نتايج و تاثيرات واقعه سيزده آبان در بسياري از عرصهها قابل بررسي است. همين مساله باعث شده است كه بسياري از مسوولان اثرات آن را بر حوزه تخصصي و كاري خويش، اقتصاد، سياست داخلي، سياست خارجي و ... بسنجند و در اين زمينه حرفهايي براي گفتن داشته باشند. به خصوص اگر هر يك از آنها پيش از وارد شدن به عرصه دولت و حكومت، سابقه انجام فعاليتهاي سياسي دانشجويي را نيز داشته باشند.
محمد هاشمي، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام و عضو شوراي مركزي حزب كارگزاران سازندگي، از جمله كساني است كه اين خصوصيت را داراست. سالروز واقعه سيزده آبان بهانهاي شد تا در خصوص اين موضوع با وي كه در آن زمان مسووليت كميتخ روابط بينالملل حزب جمهوري را بر عهده داشت به گفتوگو بپردازيم.
محمد هاشمي در گفتوگو با خبرنگار تاريخ خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خصوص تحليل حادثه سيزده آبان صحبتهاي خود را اينگونه آغاز كرد: «در زمان تسخير لانه جاسوسي در تهران بودم و مسووليت روابط بينالملل حزب جمهوري اسلامي را برعهده داشتم. معاون وزير كشاورزي نيز بودم و مانند همه مردم جريان تسخير سفارت را از طريق رسانهها فهميدم. در كشورهاي جهان سوم، نهضتها، انقلابها و حوادث زيادي براي تغيير نظامها به وجود آمده است. تمام اين مبارزات داراي دو وجه است. اول ضد استبدادي بودن و بعد ضد استعماري بودن آنها، مبارزات كشورها همواره در بعد ضد استبدادي موفق بوده است ولي در وجه ضد استعماري نه. نمونه اين قضيه در ايران، جنبش مشروطيت است كه ضد استبدادي است و موجب به وجود آمدن قانون و پارلمان ميشود؛ ولي در بعد استعماري هنوز نفوذ انگليس بعد از اين دوران وجود داشت. همين مساله باعث شكست مشروطيت در بعد استبدادي نيز شد.»
وي با اشاره به روي كار آمدن حكومت ديكتاتوري پهلوي بعد از نهضت مشروطه، ادامه ميدهد: «در انقلاب اسلامي، ما حكومت جمهوري را جانشين حكومت شاهنشاهي كرديم و اين نگراني وجود داشت كه مشروطه تكرار شود و استعمارگران بتوانند حكومت را از سير خود خارج كنند. تسخير لانه جاسوسي به اين معنا، انقلاب دوم بود و به اين وسيله راه نفوذ تسلط بيگانگان بر كشور بسته شد. البته زمينههاي آن هم وجود داشت. آمريكا براي برگرداندن شاه تلاش زيادي كرده بود و اين حركت، انقلاب را تكميل كرد. دست استعمار كوتاه شد و هنوز هم نتوانسته كاري بكند و انقلاب همچنان مسير خود را طي ميكند.»
* تاثيرات تسخير
هاشمي ميگويد: «اين ماجرا روابط ايران و آمريكا را به كلي قطع كرد. در زمان حكومت شاه، ايران پايگاه بسيار مناسبي براي پيشبرد اهداف آمريكا در خاورميانه بود. شاه در جهت منافع آمريكا و اسرائيل فعاليتهاي بسياري انجام داد. در آن زمان كشورهاي عربي مخالف اسرائيل بودند و تنها دولت وقت ايران از آن حمايت ميكرد. اسرائيل در ايران سفارتخانه داشت و نفت خود را از كشور ما تامين ميكرد ولي بعد از انقلاب همه اينها قطع شد.»
وي ادامه ميدهد: «آمريكا پس از از دست دادن ايران، براي از بين بردن جمهوري اسلامي و جايگزين كردن عراق بجاي ايران در منطقه، به صدام روي آورد. از نظر نيروي انساني و امكانات ارتش، عراق يك كشور قوي به حساب ميآمد ولي با هدايت حضرت امام، نتيجه جنگ به گونهاي شد كه آمريكا به اهداف خود نرسيد. درست است كه ايران ضايعات زيادي در جنگ داشت ولي از نظر سياسي و نظامي اولين بار بود كه با وجود يك جنگ طولاني، حتي يك وجب از خاك ايران به بيگانه داده نشد. پس از آن براي آنكه حضور آمريكا در منطقه تداوم داشته باشد، عراق به كويت حمله كرد و آمريكا به بهانه بيرون راندن مهره خود از كويت، بطور وسيعي در خليج فارس نيرو و امكانات نظامي آورد. اين حضور براي آمريكا ضروري بود، چراكه صدام نميتوانست منافع او را تامين كند.»
اين عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام با بيان اينكه نظاميگري آمريكا و حضور و دخالت علنياش در امور كشورها باعث ايجاد نفرت از آمريكا در مردم دنيا شده است، اظهار ميدارد: «پيش از اين آمريكا از طريق اصل چهار ترومن و صليب سرخ در كشورها حضور داشت. اين وجهه آمريكا ظاهرا انساندوستانه بود و مورد استقبال مردم قرار ميگرفت. ولي با پخش تصاوير شكنجهگريهاي آمريكايي چهره انساندوستانه آمريكاييها در هم شكسته شد. اين تغيير براي دولت آمريكا نفرت عمومي ايجاد كرده است. مردم آمريكا نيز از اين شرايط راضي نيستند و اين از راهپيماييهاي آنها براي استفاده غير صحيح دولت از مالياتهاي آنان، كاملا مشخص است. بخش عمده اين اتفاقات به تاثير انقلاب اسلامي و از دست دادن ايران مربوط ميشود؛ چون آمريكا مجبور شده است براي حفظ منافع خود، در منطقه حضور نظامي داشته باشد.»
