/ديدار با پيشكسوتان فرهنگ و ادب/ ابراهيم يونسي: به نسلي كه در راه است، اميدوارم

ابراهيم يونسي به نسلي كه دارد مي‌آيد، اميدوار است و موفقيتش را در اين مي‌داند كه چقدر از پشتوانه‌هايش بهره گيرد. اين داستان‌نويس و مترجم پيشكسوت در ديدار اعضاي بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) با وي، با اشاره‌ي مختصري به بخش‌هايي از تاريخ زندگي‌اش، درباره‌ي وضعيت داستان‌نويسي، ترجمه و علاقه‌اش به شعر سخن گفت. او از اعضاي گروهي بود كه در سال 1333 بعد از دولت دكتر مصدق به عنوان افسر نظامي دستگير و پس از كش و قوس‌هاي فراوان، هشت سال از عمرش را در زندان رژيم پهلوي سپري كرد. از گروه هم‌رديف‌هايش، سرهنگ مبشري و سرهنگ سيامك اعدام شدند، اما او كه در خدمت سربازي يك پايش معلول ‌شده بود، با تخفيف، به حبس ابد محكوم و پس از هشت سال با يك درجه تخفيف آزاد شد. ترجمه و كار داستان‌نويسي را از همان روز‌هايي كه در زندان بود، آغاز كرد. پس از آزاد‌ي‌اش در سال 1341 «هنر داستان‌نويسي» را كه در اين ايام تاليف كرده بود، منتشر كرد. يونسي درباره نوشتن عقيده دارد، نويسنده بايد به زبان خاص افراد توجه كند و آن را به‌نوعي در اثر وارد كند كه خواننده زبان شخصيت را به‌خوبي درك كند. مثلا زبان روايت يك پزشك با هنرمند تفاوت دارد. يونسي به همراه "محمد قاضي" و "م. ا. به‌آذين" در بخش ترجمه شركت كامساكس (شركتي دانماركي كه راه‌آهن ايران را ساخت)، همكار بودند. طبق آن‌چه مي‌گويد، در همان ايامي كه در زندان به سر مي‌برد، از "سياوش كسرايي" كه برادرش جزو زنداني‌شده‌ها بود و او مرتب به ملاقاتش مي‌رفت، درباره ترجمه «آرزو‌هاي بزرگ» چارلز ديكنز مي‌پرسد و او به يونسي پيشنهاد مي‌كند كه جا دارد اين اثر را ترجمه كند؛ پس ترجمه مي‌كند و كتاب، زير نظر "سيروس پرهام" منتشر و در سال 1336 در دانشگاه تهران برنده جايزه مي‌شود. او كه خود داستان‌نويسي را در زندان و از طريق مكاتبه با مدرسه آموزش رمان‌نويسي انگلستان تجربه كرده است، درباره پرورش نويسنده در كلاس‌هاي داستان‌نويسي عقيده دارد: حضور در اين كلاس‌ها خيلي تاثير ندارد. مثلا "جمال ميرصادقي" يا "رضا براهني" تجربه برگزاري كلاس را دارند كه خودشان نويسنده‌اند، اما داستان بايد طوري نوشته شود كه خواننده فكر كند زندگي خودش را دارد مي‌خواند. قاعدتاً آثار امروزي كه نوشته مي‌شوند، بايد اين خصوصيت را داشته باشند؛ چون نويسنده براي مخاطب مي‌نويسد تا دلش را خالي كند و فكرش را بگويد. يونسي همچنين درباره جايزه‌هاي ادبي گفت: معمولا آثاري را كه مقبول اين جايزه‌ها مي‌شوند، مي‌خوانم؛ اما به قول مارك تواين، اين جايزه‌ها اهميتشان به اين بسته است كه چند نفر را دور خود جمع كنند. «زمين سوخته» از كانديدا‌هاي 20 سال ادبيات داستاني بود. يادم است "قاسمعلي فراست" - مسؤول بخش ادبيات داستاني جايزه - يك شب با "احمد محمود" آمدند خانه‌ام و گفتند كه «گورستان غريبان» جزو كانديداهاست. به محمود گفتم كه جايزه را نه به تو مي‌دهند و نه به من و به او هم گفتم به مراسم نرود. اما او گفت كه مي‌رود و رفت و جايزه را هم به او ندادند. من برخي تعصب‌ها را درباره جايزه‌هاي ادبي ابلهانه