«خبر كوتاه اما تلخ بود» باور نميكنم ديگر چهره قريبي را كه پاك و مظلومانه بود، نخواهم ديد...
شايد بعد از وقوع زلزله بم بدترين خبري كه به گوش اصحاب مطبوعات رسيد خبر مرگ عزيزانمان در سانحه اصابت هواپيما به يك مجتمع مسكوني بود. پنج ساعت از مرگشان ميگذرد، اما باور نداريم.باور نميكنم كه ديگرچهره قريبي كه به واقع غريب بود را نميبينيم. به گزارش خبرنگار سرويس نگاهي به وبلاگهاي ايسنا بلاگر www.elec84.persianblog.com مينويسد: قريب از ديار مازندران بود و دوست داشتني. مهربان بود و صبور، اما همواره غمي در چشمانش فكرم را آزار ميداد. شايد قريب ميدانست كه چه در انتظارش است و خدا را شكر ميگوييم كه قريبمان پاك رفت. قريبي كه حتي يك بار هم نتوانستيم به او تندي كنيم، چراكه چهره معصوم و پاكش اين اجازه را به ما نميداد. قريب رفت و را در غربت حضورش گذاشت. برادران را هم فراموش نميكنم. عليرضاي عزيز را ، روز قبل از اين حادثه شوم ديدم. ميگفت برنامه دارد كه امسال هم به خانه خدا برود و زودتر از آنكه تصور كنم به ديدار خدا شتافت.عليرضا چقدر خوش قول بودي. راستي در سفر خانه خدا كه سال گذشته با هم رفتيم به فكر همسر و دو قلوهايت بودي .چه شد كه امروز آنها را فراموش كردي؟؟ ابراهيم !ابراهيم هم برايمان عزيز بود.هنوز صداي مجيد در گوشم است: ابراهيمم رفت. تا به حال نديده بودم مجيد اين طور هق هق كند. ابراهيم همكلاسي عزيزمان بود كه امروز در زمان وقتي استاداسمش را خواند با شوخي گفتيم........ اما هفته بعد چه بگوييم؟ بگوييم ابراهيم كجا رفته ؟راستي همسر ابراهيم به دختر سه سالهشان كه هميشه عكسش در كيف بابا بود چه خواهد گفت. رفتن عزيزانمان باور نكردنيست .خدايا تو را به بيريايي، صداقت و مهرباني عزيزان از دست رفتهمان قسم ميدهيم كه صبري جميل به خانوادههايشان اعطا كني انتهاي پيام