زمينه‌هاي‌ تغيير ساختار ديني‌ و سياسي‌ در پيدايش‌ مكتب‌ اصفهان‌

گردهمايي بزرگ مكتب اصفهان، نوزدهم تا 23 آذرماه سال‌جاري به طور هم‌زمان در تهران و اصفهان برگزار مي‌شود و شاخه‌هاي گوناگون فرهنگي و هنري در اين گردهمايي مورد بررسي قرار مي‌گيرد.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) به همين منظور مقاله‌اي با عنوان "زمينه‌هاي‌ تغيير ساختار ديني‌ و سياسي‌ در پيدايش‌ مكتب‌ اصفهان‌" به قلم دكتر اصغر جواني، دبيرعلمي گروه نگارگري مكتب اصفهان، را در زير مي‌خوانيد:

قطعا دولت‌ صفويه‌ بر زمينه‌اي‌ بكر از تاريخ‌، فرهنگ‌ و تمدن‌ ايران‌ بنا نشده‌ است‌، بلكه‌ همان‌طور كه‌ ذكر شد، قبل‌ از تشكيل‌ حكومت‌ صفويان‌، دوران‌ درخشان‌ انديشه‌ و هنر كتاب‌آرايي‌ در مكتب‌ تيموري‌ به‌ اوج‌ شكوفايي‌ رسيده‌ بود.

همزمان‌ با دوره‌ي حكومت‌ پسران‌ تيمور يعني‌ شاهرخ‌ و عمرشيخ‌ و نوه‌هايش‌، بايسنقر، ابراهيم‌ سلطان‌ و اسكندربن‌ عمر شيخ‌، عصر بزرگ‌ هنرهاي‌ كتاب‌سازي‌ ايراني‌ آغاز مي‌شود. در همين‌ دوران‌ است‌ كه‌ نقاشي‌ ايراني‌ از تأثيرات‌ خارجي‌ نجات‌ مي‌يابد و كاملا  يك‌دست‌ و منسجم‌ و صرفا حاكي‌ از نبوغ‌ ايراني‌ است‌.

شاهرخ‌، جانشين‌ تيمور در سال‌ 800ق‌ / 1397م‌ زماني‌ كه‌ حدودا بيست‌ سال‌ داشت‌ حاكم‌ خراسان‌ شد و شهر هرات‌ را به‌عنوان‌ پايتخت‌ خويش‌ انتخاب‌ كرد. اين‌ دوران‌ يكي‌ از پررونق‌ترين‌ ادوار تاريخي‌ ايران‌ محسوب‌ مي‌شود. كه‌ از نشانه‌هاي‌ آن‌ تهيه‌ي كتاب‌هاي‌ خطي‌ نفيس‌ و بي‌نظير است. «هرات‌ در زمان‌ شاهرخ‌ مركز بي‌رقيب‌ نقاشي‌ مكتب‌ تيموري‌ شد.» لورنس‌ بينيون‌ به‌ نقل‌ از دكتر مارتين‌ در مورد عظمت‌ و اهميت‌ هنر كتاب‌سازي‌ پسران‌ تيمور و نوه‌هايش‌ مي‌گويد: «بايسنقر يكي‌ از بزرگترين‌ حاميان‌ هنر كتاب‌سازي‌ [است‌] كه‌ جهان‌ تاكنون‌ به‌ خود ديده‌ است‌.»

بعد از مرگ‌ شاهرخ‌ در سال‌ 840ق‌ / 1436م‌ امپراتوري‌ ايران‌ دچار تجزيه‌ مي‌شود، و بخش‌هايي‌ از آن‌ به‌ دست‌ تركمانان‌ آق‌قويونلو و قراقويونلو مي‌افتد.

تبريز در قرن‌ نهم‌ هجري‌ پايتخت‌ تركمانان‌ بود و هرات‌ همچنان‌ پايتخت‌ تيموريان‌. در اين‌ قرن‌ تبريز در غرب‌، هرات‌ در شرق‌، شيراز در جنوب‌ و بخارا در شمال‌، مركز اصلي‌ هنر ايران‌ محسوب‌ مي‌شد.

در اين‌ دوره‌ اميرعليشيرنوايي‌ از پرنفوذترين‌ شخصيت‌هاي‌ فرهنگي، در هرات‌ زندگي‌ مي‌كرد. او شخصيتي‌ شاعر، موسيقيدان‌، نقاش‌ و سياستمداري‌ برجسته‌ بود؛ همچنين‌ كمال‌الدين‌ بهزاد نيز از نامدارترين‌ نقاشان‌ مكتب‌ هرات‌ در اين‌ دوره‌ بود كه‌ در سال‌ 943ق‌ / 1536م‌ وفات‌ يافت‌.

