بيستون؛ كتيبهي داريوش
کتيبهي داريوش بهعنوان طولانيترين كتيبهي فارسي باستان در جهان و كليد رمزگشايي خط ميخي، يکي از ارزشمندترين آثار باقيمانده از گذشته است که بهدليل حجاري بودن، بدون کم و کاست به آن ميتوان استناد کرد. به گزارش بخش ايرانشناسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در 30 کيلومتري شرق کرمانشاه و در ارتفاع يكصد متري روي صخرهاي، داريوش کتيبهي مشهور خود را حک کرده است که تا سال 1835کسي از راز آن آگاه نبود. چشمهي بيستون محل استراحت کاروانها در دورانهاي مختلف بوده است؛ به همين دليل، افراد بسياري کتيبهي داريوش را ديدهاند و شرحي از آنرا در سفرنامهها يا خاطرات خود گفتهاند. از قديميترين آثار دربارهي اين نوشته، گفتههاي ديودورسس سيسيلي است که در قرن اول پيش از ميلاد اين حجاري را به الهه سميراميس و يكصد نيزهداري که اطراف او را گرفتهاند، نسبت داده و گفته است بهدستور سميراميس در زير نقشبرجسته نوشتهاي با حروف سرياني نقل کردهاند. ديودور با تکيه بر نوشتهي کتزياس چنين آورده که صخره مکان مقدسي بوده و به زئوس خداي بزرگ يونانيان تعلق داشته است. ايزيدور خاراکسي جغرافينويس باستان دربارهي راه کاروانرويي که از شرق بابل تا مرزهاي خاوري امپراطوري روم کشيده شده است، شرحي نوشته و در آن بيستون را باپتانا در ناحيهي کامبادنا ناميده است و مينويسد، در باپتانا نوشته و تصويري از سميراميس است و با وجود اختلاف نام بيستون با باپتانا که ايزيدور از آن ياد کرده است، در يکي بودن آنها کمتر ميتوان ترديد داشت؛ چون در کتيبه، داريوش از ناحيهي کامپادنا در سرزمين ماد در محل کتيبه نام برده شده است. خطر صعود از کوه مانع از آن ميشده است که کسي به کتيبه نزديک شود. پورتر تا نيمهي راه صعود کرد و طرحي از پيکرهها کشيد. او درباره خطر بالا رفتن از کوه مي گويد، هيچ زماني بدون بيم مرگ از آنجا نميتوان بالا رفت. بالاخره در سال 1835 نخستين کسي که اين صخره را در نورديد، راويلنسون انگليسي بود که از ستون اول متن فارسي باستان نسخهبرداري کرد. او افسر انگليسي و مامور تربيت سربازهاي شاهي در ايران بود. مشخصات ظاهري کتيبهي بيستون؛ اين کتيبه يکي از معتبرترين و مشهورترين سندهاي تاريخي جهان است؛ چراكه مهمترين نوشتهي ميخي زمان هخامنشي است. مجموعا سطحي که اين کتيبه دربر گرفته به طول 20/50 متر و عرض 7/80 متر است. بخش نخست: نقوش كتيبه؛ نقشهاي اين اثر تاريخي بر سطحي به طول ششمتر و عرض يا ارتفاع سهمتر و 20 سانتيمتر حجاري شدهاند و شامل تصوير داريوش و کماندار و نيزهدار شاهي و 10 شورشگر است که يک نفر در زير پاي داريوش و نه نفر دستبسته در مقابل او قرار دارند و سر آنها بهجز نفر اول بهوسيلهي طنابي به يكديگر بسته شده است و هر کدام لباس مخصوص کشور خود را بر تن دارند که آنها را از ديگري متمايز ميكند. بر بالاي سر هر کدام نوشتهاي است که نام شورشگر و محل شورش را معلوم ميکند. قد هشت نفر از آنها 126 سانتيمتر و آخرين نفر که سکونخا نام دارد، با کلاهش 178 سانتيمتر است. در اين مجموعه، شاه با چهرهي اصلي و با اندازهي دقيقي يعني 181 سانتيمتر نشان داده شده است. پاي چپ و کمان او که در دست چپش قرار دارد، بر بدن گئوماتا که زير پاي او به حال تضرع افتاده، نهاده شده و دست راست پادشاه به نشانهي پرستش بهسوي