مي‌دانم. اين مترجم در بخشي از صحبت‌هايش گفت كه ما در حال حاضر توانايي خلق رمان را داريم. رمان در سال‌هاي 1920 توسط "محمدعلي جمالزاده" و "بزرگ علوي" به ايران آمد، اما ريشه كرد و از نمونه‌هايش به "احمد محمود"، "محود دولت‌آبادي" و "رضا براهني" مي‌توان اشاره كرد. اين داستان‌هاي نو هم كه چيزي به آدم نمي‌دهند و اگر دليلش را بپرسي، سريع خود را به «اوليس» جيمز جويس و «سوسك» يا «مسخ» فرانتس كافكا نسبت مي‌دهند و اصلا فكر نمي‌كنند چيزي كه مي‌نويسند در زندگي روزمره مردم هست يا نيست. ابراهيم يونسي عقيده دارد كه در ترجمه هم بايد كتاب را خواند و خود را جاي نويسنده گذاشت. مترجم معاني را بايد كاملا منتقل كند؛ البته اين كامل بودن به حد معلوماتش بستگي دارد. وقتي دايره واژگانت وسيع نباشد و كلمه را درست سر جايش نگذاري، معنا را اشتباه منتقل مي‌كني. وي در اين‌باره گفت: يادم مي‌آيد كتابي را به اسم «شرلي» كه 700 صفحه بود، از شارلوت برونته ترجمه كردم، اما ديدم كتاب ضد كارگري شد و قرار بود علمي‌ها آن‌را چاپ كنند، اما چون به مصالح ملي ضرر مي‌رساند، آن را پاره كردم و چاپ نشد. معتقدم كه مترجم، بايد كتابي را ترجمه كند كه براي جامعه مفيد باشد و به درد جامعه بخورد. از اين كتاب‌هاي سبك هيچ دوست ندارم ترجمه كنم. برخي تاجر‌هاي بين‌المللي از بس مساله سكس را بزرگ كرده‌اند، جامعه‌ها را فاسد كرده‌اند. هيچ‌گاه سراغ اين آثار نرفته‌ام. ترجيح دادم همين تاريخ اجتماعي هنر را در چهار جلد ترجمه كنم كه كار كمرشكني بود و اگر آدم زحمت مي‌كشد، پس بهتر است براي كاري مانا و پايا باشد تا بخواهد كتابي را ترجمه كند كه فقط به مسائل جنسي توجه كرده است. او درباره مميزي نيز گفت: گرفتاري سانسور ما اين است كه با صاف و صريح بودن مخالف است. ولي وقتي يك كلمه تنها يك معادل دارد، من نويسنده چه واژه‌اي را مي‌توانم جايگزين كنم كه همان معنا را بدهد. وقتي اجازه ندهند، داستان لنگ مي‌شود؛ وقتي هم لنگ شد، خواننده نمي‌خواندش. وي عقيده دارد اگر مي‌خواهيم آثار ادبي‌مان پابه‌پاي ساير كشورها باشد، سانسور نبايد باشد؛ چون نويسنده خودش به چارچوب‌ها و خط قرمز‌ها توجه دارد. يونسي در پاسخ به اين‌كه در حال حاضر چه ميزان از مميزي اعمال‌شده را صحيح و ضروري مي‌داند، گفت: همه مميزي غلط است. اصلا براي چه مميزي مي‌كنند. فكر مي‌كنم كمي هم داريم خشك مقدسي به خرج مي‌دهيم. ما در خفا خيلي حرف مي‌زنيم و خيلي كار‌ها مي‌كنيم، اما رودررو اتفاق ديگري مي‌افتد. مميزي نبايد به برخي دلايل واهي اعمال شود. پايه رسيدن به اين كه چه كتابي بايد خوانده شود و چه كتابي نبايد خوانده شود، بايد در خانواده گذاشته شود. ابراهيم يونسي از نوشتن «گورستان غريبان» راضي است و مي‌گويد 134 صفحه‌اش را حذف كرده و در چاپ‌هاي بعد هم با همين حذف‌ها منتشر شد. ابراهيم يونسي با خيلي‌ها دوستي نزديك داشته است، اما از "سياوش كسرايي"، "محمدرضا شفيعي كدكني"، "هوشنگ ابتهاج"، "احمد محمود" و "محمود دولت‌آبادي" به نيكي ياد مي‌كند و معتقد است:‌ "ابراهيم گلستان" خيلي وقت است كه كار نكرده، او به همراه "رسول پرويزي" از شيرازي‌هايي بودند كه خيلي هم خوب كار مي‌كردند، اما