به‌ هر تقدير با اين‌ همه‌ آثار هنري‌ و هنرمندان‌ برجسته‌، هرات‌ در سال‌ 913ق‌ / 1507م‌ با حمله‌ي شيبك‌خان‌ ازبك‌ سقوط‌ مي‌كند، تااين‌كه‌ شاه‌اسماعيل‌ اول‌ كه‌ در ابتداي‌ قرن‌ دهم‌ هجري‌ تبريز را از دست‌ تركمانان‌ آق‌ قويونلو خارج‌ كرده‌ بود با كشتن‌ شيبك‌خان‌ بعد از سه‌ سال‌ به‌ امپراتوري‌ خود استحكام‌ بخشد.

«بعد از هشت‌ قرن‌ و نيم‌ استيلاي‌ عرب‌ها، مغولان‌ و تاتارها، بار ديگر ايران‌ انسجام‌ يافت‌. دوره‌ي جديدي‌ آغاز شده‌ بود، سلسله‌ي صفوي‌ كه‌ به‌ دست‌ اسماعيل‌ پايه‌ گذاشته‌ شده‌ بود به‌ مدت‌ بيش‌ از دويست‌ سال‌ دوام‌ يافت‌.»

تشكيل‌ دولت‌ صفويه‌ مطمئنا بي‌ارتباط‌ با عوامل‌ اجتماعي‌، سياسي‌ و فرهنگي‌ دولت‌هاي‌ گذشته‌ نمي‌تواند باشد. يكي‌ از عناصر مهم‌ اجتماعي‌، سياسي‌ و ديني‌ كه‌ در تشكيل‌ دولت‌ صفويه‌ نقش‌ بسيار مهم‌ و اساسي‌ داشته‌ است‌، قزلباش‌ها بودند. صفت‌گل‌ در مورد اين‌ قبيله‌ مي‌گويد:

عناصر تشكيل‌دهندة‌ دولت‌ صفوي‌ از تركان‌ مركز و جنوب‌ آناتولي‌ بودند كه‌ به‌ نام‌ قزلباش‌ و با اعتقادات‌ شيعي‌ از گروه‌هاي‌ اولية‌ تشكيل‌ دولت‌ صفوي‌ به‌ شمار مي‌روند .

اصطلاح‌ قزلباش‌ در روزگار پدر شاه‌اسماعيل‌، شيخ‌ حيدر، 865-851ق‌ / 1460-1447م‌ باب‌ شد. پس‌ از شكست‌ شاه‌اسماعيل‌ اول‌ در سال‌ 920ق‌ / 1514م‌ از سلطان‌ عثماني‌، سليم‌ اول‌، اين‌ لقب‌ در امپراتوري‌ عثماني‌ باقي‌ ماند و به‌ طور كلي‌ به‌ افرادي‌ اطلاق‌ مي‌شد كه‌ كوچرو و چادرنشين‌ بودند و يا به‌ تازگي‌ يك‌جانشين‌ (روستايي‌) شده‌ بودند، و اعتقاداتي‌ داشتند كه‌ منطبق‌ با مذهب‌ سني‌ رايج‌ در عثماني‌ نبود.

قزلباشان‌، به‌ طور كلي‌ خود را بكتاشي‌ مي‌نامند زيراكه‌ نسبت‌ آييني‌ خود را به‌ يك‌ قديس‌ با نام‌ حاجي‌ بكتاش‌ مي‌رسانند كه‌ نامش‌ بر روي‌ دراويش‌ سلسله‌ي بكتاشي‌ مانده‌ است‌، و اين‌ سلسله‌ مد‌ت‌هاي‌ مديد رايج‌ترين‌ و پرطرفداراترين‌ فرقه‌ي مذهبي‌ عامه‌ي مردم‌ در امپراتوري‌ عثماني‌ بود. قزلباشان‌ اهل‌ حق‌، نقش‌ مهمي‌ در نضج‌ گرفتن‌ و به‌ قدرت‌ رسيدن‌ دولت‌ صفوي‌ داشتند . اين‌ فرقه‌ي مذهبي‌ (اهل‌ حق‌) كه‌ معتقد به‌ الوهيت‌ حضرت‌ علي‌ (ع‌) هستند با نام‌ علي‌اللهي‌ نيز شناخته‌ شده‌اند. آن‌ها «مؤسس‌ دولت‌ صفوي‌ را تجسمي‌ از علي‌الله‌ مي‌دانستند.»