فروهر بلند شده است. فروهر که نماد اهورامزدا است روبهروي پادشاه قرار دارد و حلقهاي در دست چپ گرفته و دست راست خود را مانند پادشاه بلند کرده است. اين حرکت ظاهرا علامت دعاي خير است. يک ستارهي هشتپر درون دايرهي بالاي کلاه تقريبا استوانهيي شکل فروهر ديده ميشود که همين نقش هم در تاج کنگرهدار زيبايي که بر سر داريوش است، ديده ميشود. شايد به اين وسيله، داريوش اهورايي بودن خود را نشان ميدهد. پشت سر داريوش کماندار و نيزهدار شاهي ايستادهاند. شاه و افسرانش همگي يکنوع لباس بلند پارسي در بر و کفش سهبندي مشابهي به پا دارند؛ ولي سربندي که بر سر افسران است، از لحاظ تزيين با تاج داريوش تفاوت دارد. ريش مستطيلشکل شاه نيز طبق معمول از ريش کوتاه ديگران متمايز است و همين بخش مستطيل ريش الحاقي است؛ يعني از تکه سنگ جداگانهاي ساخته شده و سپس با مهارت بسيار به چهرهي داريوش متصل شده است. در تصاوير فروهر و شاه و دو افسرش، در هر دو مچ دستبند وجود دارد. اين دقت و ظرافت در تيردان و بند آن و منگولههاي متصل به نيزه و ريش و سربند افسران شاهي هم بهکار رفته است. گئوماتا تنها اسيري است که کفش بندي به پا دارد و بقيهي اسيران پابرهنه هستند. بر سطح حجاريشده، 11 کتيبهي کوچک نيز وجود دارند. بخش دوم: خطوط؛ موقعيت اين خطوط نسبت به نقوش چنين است. در زير نقشها خطوط فارسي باستان در پنج ستون به طول 9/23 متر و عرض يا ارتفاع 3/63 متر و 414 سطر قرار دارد. در دست راست کنار نقوش يک بخش کتيبه ايلامي به طول 5/60 متر و عرض يا ارتفاع 3/70 متر قرار دارد و بقيهي اين کتيبه در سمت چپ در امتداد خطوط فارسي باستان به طول 5/67 متر و عرض 3/63 متر و 593 سطر در هشت ستون قرار دارد . کتيبه اکدي ـ بابلي ـ در قسمت بالاي کتيبه و سمت چپ ايلامي كه با طول يا ارتفاع چهار متر و عرض از قسمت بالا 2/52 متر و در قسمت پايين 2/31 متر قرار دارد؛ اين کتيبه بهشکل ذوزنقه و در 112 سطر است. مجموع خطوط و نقوش برابر با 120 مترمربع است. بخش سوم: متن کتيبهي داريوش؛ کوروش در خيال لشکرکشي به مصر بود که کشته شد و پسرش کمبوجيه بر تخت سلطنت نشست و براي تحقق بخشيدن به آرزوي پدر رهسپار مصر شد؛ اما پيش از عزيمت برادر و رقيب خود برديا را از بيم آنکه مبادا در غياب او به تخت سلطنت بنشيند، مخفيانه کشت. او با حمله به مصر قلمرو امپراطوري خويش را گسترش داد. از شواهد چنين برميآيد که او برخلاف کوروش براي عقايد ملتها و کساني که تحت سلطهاش بودند، ارجي قايل نبود و از فرزانگي و درايت پدر بهرهي چنداني نبرده بود. چنانکه پس از شکست قرطاجنه ـ از مستعمرههاي فينيقيها ـ که دليل آن سر باز زدن ناويان ناوگانهاي ايران بود. کمبوجيه گذشت و سياست پدر را فراموش کرد و در برابر همه، مصريان را ريشخند کرد؛ با خنجرش گوسالهي مقدس مصريان ـ آپبس ـ را که ميپرستيدند، از پاي درآورد و جسدهاي مومياييشدهي پادشاهان را از گورها بيرون کشيد. معبدها را با پليدي آلود و فرمان داد تا بتهايي را که در آنها بودند، بسوزانند و اين شامل خارجيها نبود. چنانکه در زمان بيماريهاي خود که شايد نوبههاي صرعي بوده است، خواهر و همسر خود ـ رکسانا ـ را کشت. پسر خود پراک اسپيس را به تير زد و 12 نفر از بزرگان ايران را زنده بهگور کرد. شايد بهدليل جو خفقان و ايجاد حکومت مطلقه بود که ميزان نارضايتي