كيومرث منشيزاده: شاعران از پتانسيلهاي شعر نيما نتوانستند استفاده كنند شعر انساني نيما جاي خود را به شعري غيرمتعهد داد
كيومرث منشيزاده معتقد است: شعر نيمايي داراي پتانسيلهاي زيادي بود كه متاسفانه شاعران نتوانستند از آن استفاده كنند. اين شاعر در ادامه گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تصريح كرد: اگر شاعران نتوانستند از پتانسيلهاي شعر نيمايي به طور كامل استفاده كنند، به اين دليل بود كه شعر نيما يوشيج تنها شعري است كه دستگاه مختصات دارد. شايد وجود همين دستگاه مختصات كه موجب اشكالاتي در استفاده آن ميشد، باعث شده شاعران به شعرهاي آسانتري روآورند. وي پتانسيلهاي شعر نيمايي را پتانسيلهاي قوي دانست و افزود: در شعر نيما، از نظر دستگاه مختصات، وجه فارغي ميان نظم و شعر وجود داشت كه البته بعدها به علت ندانمكاريهاي برخي از پيروان نيما، هر شعر بلندي را منظومه ناميدند؛ در حالي كه ميان شعر بلند و منظومه اختلاف ماهوي وجود دارد؛ يعني اين اختلاف، اختلاف كيفي است؛ نه كمي مربوط به بلند يا كوتاه بودن شعر. منشيزاده با بيان اين مطلب كه شعر نيمايي چون از نظر وزن تابع قوانين پيچيدهاي بود و در نتيجه بهكار بردن آن از طرف هر كسي آسان نبود، ادامه داد: بسياري شعرهاي آسانتري را برگزيدند؛ مثلا نحوه شعر سهراب سپهري نحوهي آساني بود و به همين علت خيليها به آن روآوردند. مشكل شعر اينان اين بود كه بدون اينكه بدانند منظور نيما از قالبهاي نيمايي، آسان كردن كار براي شاعر نبوده است، بيشتر گمان كردند قصد نيما قطع نظر كردن از قافيه است، در حالي كه كوتاه و بلند كردن ابيات در شعر نيمايي از قواعد خاصي صورت ميگرفت. وي همچنين برداشت شاعران را از قالبهاي نيمايي، برداشت غلطي ذكر كرد و در توضيح آن متذكر شد: شاعران با همين برداشت غلط كه نيما خواسته است با قطع نظر از قافيه، شعر را آسانتر كند، آمدند و از وزن هم قطع نظر كردند؛ در حالي كه شعر بيوزن، خود نوعي از شعر است كه در اروپا هم متداول بود و آن هم ضوابط خود را داشت. اين شاعر در ادامه اين بحث گفت: بعدا عدهاي باز هم براي آسانتر كردن كار، پيش خود گفتند حال كه قافيه و وزن را حذف كردهايم، بياييم ايماژ را هم حذف كنيم، چرا كه بدون وجود اين سه عنصر، شعر ميتوانست خيلي آسان نوشته شود. به هر حال از آنجايي كه باز هم عدهاي دنبال آسانتر گفتن ما في ضمير بودند، گفتند ما كه قافيه را حذف كرديم، وزن را هم همينطور و ايماژ را هم كه حذف كرديم، بياييم معنازدايي كنيم؛ غافل از اينكه شعر بيمعنا، آدم بيمعنا و همه چيز بيمعنا فراوان است. وي گفت: مطلب قابل تاسف اين نيست كه چرا شعر از نظر ظاهر و قالب به چنين روزي افتاده است؛ مطلب قابل تاسف اين است كه شعر نيمايي كه بعد از چندين قرن، به طرف شعر انساني كه به وسيله سعدي 50 سال پيش از «پتراركو» - بنيادگذار شعر انساني در غرب -، سروده شده بود، رفت و لبريز از ظرفيتهاي انساني بود، جاي خود را به شعري بسيار شخصي و غيرمتعهد داد. به هر حال اين تاسف وقتي بسيار زيادتر ميشود كه ما بدانيم ميان شعر نيما و زندگي نيما، ارتباط تنگاتنگي وجود داشته است؛ يعني نيما اگر چنان شعر مينوشته است، از شعري جز آن نوع شعر خوشش نميآمده است. منشيزاده معتقد است: بسياري از شاعران مدرن بعد از نيما به نظر خود شعر مدرن مينوشتند، ولي عاشق سينهچاك شعر عرفاني بودند. او در پايان تصريح كرد: حالا بايد پرسيد، آيا اين درست است كه من خود را شاعر پستمدرن بدانم يا سورئاليست، ولي از ترس شماتت خلق در زيرزمين خانه شعرهاي باباطاهر عريان را بخوانم. انتهاي پيام