با توجه‌ به‌ اين‌كه‌ شيعه‌ و سني‌ در زمان‌ حمله‌ي مغولان‌ در ايران‌ به‌ هم‌ آميخته‌ مي‌شوند، وريمر استاد بازنشسته‌ي تاريخ‌ اسلام‌ در دانشگاه‌ فريبرگ‌ در اين‌ مورد مي‌گويد: «در هم‌آميزي‌ شيعه‌ و سني‌ از زمان‌ تهاجم‌ مغولان‌ در ايران‌ رخ‌ داد.»

شاه‌ اسماعيل‌ بالاخره‌ با حمايت‌ اين‌ گروه‌ تشكيل‌ حكومت‌ مي‌دهد. او با بهره‌گيري‌ از امكانات‌ مختلف‌، فصل‌ جديدي‌ در تاريخ‌، فرهنگ‌ و تمدن‌ ايران‌ آغاز كرد. به‌ نقل‌ از عبدي‌بيك‌ شيرازي‌:

از زماني‌ كه‌ شاه‌اسماعيل‌ يكم‌ با بهره‌برداري‌ از زمينه‌هاي‌ سياسي‌، اجتماعي‌، اقتصادي‌ و فرهنگي‌ ايران‌ در آستانه‌ي‌ سده‌ي دهم‌ قمري‌ پس‌ از پيروزي‌ بر آق‌قويونلوها سرانجام‌ به‌ سال‌ 1501م‌ / 907ق‌ در تبريز تشكيل‌ دولت‌ صفوي‌ را اعلان‌ كرد. دوران‌ جديد تاريخ‌ ايران‌ آغاز مي‌شود.

وريمر در پاسخ‌ به‌ اين‌ سؤال‌ كه‌ اين‌ اسماعيل‌ كه‌ بود؟ مي‌گويد:

پدر او شيخ‌ حيدر و جدش‌ جنيد از شخصيت‌هاي‌ بي‌باك‌ و نمايندگان‌ بلندپرواز طريقت‌ صفويه‌ [صوفيه‌] بودند. طريقت‌ گسترده‌اي‌ كه‌ مركز آن‌ در اردبيل‌ بود ... اين‌ طريقت‌ با نام‌ مؤسس‌ آن‌ شيخ‌ صفي‌الدين‌ اسحاق‌ پيوند خورد كه‌ دوران‌ زندگي‌ او (735-650ق‌ / 1334-1252م‌) دقيقا با روزگار امپراتوري‌ ايلخاني‌ مقارن‌ بود.

در مورد اصل‌ و نسب‌ شيخ‌ صفي‌، بزرگ‌ خاندان‌ صفوي‌ و شاگرد و داماد شيخ‌ تاج‌الدين‌ زاهد گيلاني‌ (مرگ‌ 700ق‌) و خاندان‌ وي‌، نظريات‌ و عقايد متعدد و متضادي‌ وجود دارد .

ميراحمدي‌ به‌ استناد نسخه‌ي خطي‌ زندگاني‌ شيخ‌ صفي‌ از كتاب‌ عرفات‌ العاشقين‌ در كتابخانه‌ي ملي‌ به‌ شماره‌ 4، 5324 ص‌ 607 مي‌گويد:

صفي‌الدين‌ (650-735 / 1252-1334) ايام‌ جواني‌ را به‌ كسب‌ معلومات‌ از عارفان‌ و صوفيان‌ متعدد در ابهر، زوين‌ و به‌خصوص‌ شيراز گذرانيد. در شيراز وي‌ ابتدا از دانش‌ شيخ‌ غيب‌الدين‌ بزغوش‌ و سپس‌ از تعاليم‌ امير عبدالله‌ استفاده‌ كرد. امير عبدالله‌ چون‌ شوق‌ فراگيري‌ وي‌ را ديد، شيخ‌ زاهد گيلاني‌ را به‌ صفي‌الدين‌ شناساند و او را به‌ رفتن‌ نزد شيخ‌ زاهد گيلاني‌ تشويق‌ كرد. صفي‌الدين‌ پس‌ از بازگشت‌ به‌ اردبيل‌ و اقامت‌ چهارساله‌اش‌، در سن‌ بيست‌ و پنج‌ سالگي‌ در خدمت‌ وي‌ بود و از تعاليم‌ او بهره‌ فراوان‌ جست‌.