مردم و سران کشور زياد شده بود و دشمناني که در زمان کوروش بهدليل اقتدار و سياست او ناچار سکوت کرده بودند، اکنون با دوگانگي و ضعفي که در حکومت وجود داشت، سر به شورش برداشتند. گئومات مغ که از روحانيون دربار بود و از راز کشته شدن برديا نيز اطلاع داشت، فرصت را غنيمت شمرد و در غياب کمبوجيه که حدود سه سال در مصر بود، علم اين قيامها را برافراشت. گئومات از نژاد ماد بود و کشورداري و شاهنشاهي اين نژاد بهدست کوروش انقراض يافته بود. گئومات از زمان به تخت نشستن تا زمان سرکوبيش حدود هفتماه بر ايران حکومت راند. او ماليات سه سال را به مردم بخشيد و در دين اصلاحاتي بهوجود آورد، براي همين معبدهاي موجود را ويران کرد. براساس کتيبهي بيستون خبر شورش گئومات که به کمبوجيه رسيد، قصد بازگشت به ايران کرد؛ ولي در بين راه خود را کشت و داريوش که از نوادگان هخامنش و همچنين از سرداران محافظ کمبوجيه بود حکومت را بهدست گرفت. ده ياغي که بر کتيبه بيستون حجاري شدهاند، نشاندهندهي 10 شورش هستند که توسط داريوش تا حدود دو سال پس از شاهي او سرکوب شدهاند. چون براي احراز شاهي در زمان قديم شاهزاده بودن امتياز بزرگي محسوب ميشود، داريوش کتيبهاش را با معرفي خود آغاز ميکند و اصالت نژادي خود و اينکه شايستگي شاهي را دارد، اثبات ميکند و ميگويد: ستون نخست؛ بند 1ـ من داريوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در پارس، شاه کشورها، پسر ويشتاسب، نوهي ارشام هخامنشي. بند 2- داريوش شاه گويد: پدر من ويشتاسب، پدر ويشتاسب ارشام، پدر ارشام آريامن، پدر آريامن چيش پيش، پدر چيش پيش هخامنش. بند 3- داريوش شاه گويد: به اين دليل ما هخامنشي خوانده ميشويم [که] از ديرگاهان اصيل هستيم. بند 4ـ داريوش شاه گويد: هشت [تن] از نسل من شاه بودند. من نهمين [هستم] ما نه [تن] پشت اندر پشت (در دو شاخه) شاه هستيم. بند 5ـ داريوش شاه گويد: به خواست اهورا مزدا من شاه هستم. اهورا مزدا شاهي را به من داد. بند 6ـ داريوش شاه گويد: اين [است] که از آن من شدند، به خواست اهورا مزدا من شاه آنها بودم. پارس، عيلام، بابل، آشور، عرب، مودراي (مصر)، اهل دريا (فينيقيها)، سارد (ليدي)، يونان (يونانيهاي ساکن آسياي صغير)، ماد، ارمنستان، کپدوکيه، پرثو، زرنگ (سيستان)، هرئي و(هرات)، باختر (بلخ)، سغد، گندار (دره کابل)، سک (طوايف بين درياچه آرال و درياي مازندران)، ثت گوش (دره رود هيرمند)، رخج (قندهار)، مک (مکران و عمان) جمعا 32 کشور. بند 7ـ داريوش شاه گويد: اين [است] کشورهايي که از آن من شدند. به خواست اهورامزدا بندگان من بودند. به من باج دادند. آنچه از طرف من به آنها گفته شد، چه شب، چه روز همان کرده شد. بند 8ـ داريوش شاه گويد: در اين کشورها مردي که موافق بود او را پاداش خوب دادم. آنکه مخالف بود او را سخت کيفر دادم. به خواست اهورا مزدا اين کشورهايي [است] که بر قانون من احترام گذاشتند. آن طوري که به آنها از طرف من گفته شد، همانطور کرده شد. بند 9ـ داريوش شاه گويد: اهورا مزدا مرا اين پادشاهي داد. اهورا مزدا مرا ياري کرد، تا اين شاهي بهدست آورم. به ياري اهورا مزدا اين شاهي را دارم. بند 10ـ داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه بهوسيله من کرده شد. پس از اينکه شاه شدم. کمبوجيه نام پسر کوروش از نسل ما او