از وقتي كه در كار فيلم افتاد، ديگر خيلي كار نكرد. يونسي در بخش پاياني صحبت‌هايش با بخش ادب گفت: من خيلي به نسلي كه مي‌آيد، اميدوارم؛ اين نسل پشتوانه دارد، پشتوانه‌اي كه سر جايش است؛ به اين بستگي دارد كه چقدر از اين پشتوانه استفاده و چقدر به آن تكيه كند. معتقدم ديگر نمي‌شود سر خطي را بگيرد و بگويد روي اين خط مي‌روم، چون خط‌ها خيلي زياد شده و هر كسي اگر بخواهد تقسيم‌بندي كند، شايد مريد كم بيابد. وي گفت: هنوز كتابي به بزرگي «جنگ و صلح» نوشته نشده و هنوز هم داستان‌هاي چخوف خواننده دارند و جذاب‌اند. هنوز نويسنده‌اي كه وسعت كارش مثل داستايوسكي باشد، نداريم يا كتاب ديگري مثل «صد سال تنهايي». اين بسته به ذوق و تفكر تو دارد كه كدام را بپسندي و زندگي خصوصي، افراد را به سوي هر كدام مي‌كشد. او درباره شعر هم سخنان كوتاهي گفت: بيش‌تر از همه، شعر "شفيعي كد‌كني" را مي‌خوانم كه واقعا خودش نمونه است. "هوشنگ ابتهاج"، "سياوش كسرايي" و "فريدون توللي" را هم كه شعر «شعله كبود»ش قشنگ است، مي‌پسندم. ابراهيم يونسي متولد خردادماه سال 1305 در بانه كردستان است. دوران دبيرستان را در سقز آغاز كرد، ولي شروع سربازگيري باعث شد او به تهران بيايد و در دبيرستان نظام به تحصيل ادامه دهد. سپس به دانشكده افسري رفت و در ماموريتي كه در رضاييه داشت، تير خورد و يك پايش را از دست داد. ادامه زندگي در سال 1333 تا 1341 به عنوان افسر نظامي سياسي در زندان بود كه در اين مدت، سه ترجمه از او منتشر شد. در سال 1350 براي ادامه تحصيل به پاريس رفت و پنج سال بعد با درجه دكتري اقتصاد توسعه دانشگاه سوربن به تهران آمد. پس از انقلاب، مدت كوتاهي نيز استاندار كردستان بود. تاليف‌ها و ترجمه‌هاي او متعددند؛ ازجمله آثارش به اين موارد مي‌توان اشاره كرد: حوزه‌ي زبانشناسي و ادبيات: جنبه‌هاي رمان اي. ام. فورستر، سيري در نقد ادب روس و دفتر يادداشت‌هاي روزانه يك نويسنده فئودور داستايوسكي. داستان و رمان: گورستان غريبان، دلداده‌ها، فردا، مادرم دوبار گريست، كج‌كلاه و كولي، داداشيرين، شكفتن باغ، خوش آمدي، دعا براي آرمن، داستان. ترجمه ادبيات: دن كيشوت، سه تفنگ‌دار، پشه‌ي بيني‌دراز، سگ شمال، آرزو‌هاي بزرگ، اسپارتاكوس، خياط جادوشده، سه رفيق، طوفان، آشيان عقاب، يك جفت چشم آبي و اگر بيل استريت زبان داشت. تاريخ و سياست: صيهونيسم، تجارت اسلحه، آمريكاي ديگر و درباره‌ي كردها و كردستان، جنبش ملي كرد، روابط ايران و تركيه و مساله‌ي كرد. «زمستان بي‌بهار» هم كتابي است كه در سال 1382 به قلم او منتشر شد. اين كتاب شامل خاطرات يونسي از كودكي تا آزادي از زندان است. در «يكي از ما» نيز امير حاجي صادقي در قالب گفت‌وگو به بيان زندگي و ديدگاه‌هاي يونسي از زبانش پرداخته است. از اين نويسنده پيشكسوت در سال 1382 به همراه "محمود دولت‌آبادي" در جشنواره داستان‌نويسي عذرا تقدير شد. همچنين انجمن ‌آثار و مفاخر فرهنگي نيز در همين سال در مراسمي از تلاش‌هاي وي تقدير كرد. گزارش و گفت‌وگو از" خبرنگار ايسنا، مريم كريمي انتهاي پيام
  • شنبه/ ۲۰ خرداد ۱۳۸۵ / ۱۱:۲۷
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8503-10470
  • خبرنگار :