متون‌ قديمي‌ از جمله‌ نزهت‌ القلوب‌ كه‌ در سال‌ 741ق‌ / 1340م‌ شش‌ سال‌ پس‌ از مرگ‌ شيخ‌ صفي‌ به‌ پايان‌ رسيده‌ در مورد مذهب‌ در اردبيل‌ مي‌نويسد: اردبيل‌ از اقليم‌ چهارم‌ است‌... اكثر بر مذهب‌ شافعي‌اند و مريد شيخ‌ صفي‌الدين‌ عليه‌ الرحمه‌اند.»

همچنين‌ ابدال‌ زاهدي‌ در سلسلة‌ النسب‌ صفويه‌ ، خاندان‌ صفوي‌ را از اخلاف‌ حضرت‌ علي‌ (ع‌) مي‌داند. وريمر پس‌ از تحقيقات‌ گسترده‌ خود در خصوص‌ شيعه‌ يا سني‌ بودن‌ اجداد صفويه‌ خصوصا شيخ‌ صفي‌ و اين‌كه‌ براي‌ نخستين‌بار چه‌ كسي‌ اعلام‌ مذهب‌ تشيع‌ را كرده‌ است‌، مي‌گويد:

در اي‌نكه‌ شيخ‌ صفي‌ يك‌ مفسر سني‌ بوده‌ نمي‌توان‌ ترديد كرد. اما درباره‌ي كيفيت‌ اعتقادات‌ او هم‌ نمي‌توان‌ به‌ درستي‌ داوري‌ كرد. چون‌ عقايد مذهبي‌ جهاني‌ كه‌ وي‌ در آن‌ مي‌زيست‌ هم‌خواني‌ كامل‌ با اعتقادات‌ اهل‌ تسنن‌ نداشت‌. شيخ‌ صفي‌ شافعي‌ مذهب‌ بود، يعني‌ مذهبي‌ كه‌ مناسبات‌ و تشابهات‌ تنگاتنگي‌ با مذهب‌ شيعه‌ داشت‌ و شيعياني‌ كه‌ وانمود به‌ تسنن‌ مي‌كردند اين‌ مذهب‌ را مي‌پذيرفتند.

اما نكته‌ي اساسي‌ در عنوان‌ انتساب‌ شيعه‌ يا سني‌ به‌ شيخ‌ صفي‌ مشكلي‌ را حل‌ نخواهد كرد، آن‌چه‌ مهم‌ است‌، او شخصيتي‌ دانا و اهل‌ تفكر و انديشه‌ بود، و آن‌چه‌ براي‌ او سند و مدرك‌ داشته‌، بدان‌ عمل‌ مي‌كرده‌ است‌. «... و در مذهب‌ هر چه‌ سند موجود مي‌بود اختيار كرد و بدان‌ عمل‌ مي‌كرد.»

و از قول‌ خود شيخ‌ نقل‌ شده‌ است‌: «... مذهب‌ اهل‌بيت‌ را دوست‌ داريم‌.»

اركان‌ اصلي‌ در ايجاد حكومت‌ صفوي‌ را مي‌توان‌ به‌ دو عامل‌ مهم‌ تعميم‌ داد:

1. زمينه‌هاي‌ تشيع‌ و يا به‌ عبارتي‌ علاقه‌ به‌ مذهب‌ اهل‌بيت‌ در بين‌ اجداد شاه‌اسماعيل‌.

2. حاميان‌ و طرفداران‌ اين‌ خاندان‌ كه‌ معروف‌ به‌ قزلباش‌ هستند. اين‌ عده‌ نيز از طرفداران‌ متعصب‌ تشيع‌ خاندان‌ صفوي‌ بوده‌اند. به‌ عبارتي‌ حاصل‌ اين‌ دو مورد يكي‌ است‌ و آن‌ مذهب‌ تشيع‌ كه‌ «خاندان‌ صفويه‌ در حقيقت‌ به‌ كمك‌ تشيع‌ به‌ حكومت‌ مي‌رسند.»