اينجا شاه بود. همان کمبوجيه را برادري بود، بردي نام هم مادر [و] هم پدر با کمبوجيه. پس از آن کمبوجيه آن بردي را بکشت، به مردم معلوم نشد که بردي کشته شده. پس از آن کمبوجيه رهسپار مصر شد، مردم نافرمان شدند. پس از آن دروغ در کشور بسيار شد، هم در پارس، هم در ماد، هم در ساير کشورها. بند 11ـ داريوش شاه گويد: پس از آن مردي مغ بود گئومات نام. او از پ ئيشي يا وودا (پي شياووادا) برخاست. کوهي [است] ارکديش (ارکادري) نام. چون از آنجا برخاست از ماه وي يخن 1 چهارده روز گذشته بود. او به مردم چنان دروغ گفت [که]: من بردي پسر کوروش برادر کمبوجيه هستم. پس از آن، مردم همه از کمبوجيه برگشته بهسوي او شدند. هم پارس، هم ماد، هم ساير کشورها. شاهي را براي خود گرفت. از ماه گرم پد 2 9 روز گذشته بود. آنگاه شاهي را براي خود گرفت. پس از آن کمبوجيه بهدست خود مرد. بند 12- داريوش شاه گويد: نبود مردي، نه پارسي، نه مادي، نه هيچکسي از نسل ما که شاهي را گئومات مغ بازستاند. مردم شديدا از او ميترسيدند که مبادا مردم بسياري را که پيش از آن بردي را شناخته بودند بکشت. بدان جهت مردم را مي کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردي پسر کوروش نيستم. هيچکسي ياراي گفتن چيزي دربارهي گئومات مغ نداشت تا من رسيدم. پس از آن، من از اهورا مزدا مدد خواستم. اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود. از ماه باگاديش 3 10 روز گذشته بود. آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهايي را که برترين مردان دستيار [او] بودند کشتم. دژي سيکي ووتيش 4، نام سرزميني ني ساي نام در ماد آنجا او را کشتم. شاهي را از او ستاندم. به خواست اهورا مزدا من شاه شدم. اهورا مزدا شاهي را به من داد. بند 14ـ داريوش شاه گويد: شاهي را که از نسل ما برداشته شده بود، آنرا من برپا کردم. من آنرا در جايش استوار نمودم. چنانکه پيش از اين [بود] همان طور من کردم. من پرستشگاههايي را که گئومات مغ ويران کرده بود، مرمت نمودم. به مردم چراگاهها و رمهها و غلامان و خانههايي را که گئومات مغ ستانده بود، بازگرداندم. من مردم را در جايش استوار نمودم، هم پارس، هم ماد و ساير کشورها را. چنانکه پيش از اين [بود] آنچه را گرفته شده [بود] برگرداندم. به خواست اهورا مزدا من اين را کردم. من کوشيدم تا خاندان ما را در جايش استوار نمايم، چنانکه پيش از اين [بود] آن طور من کوشيدم، به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگيرد. بند 15ـ داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم. بند 16ـ داريوش شاه گويد: چون من گئومات مغ را کشتم، پس از آن مردي آثرين (آثرينا) نام پسر او در خوزستان (اووج) برخاست، به مردم چنين گفت: من در خوزستان شاه هستم. پس از آن خوزيان نافرمان شدند. به طرف آن آثرين گرويدند. او در خوزستان شاه شد و مردي بابلي ندئيت ب ئير (نيدنيتوبل) نام پسر ائين ئير او در بابل برخاست. چنين مردم را بفريفت [که]: من نبوکدرچر پسر نبتون ئيت هستم. پس از آن، همه مردم بابلي به طرف آن ندئيت ب ئير گرويدند. بابل نافرمان شد. او شاهي را در بابل گرفت. بند 17ـ داريوش شاه گويد: پس از آن، من رهسپار بابل شدم به سوي آن ندئيت ب ئير که خود را نبوکدرچر ميخواند. سپاه ندئيت ب ئير دجله را در دست داشت. آنجا ايستاد