نجف دريابندري در ايسنا؛ «جاي خالي مترجمان بزرگ پر نشده است»
مثل اينكه نسل مترجمان دارد ور ميافتد و جاي مترجماني مثل بنده، محمد قاضي، ابوالحسن نجفي و رضا سيدحسيني، پر نشده است. نجف دريابندري كه به خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) آمده بود، با كمي تامل و خندهي هميشگياش اين مطلب را عنوان كرد. او البته گفت كه ترجمههاي فارسي را كم ميخواند، ولي در عين حال معتقد بود، در نسل جديد كسي را سراغ ندارد كه بشود او را جاي قاضي گذاشت. گفت، يكي دو نفر هستند كه خوب كار ميكنند، ولي خيلي جوان نيستند، مثل بهمن فرزانه كه او هم البته به پاي قاضي نميرسد. دريابندري كه نميخواست قضاوت غير منصفانهاي داشته باشد، به اين هم اشاره كرد كه شايد بياطلاعي او هم باشد، ولي باز يادآور شد كه اگر چنين مترجمي در نسل جديد بود، او ميشناختش و اسم و رسمش را شنيده بود. اما درباره چرايي اين ماجرا، آنرا به دورههاي مختلف ربط داد و گفت: مثلا در آمريكاي امروز هم نويسندهي خوب كم پيدا ميشود؛ ديگر استاين بك يا فاكنر در آنجا نميبينيم. اين مترجم پيشكسوت به اين موضوع اشاره كرد كه ميگويند زمانه عوض شده است و ديگر نميتوان منتظر نويسندهاي از نوع فاكنر بود. او گفت كه فاكنر، همينگوي، استاين بك يا خود او هم درس زيادي نخواندهاند، ولي حالا بيشتر نويسندههاي امروز آمريكا از دانشگاهها بيرون ميآيند. وي با بيان اينكه بههر حال زمانه عوض شده، گفت: شايد هم اين دانشكدهها استعدادها را كور ميكنند. به اعتقاد دريابندري، ادبيات آمريكا و حتا اروپا، در يك دورهي بحراني زندگي ميكند. به گفتهي او، قبل از اين، دورهي وفور كار بود، يعني مثلا 30 ، 40 سال پيش دورهي خيلي درخشان ادبيات بود، ولي الان نويسندهاي را همسنگ و همطراز فاكنر، همينگوي و استابن بك سراغ ندارد. به گمان دريابندري، امروزه آثار قبال توجه و قابل ترجمهي ادبي كه مورد توجه مخاطب ايراني باشد، خيلي كم منتشر ميشود. او از دكتروف بهعنوان تنها نويسندهاي كه در ظرف سالهاي اخير، دو سه كتاب قابل ترجمه منتشر كرده است، نام ميبرد كه "رگتايم" و "بيلي باتگيت" او را به فارسي برگردانده است. دريابندري آثار ادبي را از ادبيات آمريكا انتخاب كرده و در ترجمهي فلسفه به متنهاي انگليسي مراجعه كرده است. به اعتقاد او، اينگونه متنها در انگليس خيلي بهتر نوشته ميشوند و آمريكاييها در اين زمينه معمولا زمينهچيني و مقدمات طولاني دارند و پيدا كردن آثار فكري، فلسفي كه حقيقتا خوب و قابل توجه باشد، در آمريكا مشكل است. او چند سال پيش جايزهاي را بهخاطر ترجمهي ادبيات آمريكا گرفته كه حالا به شوخي به خبرنگاران ايسنا ميگويد: ولي از انگليسيها هيچ خبري نشد. علاقهي اصلياش داستان است و با فلسفه از دوران جوانياش در زندان آشنا شده كه البته در اين زمينه هم آثاري همچون: "تاريخ فلسفه غرب" و "عرفان و منطق" از برتراند راسل، "درد بيخويشتني" (بررسي مفهوم الينالسيون در فلسفه غرب)، "فلسفه روشنانديشي" (ارنست كاسيرر) و متفكران روسي (آيزايا برلين) را منتشر كرده است. دريابندري را چهرهاي داراي "قريحهي مدرن" ميدانند، اما دربارهي پستمدرنيسم معتقد است كه اين مقوله در زبان انگليسي و آمريكايي خيلي شلوغ و آشفته است و اين آشفتگيها در زبان فارسي هم انعكاس همان آشفتگي است. او ميگويد كه پستمدرنيسم در آمريكا و اروپا و بهخصوص فرانسه باعث اختلافها و جدلهاي بيهودهيي شده، درست مثل اشكالاتي كه در زبان فارسي با آن مواجهيم. او به واژهي پسامدرن هم اشاره ميكند كه نميداند الف آن از كجا آمده است. معتقد است كه الف در واژههايي مثل گردآگرد يا شبانهروز همان واو فارسي است و كاربرد آن در واژهي پسامدرن كار بيمعنايي است. دريابندري در سن 76 سالگي كه ميگويد ظاهرا سن كمي نيست، مشغول آمادهسازي جلد دوم" 89 داستان همينگوي" و همچنين ترجمهي “رساله درباره طبيعت انسان" (ديويد هيوم) است. بعد از سكتهي مغزي سال 81، هنوز نتوانسته به مدت زمان كاري پيش از آن برگردد، اما باز هم سرزنده با خندههاي هميشگياش به كار مشغول است و گرفتار سوداي ترجمه. گزارش گفتوگو از: خبرنگار ايسنا، ساره دستاران انتهاي پيام