تصوف‌ كه‌ در فضاي‌ اجتماعي‌ عصر تيموريان‌ وجود داشته‌ است‌، چندان‌ مورد رضايت‌ شاه‌اسماعيل‌ اول‌ قرار نمي‌گيرد. بنابراين‌ باتوجه‌ به‌ اين‌كه‌ حاميان‌ و عناصر تشكيل‌ دهنده‌ي دولت‌ صفويه‌ قزلباشان‌ اهل‌ حق‌ متعصب‌ بودند، با اين‌حال‌، «صفويان‌ از متن‌ يك‌ جريان‌ رو به‌ تحول‌ صوفيانه‌ برآمدند و رفته‌ رفته‌ با تعويض‌ نقش‌ها و پايگاه‌هاي‌ خويش‌ به‌مثابه‌ي رهبران‌ صوفي‌ به‌ فرماندهان‌ جنگجو و پس‌ از آن‌ انسان‌هايي‌ متمايل‌ به‌ كسب‌ قدرت‌ سياسي‌ چونان‌ ديگر انسان‌ها، از آن‌ خاستگاه‌ اوليه‌ فاصله‌ گرفتند و به‌ پادشاهان‌ ايران‌ تبديل‌ شدند.» همچنين‌ اكثر پژوهش‌هاي‌ صفويه‌شناسي‌ به‌ اين‌ نكته‌ اشاره‌ دارند كه‌ صفويان‌ رفته‌ رفته‌ از اواسط‌ عهد پادشاهي‌ شاه‌طهماست‌ از آيين‌ صوفيانه‌ به‌ جريان‌ فقاهتي‌ ـ شريعتي‌ تشيع‌ اثني‌عشري‌ گرايش‌ پيدا كردند. بنابراين‌ آن‌ها براي‌ گسترش‌ جريان‌ فقاهتي‌، تشيع‌ اثني‌عشري‌، نياز به‌ عالم‌، دانشمند، معلم‌ و كتاب‌ داشتند كه‌ نبود چنين‌ امكاناتي‌ مايه‌ي نگراني‌ آن‌ها شده‌ بود، پس‌ براي‌ حل‌ اين‌ نگراني‌ اقدام‌ به‌ دعوت‌ از علماي‌ شيعه‌ از ديگر كشورها، از جمله‌: لبنان‌ و بحرين‌ مي‌كنند. صفت‌گل‌ به‌ نقل‌ از براون‌ در رابطه‌ با اين‌ موضوع‌ مي‌گويد:

اسماعيل‌ هنگام‌ فتح‌ تبريز در پيدا كردن‌ معلمان‌ و كتا‌ب‌هايي‌ كه‌ براي‌ ترويج‌ شعاير آن‌ مذهبي‌ كه‌ مي‌خواسته‌ در سرتاسر قلمرو خود ترويج‌ كند مشكلاتي‌ داشته‌ و اين‌ نكته‌ هر چند غالبا مورد توجه‌ قرار نمي‌گيرد ولي‌ عجيب‌ نيست‌ كه‌ دانشمندان‌ عرب‌ شيعه‌ را از هر جايي‌ كه‌ امكان‌ داشت‌ به‌ ايران‌ مي‌آورد، اين‌ علما از دو ناحيه‌ به‌ ايران‌ مي‌آمدند. يكي‌ بحرين‌ در خليج‌فارس‌ و ديگري‌ جبل‌عامل‌ در لبنان‌. كتاب‌هاي‌ شرح‌حال‌ ويژه‌اي‌ به‌ نام‌ لؤلؤة‌ البحرين‌ و امل‌ الآمل‌ درباره‌ي علمايي‌ كه‌ از هر يك‌ از اين‌ دو ناحيه‌ مي‌آمدند، نوشته‌ شده‌ است‌. برخي‌ از آن‌ها بدون‌ آن‌كه‌ كوچكترين‌ اطلاعي‌ از زبان‌ فارسي‌ داشته‌ باشند به‌ ايران‌ مي‌آمدند.»

علي‌رغم‌ آن‌كه‌ پژوهشگران‌ به‌ موضوع‌ مهاجرت‌ علماي‌ شيعه‌ از كشورهاي‌ ديگر خصوصا جبل‌عامل‌ به‌ ايران‌ و تأثير آنان‌ بر تاريخ‌ سياسي‌، مذهبي‌ و فرهنگي‌ ايران‌ در عصر صفويه‌ اشاره‌ كرده‌اند، اما در اين‌ مورد اتفاق‌نظر واحدي‌ وجود ندارد.

انتهايپيام

  • سه‌شنبه/ ۲۱ شهریور ۱۳۸۵ / ۱۳:۲۴
  • دسته‌بندی: تجسمی و موسیقی
  • کد خبر: 8506-10809
  • خبرنگار :