي، گرافيك، مجسمهسازي و صنايع دستي ـ فاقد بازار پر رونق است، علاقه چنداني به ادبيات نمايشي ندارد، صحنهآرايي و نورپردازي را نميشناسد و بالاخره بازيگري و كارگرداني نمايش را جدي نميگيرد. لا محاله بازاري گرم در عرصه سينما پيدا نخواهد كرد و اگر قويترين فرستندههاي تلويزيوني را هم داشته باشد، جايگاهي جز مصرف محصولات كمپانيهاي چند مليتي و انفعال در مقابل قدرتهاي مسلط را به نصيب نخواهد برد.» كارگردان «نياز» در ادامه آورده است:« با اين مقدمه بيراه نخواهد بود اگر ما در خطابي تاريخي از اجداد، پدران و بزرگان خود بپرسيم كه مثلا چرا در مملكت ما تا به حال كارخانه توليد «نگاتيف» ـ آنچه در دوربين ميگذارند و با آن عكس و فيلم ميگيرند ـ تاسيس نشده است؟! بيش از صد سال است كه پاي دوربين فيلمبرداري به مملكت ما باز شده، يعني زماني تقريبا معادل با عمر تولد سينما در جهان ! هفتاد، هشتاد سال است كه وارد عرصه توليد فيلم شدهايم و جزو معدود كشورهايي هستيم كه از امكان توليد انبوه برخوردار هستند و جز چند سالي در پيش و پس از انقلاب ابتكار عمل در بازار داخل كشور به دست سينماگران خودمان بوده است. تا آن جا كه تاريخ و مشاهدات و آمار و ارقام مطمئن نشان ميدهد هميشه ميزان استقبال تماشاگر ايراني از فيلمهاي توليد شده در داخل چندين برابر بيشتر از فيلمهاي وارداتي بوده و بسياري سينماگران و بازيگران چهل پنجاه ساله گذشته اين مرز و بوم هنوز مورد علاقه و احترام مردم هستند. بنابراين و با چنين سوابقي طرح اين پرسش كه چرا هنوز در كشور، كارخانه توليد «نگاتيف» تاسيس نگشته و مخاطب قراردادن اجداد و پدران و بزرگانمان ميتواند ما را به تامل و فهم دقيقتري از شرايط فرهنگي حاكم بر جامعه رهنمون شود. احتمالا برخي از اجداد ما در مواجهه با اين پرسش، پاسخ ميدهند: كه چيز زيادي در اين باره نميدانند و شايد گه گداري در گذري يا قهوهخانهاي چيزهايي درباره جعبهاي شنيدهاند كه بر بالاي سه پايهاي قرار ميگرفته و شخصي با چرخاندن دستهاي در كنار آن، هر آن چه را در مقابل دريچه شيشهاي آن جعبه ديده ميشده در داخل آن ضبط ميكرده و بعدها ميتوانسته همه آنها را در روي پردهاي سفيد نمايش بدهد! شايد اين خبر بسياري از خيرخواهان آدمي را در آن روزگار خوشحال كرده باشد؛ چرا كه با خود انديشيدهاند به اين ترتيب امكان ثبت و ضبط واقعيت گريز پاي جاري - كه لحظات آن از آستانه زمان حال ميگذرند و در ظلمات فراموشي و مرگ ناپديد ميشوند ـ فراهم ميآيد و اين يعني ثبت عيني امر واقع و كاستن از امكان تحريف تاريخ توسط حاكمان جابر و ستمگر! شايد امروز بتوان تصوير يكي از اجداد حاضر در آن قهوهخانه را كه سوار بر درشگه از مقابل آن جعبه جادويي – كه بعدها دوربين ناميده شد – گذشته است در موزه سينماي ايران به تماشا نشست.» به گزارش ايسنا، داودنژاد در ادامهي اين متن آمده است:« بيترديد بسياري از اجداد ما علاقمند بودند كه براي يك بار هم كه شده