ايرج صفشكن: شعر به اين نتيجه رسيده كه خود را از قالب رها كند شعر نخواندن، داستان گريز انسان معاصر از آرمانهاست
به گفته ايرج صفشكن، شعر در طي راهپيمايي بزرگي كه در طول اين سالها داشته، به اين نتيجه رسيده كه نيازي ندارد از عصا استفاده كند و به همين دليل خود را از قالب رها كرده است. اين شاعر در ادامه گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تصريح كرد: اگر به شعر هزارسالهمان بنگريم، خواهيم ديد كه فراز و نشيبهاي فراواني داشته و شكل و شمايل مختلفي به خود گرفته است، مانند سبك عراقي، خراساني و غيره و اينگونه در شعر وزنهاي مختلف تجربه شده است تا به دوران مشروطه ميرسيم كه شعر شكل سياسي به خود گرفت و به اين نكته رسيد، هيچ الزامي ندارد كه از اوزان عروضي استفاده كرد. وي با بيان اين مطلب كه شعر، موجودي مستقل و تواناست و ميتواند خود را بيان كند، افزود: شعر خود به اين نكته رسيده كه قالبها عرصه را برايش تنگ ميكنند و در اوزان عروضي نميتوان همه چيز را بيان كرد. با توجه به اين، شعر موجودي تواناست و بنابراين نيازي نيست كه قالبي بر آن تحميل كنيم. نماينده تمامعيار اين طرز تفكر نيما يوشيج بود و به ما نشان داد كه اين كار شدني است. او اوزان را شكست و هرجا كه وزن مزاحم بود، كوتاه و بلندش كرد و اينطور قالب نيمايي را درست كرد. صفشكن همچنين متذكر شد: قالب نيمايي همان اوزان عروضي بود كه هرجا شاعر احساس مزاحمت وزن را داشت، آن را ميشكست. بعد از نيما به فروغ فرخزاد و مهدي اخوان ثالث ميرسيم. اخوان دنبالهرو منطقي و صادقانه نيما بود و بيشتر به شعر، جان تزريق كرد و تجربههاي خاصي را در شعر نيمايي ايجاد كرد، اما فروغ شديدتر در وزن دست برد، و وقتي شعرهاي او را ميخوانيم، فكر مي كنيم كه شعر كاملا بيوزني است. ميدانيم كه شعر پيش از شاعر شكل ميگيرد، و فروغ نيز احساس كرد با اوزان عروضي بايد بيشتر بازي كند، بنابراين او اوزان را كاملا شكسته است و شعر روان و صميمي ارايه ميدهد. وي با اشاره به شعر سهراب سپهري، شعر او را شعري دانست كه وزن رقيقشده نيمايي با موضوعيت عرفاني است. صفشكن سپس دربارهي شعرهاي احمد شاملو نيز گفت: بعد از اين شاعران، شاملو به اين نتيجه رسيد كه چرا از وزن بايد استفاده كنيم و چرا بايد شعر حتما در قالب خاصي باشد و اينگونه بود كه او شعر سپيد را بدون استفاده از وزن بنيان گذاشت و ياد داد كه چگونه كلمات بدون استفاده از وزن توانايي دارند كنار هم قرار گيرند و به پايكوبي دستهجمعي مشغول شوند. شعر او ديگر وزن شعر نيما، فروغ و يا شعر كلاسيك را ندارد، ولي كلمات چنان كنار هم به رقص درآمدهاند كه چيزي كمتر از شعر حافظ ندارد. شاملو به ما ياد داد به آن مقدار رقيقشدهي وزني هم كه سهراب و فروغ استفاده ميكنند، نيازي نيست. وي با اعتقاد بر اينكه شعر ما همچنان اقتدار دارد، متذكر شد: شعر فارسي تجربههاي زيادي از سر گذرانده است تا اين به اين نتيجه رسيد كه ميتوان در شعر از وزن استفاده نكرد. اين موضوع در شعر شاملو با قدرت به نمايش گذاشته ميشود و شعر شاعران بعد از شاملو نيز قانع شد كه اين پايكوبي بايستي بدون استفاده از اوزان عروضي و وام گرفتن از چيزهاي ديگر ادامه پيدا كند. اين شاعر همچنين گفت: اينكه بعضي از شعرها موفق نيستند، داستان ديگري است و هميشه در طول تاريخ وجود داشته؛ اما ديگر اينكه بسياري از شعرها هم ماندگار ماندهاند. اگر مردم شعر نميخوانند، داستان گريز انسان معاصر از آرمانهاست؛ امروز انسان معاصر ديگر دغدغهي هيچ چيز را ندارد و بسياري از چيزها را طرد كرده است. شعر خواندن هم در اين ميان طرد شده است، اما خود شعر با بحراني مواجه نيست. انتهاي پيام