و آب عميق بود. پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم. پارهاي بر شتر سوار کردم. براي عدهاي اسب تهيه کردم. اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود، به خواست اهورا مزدا دجله را گذشتيم. آنجا آن سپاه ندئيت ب ئير را بسيار زدم. از ماه اثري يادي ي 5، 26 روز گذشته بود. بند 19ـ داريوش شاه گويد: پس از آن من رهسپار بابل شدم. هنوز به بابل نرسيده بودم، شهري زازان نام کنار فرات آنجا اين ندئيت ب ئير که خود را نبوکدرچر ميخواند. با سپاه بر ضد من به جنگ کردن آمد. پس از آن جنگ کرديم. اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود. به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئيت ب ئير را بسيار زدم. بقيه به آب انداخته شد. آب آنرا برد. از ماه انامک 6، 2 روز گذشته بود که چنين جنگ کرديم. ستون دوم؛ بند 1ـ داريوش شاه گويد: پس از آن، ندئيت ب ئير با سواران کم گريخت رهسپار بابل شد. پس از آن، من رهسپار بابل شدم. به خواست اهورا مزدا هم بابل گرفتم هم ندئيت ب ئير راگرفتم. پس از آن من ندئيت ب ئير را در بابل کشتم. بند 2ـ داريوش شاه گويد: مادامي که من در بابل بودم اين [است] کشورهايي که نسبت به من نافرمان شدند. پارس، خوزستان، ماد، آشور، مصر، پارت، مرو، ثت گوش، سکاييه. بند 3ـ داريوش شاه گويد: مردي، مرتي ي نام پسر چين چي خري شهري گوگن کا نام در پارس آنجا ساکن بود. او در خوزستان برخاست. به مردم چنين گفت که من ايمنيش شاه در خوزستان هستم. بند 4ـ داريوش شاه گويد: آن وقت من نزديک خوزستان بودم. پس از آن خوزيها از من ترسيدند. مرتي ي را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند. بند 5ـ داريوش شاه گويد: مردي مادي فرورتيش نام در ماد برخاست. چنين به مردم گفت که: من خش ثرئيت از نسل هوخشتر هستم. پس از آن سپاه ماد که در کاخ او [بود] نسبت به من نافرمان شد، بهسوي آن فرورتيش رفت (گرويدند) او در ماد شاه شد. بند 6ـ داريوش شاه گويد: سپاه پارسي و مادي که تحت فرمان من بود آن کم بود. پس از آن من سپاه فرستادم. ويدرن نام پارسي بنده من او را سرکرده آنان کردم. چنان به آنها گفتم: فرا رويد آن سپاه مادي را که خود را از آن من نميخواند بزنيد. پس از آن، آن ويدرن با سپاه روانه شد، چون به ماد رسيد شهري ماروش نام در ماد آنجا با ماديها جنگ کرد. آنکه سرکرده ماديها بود، او آن وقت آنجا نبود. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه انامک 27 روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت. پس از آن، سرزميني کمپند نام در ماد آنجا براي من بماند تا من به ماد رسيدم. بند 7ـ داريوش شاه گويد: دادرشي نام ارمني بنده من، من او را فرستادم به ارمنستان، چنين به او گفتم: پيش رو [و] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من نميخواند بزن. پس از آن دادرشي رهسپار شد. چون به ارمنستان رسيد، پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشي فرارسيدند. دهي زوزهي نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه ثورواهر 7 8 روز گذشته بود، چنين جنگ کرده شد. بند 8 - داريوش شاه گويد: باز دومينبار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشي فرارسيدند. دژي تيگر نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه ثورواهر 18 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان درگرفت. بند 9- داريوش شاه گويد: باز سومينبار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشي فرارسيدند. دژي اويما نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه ثائيگرچي 8، 9 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان درگرفت. پس از آن دادرشي به خاطر من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسيدم. بند 10- داريوش شاه گويد: پس از آن واميس نام پارسي بنده من او را فرستادم ارمنستان و چنين به او گفتم: پيش رو [و] سپاه نافرمان که خود را از آن من نميخواند آنرا بزن. پس از آن واميس رهسپار شد. چون به ارمنستان رسيد پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن عليه واميس فرارسيدند. سرزميني ايزلا 9 نام در آشور آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار زد. از ماه انامک 15 روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان درگرفت. بند 11- داريوش شاه گويد: باز دومينبار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه واميس فرا رسيدند. سرزميني اتي يار نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. نزديک پايان ماه ثورواهر آنگاه جنگ ايشان درگرفت. پس از آن واميش براي من (منتظر من) در ارمنستان بماند تا من به ماد رسيدم. بند 12- داريوش شاه گويد: پس از آن من از بابل بهدر آمدم. رهسپار ماد شدم، چون به ماد رسيدم شهري کوندروش نام در ماد آنجا فرورتيش که خود را شاه در ماد ميخواند با سپاهي به جنگ کردن عليه من آمد، پس از آن جنگ کرديم. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه آن فرورتيش را بسيار زدم. از ماه ادوکن ئيش 10 25 روز گذشته بود که چنين جنگ کرده شد. بند 13- داريوش شاه گويد: پس از آن، فرورتيش با سواران کم گريخت. سرزميني ري نام در ماد از آن سو روانه شد. پس از آن من سپاهي دنبال [او] فرستادم. فرورتيش گرفته شده بهسوي من آورده شد. من هم بيني هم دو گوش هم زبان [او] را بريدم . و يک چشم [او] را کندم. بسته بر دروازه [کاخ] من نگاشته شد. همه او را ديدند. پس از آن او را در همدان دار زدم و مرداني که ياران برجسته [او] بودند آنها را در همدان در درون دژ آويزان کردم. بند 14- داريوش شاه گويد: مردي چي ثرتخم نام سگارتي او نسبت به من نافرمان شد. چنين به مردم گفت: من شاه در سگارتيه از نسل هووخشتر هستم. پس از آن من سپاه پارسي و مادي را فرستادم، تخمس پاد نام مادي بنده من او را سردار آنان کردم. چنين به ايشان گفتم: پيش رويد سپاه نافرمان را که خود را از آن من نميخواند آنرا بزنيد. پس از آن تخميس پاد با سپاه رهسپار شد. با چي ثرتخم جنگ کرد. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چي ثرتخم را گرفت. [و] به سوي من آورد. پس از آن من هم بيني هم دو گوش [او] را بريدم و يک چشم [او] را کندم . بسته بر دروازه [کاخ] من نگاه داشته شد. همه مردم او را ديدند. پس از آن او را در اربل دار زدم. بند 15- داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه بهوسيله من در ماد کرده شد. بند 16- داريوش شاه گويد: پارت و گرگان نسبت به من نافرمان شدند. خودشان را از آن فرورتيش خواندند. ويشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند [و] نافرمان شدند. پس از آن ويشتاسپ با سپاهي که پيرو او بود رهسپار شد. شهري ويشپ از اتي نام در پارت آنجا با پارتيها جنگ کرد. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا، ويشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه وي يخن 24 روز گذشته بود، آنگاه جنگ ايشان درگرفت. ستون سوم؛ بند 1- داريوش شاه گويد: پس از آن من سپاه پارسي را از ري نزد ويشتاسپ فرستادم چون آن سپاه نزد ويشتاسپ رسيد، پس از آن ويشتاسپ آن سپاه را گرفت. [و] رهسپار شد. شهري پتي گرب نا نام در پارت آنجا با نافرمان جنگ کرد. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا، ويشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه گرم پد 1 روز گذشته بود، آنگاه جنگ ايشان درگرفت. بند 2- داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از آن من شد. اين [است] آنچه بهوسيله من در پارت کرده شد. بند 3- داريوش شاه گويد: کشوري مرو نام به من نافرمان شد. مردي فراد نام مروزي او را سردار کردند. پس از آن من دادرشي نام پارسي بنده من شهربان در باختر نزد او فرستادم. چنين به او گفتم: پيش رو آن سپاهي را که خود را از آن من نميخواند بزن. پس از آن دادرشي با سپاه رهسپار شد. با مروزيها جنگ کرد. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه آثري يادي ي 23 روز گذشته بود، آنگاه جنگ ايشان درگرفت. بند 4- داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از من شد. اين [است] آنچه بهوسيله من در باختر کرده شد. بند 5- داريوش شاه گويد: مردي وهيزدات نام شهري تاروا نام [در] سرزميني ي اوتي يا نام در پارس آنجا ساکن بود. او براي بار دوم در پارس برخاست. چنين به مردم گفت: من بردي ي پسر کوروش هستم. پس از آن سپاه پارسي در کاخ [که] پيش از اين از انشن [آمده بود] آن نسبت به من نافرمان شد. بهسوي آن وهيزدات رفت (گرويد) او در پارس شاه شد. بند 6- داريوش شاه گويد: پس از آن من سپاه پارسي و مادي را که تحت فرمان من بودند فرستادم. ارت وردي ي نام پارسي بنده من او را سردار آنان کردم. سپاه ديگر پارسي از عقب من رهسپار ماد شد. پس از آن ارت وردي ي با سپاه رهسپار پارس شد. چون به پارس رسيد، شهري رخا نام در پارس در آنجا آن وهيزدات که خود را بردي ي ميخواند با سپاه به جنگ کردن عليه ارتوردي ي آمد. پس از آن جنگ کردند. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه وهيزدات را بسيار بزد. از ماه ثورواهر 12 روز گذشته بود، آنگاه جنگ ايشان درگرفت. بند 7- داريوش شاه گويد: پس از آن، آن وهيزدات با سواران کم گريخت. رهسپار پ ئي شي يا اوادا شد. از آنجا سپاهي بهدست آورد. از آن پس به جنگ کردن عليه ارت وردي ي آمد. کوهي پرگ نام در آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من وهيزدات را بسيار بزد. از ماه گرم پد 5 روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان درگرفت و آن وهيزدات را گرفتند و مرداني که نزديکترين پيروان او بودند، گرفتند. بند 8- داريوش شاه گويد: پس از آن، وهيزدات را و مرداني که پيروان نزديک او بودند [در] شهري اووادئيچ ي نام در پارس در آنجا آنها را دار زدم. بند 9- داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه بهوسيله من در