چشم در چشم دوربين بدوزند و تصويري از آنان نيز در حافظه جاويدان سينما ضبط شود. اما اين تقريبا آرزوي محال مينمود، چرا كه دوربين جزو مايملك دربار بود و شاه اجازه پرسه گردي در كوي و برزن را به آن نميداد. ديدن رنج و محروميت رعيت دل و دماغ ميخواست و شاه ميدانست كه حداكثر آن چه از دست او بر ميآيد راضي نگاه داشتن اهالي دربار و وابستگان آنهاست.» اين كارگردان معتقد است:« پدران ما اما توانستند از ديوار اين انحصار عبور كنند و به قول تقوايي يك بار ديگر سينما را در ايران اختراع كنند. هنوز برخي از آنها كه شاهد ظهور «نگاتيف» و چاپ پزتيو در تشتهاي رخت بودند، زنده هستند و احتمالا هنوز «اصغر بيچاره» ـ تكنيسين و عكاس قديمي سينما ـ نشانههايي از اطاقهاي تدوين مجهز به شيوه «آيزنشتاين» ـ از اولين نوابغ تاريخ سينما ـ را به خاطر ميآورد. پدران ما اگر چه نتوانستند براي ما كارخانه توليد نگاتيف بسازند، اما با دريا دلي به استقبال آشنايي و يادگيري اين ره آورد تازه تمدن رفتند. «گويي تقديري كه ميخواست فناوري نور وصدا را عنقريب به فناوري مسلط برهمه مناسبات انساني بدل كند، آنها را فرا ميخواند تا علي رغم عادتها و تحقيرها و انكارها پا پيش بگذارند و طلسم را بشكنند و با جزبهاي عاشقانه ايران را در طول چند دهه در رديف معدود كشورهاي توليد كننده فيلم قرار دهند». به گزارش ايسنا در ادامهي اين متن آمده است:« و امروز ما.... و ما امروز نه تنها هنوز كارخانه توليد نگاتيف نداريم، بلكه همراه آن لنز دوربين را هم وارد ميكنيم. و حتي براي توليد سه پايه و وسايلي كه آن را به حركت در ميآورد نيز هيچگونه همت كارسازي نگماشتهايم! امروز شايد اصليترين مساله سينماي ما اين است كه با توجه به ضرورت انكارناپذير فراگيري و آشنايي با فناوري نور و صدا، بودجه و تسهيلات و وام و اعتبارات اختصاص سينما را دولت بايد به كجا و به چه كساني تقديم كند تا آنها نسبت به واردات همه ـ تقريبا ـ اقلام مربوط به فيلمبرداري، صدابرداري، تدوين، صداگذاري، ظهور، چاپ و نمايش فيلم اقدام نمايند!! تصور توليد نگاتيف و لنز، دوربين و ضبط و ميكروفن و آرك، اپتيك و ... براي سينماي ما شبيه «زرشك پلو» براي خواب شبانه يك آدم گرسنه است! شايد برخي از ما شاهد بعضي از ميزهاي غذا در جشنها و ميهمانيها بودهايم و ديدهايم كه چگونه اطعمه و اشربه روي آنها به طرفهالعيني مفقود الاثر ميشوند و در كشاكش اين تنازع پر جنب و جوش براي بقاء، بسياري از تعارفات و رودربايستيها همچون فرشتگان شرمگيني به آسمان پر ميكشند! آيا امروز وقت آن نيست كه واقعا براي اهل سينما حقوق و احترام لازم به جا آورده شود و رشته امور اين حرفه در قالب اصناف، تعاونيها و اتحاديهها به خود آنها باز گردد.» داودنژاد در ادامه مثال آورده است كه« آيا كارگردانها و فيلمبردارها خود نميتوانند ضمن يك انتخابات فراگير تعاونيهاي توليد يا واردات ادوات سينمايي را تاسيس كنند و آنچه را در جريان كار طاقتفرساي هر روزه تجربه ميكنند و به معاينه ميآزمايند و ضروري تشخيص ميدهند توليد يا وارد كنند؟! دولت براي دخالت در اين فرايند تا كجا ميتواند به كارمندان خود اختيار بدهد؟ حدود مسووليت واختيارات آنها در اينگونه جريانات فرهنگي تا كجاست؟ و آنها در مقايسه با نيروهاي ذوقي، تخصصي و خلاق سينما تا كجا حق دخالت واعمال سليقه دارند؟» وي مدعي است:« ما امروز در شرايطي به سر ميبريم كه اصليترين گردانندگان چرخه توليد نه تنها در تعيين اين بودجهها هيچ نقشي ندارند بلكه از شيوههاي هزينهسازي آنها نيز كاملا بيخبر هستند و جالبتر اين است كه مسوولان دولتي نيز اين وضعيت را شرايطي بديهي و منطقي تلقي ميكنند و اگر تا به حال دستشان با دوربين فيلمبرداري تماس حاصل نكرده و يا حتي بلد نيستند يك عكس بياندازند به خود حق ميدهند بر زندگي و سرنوشت اهل سينما حاكميت داشته باشند و دربارهي تمام جزييات زندگي و حرفهي آنها داوري كنند و تصميم بگيرند. آنها معمولا هرگونه كنجكاوي يا پرسشي ازناحيه هنرمندان، متخصصان و صنعتگران اين حرفه را گستاخي تلقي نموده و بر آن ميآشوبند! پس بي دليل نيست كه سينماي بعد از انقلاب كه قرار بود بر پايه نظام تشكيلاتي متكي بر تعاونيها اداره شود، تدريجا به سوي تجديد ساختار سينماي پيش از انقلاب برميگردد و گرايش به تاسيس چند كمپاني انحصاري توسط جمعي از ما بهتران جايگزين همه آن شعارهاي فرهنگي و بشردوستانه و خداپسندانه ميشود.» كارگردان «مصائب شيرين» آورده است:« چگونه قابل تصور يا تصديق است كه ميهمانان سفره سينماي ايران فقط ده پانزده نفر از نام آشنايان سالهاي دور و نزديك باشند. كل سينماي ملي بين چند كمپاني تقسيم شود تا آنها به فراخور منافع خود به مديريت همه منابع مربوط به سرمايهگذاري، توليد، توزيع و نمايش بپردازند ودر همه اين احوال قاطبه كاركنان سينما يعني همه نيروهاي ذوقي، تخصصي و خلاق پشت در اطاق حضرات ايشان – كارت فني حرفهاي در دست – به انتظار كار و روزي بنشينند؟!» كارگردان «هوو»، «ملاقات با طوطي» در ادامه آورده است:«آخرين فيلم مهرجويي بلاتكليف است و بهترين فيلم او در تلويزيون تكه پاره ميشود، بيضايي در طي شانزده سال گذشته يك فيلم ساخته است، تقوايي در تنگناي صداقت و راستي به مصاف شمر و امام حسين (ع) پرداخته و مشغول دقايقي چند از يك فيلم كوتاه درباره تعزيه است، كيارستمي تقريبا تعطيل است، نادري همچنان در پيادهروهاي نيويورك قدم ميزند و بسياري هنرمندان و بازيگران و سينماگران ايراني كه اينك هر يك به گنجينهاي بدل شدهاند همچنان در غربت و يا كنج خانهها خاك ميخورند......! بيترديد گناه بسياري از آنها رسيدن به قلههاي است كه بعدها كسي را ياراي راه يافتن به آنها ميسر نگرديده است. از اين قبيله بگذريم و از اكثريت نيروهاي ذوقي، تخصصي و خلاق سينماي امروز بپرسيم كه هماكنون در چه حال و روزي به سر ميبرند ودر كجاي پروژه تقسيم سينماي ملي ـ در بين