* حركت امام (ره)، مترقيترين تفكر
وي در ادامه به وضعيت سياسي ايران پيش از انقلاب اشاره ميكند و ميافزايد: «بعد از خرداد 1342 شكل مبارزه يا عوامل مبارزه در ايران تغيير يافت. بعد از نهضت مشروطه، مبارزات در قالب نيروهاي ملي و نيروهاي چپ، فرو رفت. جريان روشنفكري نيز به آن دامن ميزد. آنها ميخواستند دين را به انزوا بكشانند و يك شكاف عميق بين حوزه، دانشگاه و روشنفكران ايجاد كنند. در اين ميان ممكن بود عدهاي با حكومت استبدادي بجنگند ولي همزمان با روحانيت نيز عناد داشتند. در واقع تا سال 1340، فضاي سياسي ايران در دست مليها و چپيها بود تا اينكه حركت امام در پانزده خرداد 1342 بروز پيدا كرد و به تدريج فضاي مبارزاتي تغيير يافت و مبارزان اسلامي فضاي مبارزاتي كشور را در اختيار گرفتند.»
محمد هاشمي ادامه ميدهد: «در كنار سازمانهايي كه كارهاي انقلابي ميكردند، چريكهاي فدايي خلق و سازمان مجاهدين انقلاب نيز حضور داشتند. شاه، مبارزان انقلابي مسلمان را از سال 47 تا 53 با عنوان ماركسيست اسلامي معرفي ميكرد كه اين واژه از لحاظ تئوريك مبناي عقلاني ندارد و براي سركوب شدن جنبش استفاده ميشد. حركت امام نيز در داخل دانشگاهها به نامهاي مختلف ادامه مييافت در حوزه علميه نيز يك جريان مبارزاتي پيرو امام راه افتاده بود. البته روحانيوني بودند كه خود را درگير نميكردند. در واقع تا زمان شروع مبارزات امام، شاه از هرگونه گزندي مصون بود و كسي در مبارزات خود به شاه تعرض نميكرد. امام در سخنراني خود در روز عاشورا، طرف مبارزه را از دولت به شاه ارتقاء دادند و گفتند ما هر چه گرفتاري داريم از شاه، آمريكا و اسرائيل است. اين حركت امام در آن دوران مترقيترين تفكر بود.»
وي خاطرنشان ميكند: «با اين كار امام، هم در داخل كشور شكل مبارزه و تركيب نيروها تغيير كرد و هم در خارج از كشور فضاي فعاليت سياسي بازتر شد. در دانشگاهها انجمنهاي اسلامي شكل گرفتند و بخش گستردهاي از روحانيون وارد عرصه شدند و در پي آنها بازار و اصناف با ايدئولوژي اسلامي به همراه ساير مبارزان اسلامي فضاي مبارزاتي كشور را كاملا مذهبي نمودند.»
* دانشجويان گاهي همگام، گاهي پيشگام
محمد هاشمي در مورد مبارزات دانشجويان مسلمان در خارج از كشور به بيان خاطرهاي از تشكيل انجمن اسلامي دانشجويان آمريكا ميپردازد و ميگويد: «سال 1348 براي ادامه تحصيل به آمريكا رفتم. سه روز بعد از ورود من، كنگره كنفدراسيون دانشجويان ايراني در آمريكا برگزار شد. حدود دو هزار نفر از دانشجويان آمريكايي و اروپايي جمع شده بودند. گردهمايي بسيار عظيمي بود ولي هيچ صحبتي از اسلام نبود. وقتي ميخواستم نماز بخوانم يكي از مسوولان كنگره به من گفت اگر ميخواستي نماز بخواني چرا آمدي اينجا؟ بايد ميرفتي نجف پيش خميني. بعد از آن در سالن غذاخوري دو خانم را ديدم كه حجاب اسلامي داشتند با آنها آشنا شدم و از طريق آنها بود كه براي اولين بار دكتر چمران را در كنگره ديدم. بعد از كنگره با يكديگر جلسه گذاشتيم و تصميم گرفتيم ما دانشجويان طرفدار اسلام هم يك جمع كوچك براي خودمان داشته باشيم. پس از آن انجمن اسلامي فارسي زبانها را در آمريكا تشكيل داديم و با پانزده نفر انتخابات برگزار كرديم و با امام در نجف و با مرحوم بهشتي در هامبورگ رابطه داشتيم. كار ما گسترش پيدا كرد به طوري كه در سالهاي 52 و 53 براي برگزاري مراسمها مجبور بوديم سهميهبندي كنيم تا جمعيت گردهماييها را به سه هزار نفر برسانيم. ما توانستيم فضاي كنگره سال 48 را بشكنيم و چند هزار نفر دانشجوي مسلمان را گردهم جمع كنيم. دانشجويان به اين ترتيب در كنار روحانيون و ملت حضور داشتند. نقش دانشجويان در مقاطعي تعيينكننده بوده است و گاهي همراه مردم بودهاند وگاهي مانند ماجراي سيزده آبان، پيشگام.»
انتهاي پيام