پارس کرده شد. بند 10- داريوش شاه گويد: آن وهيزدات که خود را بردي ي ميخواند، او سپاه رخج فرستاده بود. برعليه وي وان نام پارسي بنده من شهربان رخج و مردي را سردار آنها کرده بود. و چنين به ايشان گفت: پيش رويد وي وان را و آن سپاهي را که خود را از آن داريوش شاه ميخواند بزنيد. پس از آن، آن سپاهي که وهيزدات فرستاده بود، به جنگ کردن عليه وي وان رهسپار شد. دژي کاپيش کاني نام در آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه انامک 13 روز گذشته بود، آنگاه جنگ ايشان درگرفت. بند 11- داريوش شاه گويد: باز از آن پس نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه وي وان فرارسيدند. سرزميني گندوتو نام در آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه وي يخن 7 روز گذشته بود، آنگاه جنگ ايشان درگرفت. بند 12- داريوش شاه گويد: پس از آن، آن مردي که سردار آن سپاه بود که وهيزدات عليه وي وان فرستاده بود با سواران کم گريخت. به راه افتاد. دژي ارشادا نام در رخج از کنار آن برفت. پس از آن وي وان با سپاهي دنبال آنها رهسپار شد. در آنجا او مرداني که نزديکترين پيروانش بودند گرفت [و] کشت. بند 13- داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از آن من شد. اين [است] آنچه در رخج بهوسيله من کرده شد. بند 14- داريوش شاه گويد: چون در پارس و ماد بودم باز دومينبار بابليان نسبت به من نافرمان شدند. مردي ارخ نام ارمني پسر هلديت او در بابل برخاست. سرزميني دبال نام در آنجا به مردم دروغ گفت [که] من نبوکدرچر پسر نبون هستم. پس از آن بابليان نسبت به من نافرمان شدند. بهسوي آن ارخ رفتند (گرويدند). او بابل را گرفت. او در بابل شاه شد. بند 15- داريوش شاه گويد: پس از آن، من سپاهي به بابل فرستادم. ويندفرنا نام پارسي بنده من او را سردار کردم. چنين به آنها گفتم: پيش رويد آن سپاه بابلي را که خود را از آن من نميخواند بزنيد. پس از آن ويندفرنا با سپاهي رهسپار بابل شد. اهورا مزدا مرا ياري کرد. به خواست اهورا مزدا، ويندفرنا بابليان را بزد و اسير آورد. از ماه ورکزن 11 22 روز گذشته بود. آنگاه آن ارخ را که به دروغ خود را نبوکدرچر ميخواند و مرداني که نزديکترين پيروان او بودند، گرفت. فرمان دادم آن ارخ و مرداني که نزديکترين ياران او بودند در بابل به دار آويخته شدند. ستون چهارم؛ بند 1- داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه بهوسيله من در بابل کرده شد. بند 2- داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه من به خواست اهورا مزدا در همان يک سال پس از آن که شاه شدم کردم. 19 جنگ کردم. به خواست اهورا مزدا من آنها را زدم و 9 شاه گرفتم. يکي گئومات مغ بود. او دروغ گفت، چنين گفت: من بردي ي پسر کوروش هستم. او پارس را نافرمان کرد. يکي آثرين نام خوزي. او دروغ گفت، چنين گفت: من در خوزستان شاه هستم. او خوزستان را نسبت به من نافرمان كرد. يكي ندئيت ب ئير نام بابلي. او دروغ گفت، چنين گفت: من نبوکدرچر پسر نبون ئيت هستم. او بابل را نافرمان كرد. يكي مرتي ي نام پارسي. او دروغ گفت، چنين گفت: من ايمنيش در خوزستان شاه هستم. او خوزستان را نافرمان كرد. يكي فرورتيش نام مادي. او دروغ گفت، چنين گفت: من خش ثرئيت از دودمان هوخشتر هستم. او ماد را نافرمان كرد. انتهاي پيام