چند شركت از دوستان و آشنايان ـ ديده شدهاند؟!» اين كارگردان كه اخيرا فيلم «تيغزن» را ساخته است در ادامه آورده:« در شرايطي كه امواج صدها كانال ماهوارهاي همچون «سونامي» ساحلي را در فضاي ماهوارهاي براي توليدات ما باقي نگذاشته، در اوضاعي كه فيلمهاي ويديويي رسمي و قاچاق وارداتي در كنار پيادهروها به روي زمين ريخته، در احوالي كه دار و ندار سينماي ملي توسط قاچاقچيان و انواع نمايشهاي غير قانوني به تاراج ميرود و بالاخره در وضعيتي كه فضاي نمايش سينماي ملي تقريبا محدود به سالنهاي سينماي ساخته شده در پيش از انقلاب است، آيا وقت دست برداشتن از حرص و طمع و زيادهخواهي ودعوا بر سر غنائم نيست؟ آيا زمان آن نرسيده كه فضاي وحشت، ارعاب، تهديد، تبعيض، تحقير، توهين، نفي، انكار، طرد و انزوا از جامعه فرهنگي اين مرز و بوم رخت بربندد و با فرو ريختن ديوارهاي انحصار، همه نيروهاي خوش قريحه، متخصص و خلاق براي توليد هر چه بيشتر بسيج شوند و به مقابله با اين تهاجم همه جانبه بروند ودرصدد بازپسگيري بازارهاي از دست رفته ملي برآيند؟! خاك مرده پاشاندن بر فضاي فعاليتهاي صنفي و تلاش براي غلبه بر همه اهرمهاي قدرت و ثروت توسط اقليتي محدود نشانه چيست؟ آيا روي گرداندن از اراده عمومي اعضاء و صنوف و سپردن رشته امور به چند بنگاه متكي به اقويا نهايتا به سلطه قويترينها و نصب تابلو آنها بر سر در اين بنگاهها وتغيير ماهيت آنها از توليد به واردات نميانجامد؟ آيا براي ما كه نتوانستيم نگاتيف و دوربين و لنز وسه پايه وضبط وميكروفن و... بسازيم سرشكستگي و حقارت و ذلت نيست كه سرانجام در استفاده از اين ابزار وارداتي نيز ناتوان بمانيم و بازار سي چهل ميليوني كالاهاي فرهنگي كشور را يكسره به دست رقباي شرقي و غربي بسپاريم؟! در دنيايي كه هر روز بيشتر در سايه شاخ و بال فناوري نور و صدا قرار ميگيرد و ميدانيم كه تنه اين درخت سينما و هنرها ريشه آن هستند، وظيفه يك ايراني كه در زير اين آسمان نفس ميكشد، از اين خاك ميخورد، بر آن ميخوابد و در آغوش آن به ابديت ميپيوندد، نسبت به كارگزاران حرفه سينما و سينماي ملي چيست؟» در پايان اين متن عليرضا داودنژاد اين پرسشها را مطرح كرده است: «در بين شصت هفتاد ميليون ايراني چند نفر با رموز و فنون و شگردهاي هنري و سينمايي آشنا هستند؟ چند نوازنده؟ چند آهنگساز؟ چند ترانهسرا؟ چند نقاش؟ چند گرافيست؟ چند عكاس؟ چند نويسنده؟ چند كارگردان؟ چند بازيگر؟ چند صحنهپرداز؟ چند فيلمبردار؟ چند نورپرداز، چند تدوينگر؟ چند صدابردار؟ چند صداگذار؟ و چند...؟! هيچ فرد و جمع و گروه و دار و دستهاي بهتر از خود اهالي سينما معضلات اقتصادي، فني و صنعتي سينماي ايران را نميشناسند و هر گونه ارزيابي و برنامهريزي كه فارغ از مشورت، نظارت و دخالت اصناف آزاد، فعال و زنده سينما صورت بگيرد، قطعا جز نسخهاي جعلي از چاره جوييهاي منفعت ساز براي ارائه دهندگان آنها نيست!» عليرضا داودنژاد انتهاي پيام