بهزاد خواجات: شاعران مدعي شعر پست‌مدرن ما ادا در مي‌آورند شعرهاي رضا براهني و شاگردان او لوازم يدكي براي شعرهاي ديگر است

بهزاد خواجات معتقد است: كساني كه سعي مي‌كنند شعر متفاوت و پست مدرن بگويند، آدمهايي هستند كه شديدا ديدگاهشان سنتي است و غالبا سواد شعر فارسي را ندارند. اين شاعر در گفت‌وگويي با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تصريح كرد: كساني كه در ايران شعر پست مدرن مي‌گويند، غالبا دچار اشتباهات فاحش در زمينه ادبيات فارسي هستند؛ مشخص است كه زبان مادري خود را نمي‌شناسند و با تكيه بر چند كتاب تئوريك مي‌خواهند شعر پست مدرن بگويند. پاشنه آشيل شعر پست مدرن، در نوع افراطي خود در ايران، همين است. وي نافهمي فرهنگ ايراني و انقطاع از ادبيات فارسي و خواندن كتاب تئوريك را، دليل شاعر شدن ندانست و افزود: وقتي كسي حرفش سنتي است، نمي‌تواند با ادا، خود را به جريان پست مدرن منتسب كند. اين شاعر گفت: چيزي كه به عنوان شعر پست مدرن امروز مطرح است، قابل تطبيق با جرياني كه در غرب به عنوان پست مدرن شناخته شده، نيست. ما ناچار شديم نوعي از شعرهايي كه بعد از دهه 70 در شعر امروز ايران اتفاق افتاد كه تفاوتهاي ماهوي، معنايي، مفهومي و ساختاري با دهه‌هاي قبل داشت‌ را شعر پست مدرن بناميم. چند كتاب در اواخر دهه 60 در اين مورد چاپ شد كه بنا بر انطباقي كه با فضاي اجتماعي،‌ سياسي و اقتصادي اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 داشت، شعر اين دهه بعضي مؤلفه‌هاي اين مكتب را يافت وعده‌اي از سر ناچاري يا ذوق، به آن، اسم شعر پست مدرن را دادند. وي درباره‌ي اين نامگذاري توضيح داد: طبيعي است كه جريان زيبا، جديد و سبكي كه در غرب هم مطرح بود و خلاء انديشگي و سبكي را كه در اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 در شعر امروز ايران شاهد آن بوديم، اين كلمه مي‌توانست به نوعي پر كند. مي دانيم كه هر جريان فكري در هر جاي دنيا كه اتفاق مي‌ افتد، مي‌تواند با جوامعي ‌مشابهت‌هايي داشته باشد؛ اما در خيلي‌جاها هم نمي‌تواند مشابهت يابد. مكاتب ادبي، سياسي، فلسفي كه داريم، به ناچار زماني كه شكل مي‌گيرند، رنگ و بوي محل وقوع خود را دارند، بعد جوامع ديگر آنها را به عنوان انديشه نو و فكر جديد شناسايي كرده و براي خود تعريف و هضم مي‌كنند و در نهايت به بدنه فرهنگ خود اضافه مي‌كنند، غير از اين منطقي نيست. تاريخ اثبات كرده هيچ جرياني نمي‌تواند به همان شكلي كه در جغرافياي بروز خود رخ داده، در جامعه ديگر پيگيري و ثبت شود. خواجات با اشاره به شعر دهه 40 و 50 و خصوصيات آن اظهار داشت: شعر اين دو دهه ايران، غير از جريانهاي منفرد كه در زمينه زبان، ماهيت شعري، آداب و تشريفات و فرم شعر رخ مي دهد، جرياني است كه شديدا بر مفهوم گرايي متكي است. در دهه‌هاي 30، 40 و 50 تب مبارزات سياسي بسيار فراگير است و شاعراني كه شعر مي‌گويند به واسطه اينكه جزو طبقه روشنفكر و آگاه جامعه محسوب مي‌شوند، به مقداري زيادي پيگير جريانات سياسي و يا پيش برنده آن هستند، به همين دليل شعر اين‌ دهه‌هاي به نوعي سمبوليسم اجتماعي است كه از نيما شروع شده و شاخ و برگ مي‌يابد. با آنكه جريانات شعري ديگر چون شعر عرفاني سهراب يا شعر روشنفكرانه فروغ هم در اين دوره بودند، ولي سمبوليسم اجتماعي جريان قالب آن دوره بود كه مفهوم گرايي در آن حرف اول را مي‌زد. وي سپس به شعر دهه 50 اشاره داشته و گفت: در اواخر دهه 50 شاهد بروز انقلاب و بلافاصله شاهد بروز جنگ هستيم. اين جريانات به نوعي سكوتي سرشار از تعمق به وجود مي‌آورند و بعضي جريانات جديد وارد حيات اجتماعي مردم ايران مي‌شوند كه براي هضم شدن نياز به زمان دارد. اين شاعر دهه 60 را دهه تعمق دانست و تصريح كرد: در اين دهه ارزش‌ها بي‌رنگ شده و ارزش‌هاي ديگري جاي انديشه‌هاي ديگر را مي‌گيرد، تغيير و تحولات اين دهه، باعث دگرگوني هاي ماهيتي و انديشگي ميان روشنفكران مي‌شود. اين ارزيابي تا اواخر دهه 60 طول مي‌كشد، اواخر دهه 60 جريان سوم شعر ايران شكل مي‌گيرد و شعر دهه 70 از آن زمان اولين تلالوهاي اين دگرگوني را در خود بازتاب مي‌دهد. وي محمد شمس لنگرودي، فرشته ساري و نازنين نظام شهيدي را از شاعراني دانست كه شعرهايشان در اين دوره قابل توجه است و ياد‌آوري شد: اولين تظاهرات دگرگوني شعر در اين شاعران نوعي‌ تفردگرايي در موقعيت‌يابي‌هاي شاعرانه است. وقتي شعر شاعران دهه 40 و 50 را مي‌خوانيم و قياس مي كنيم، مي‌بينيم كه اين شاعران با كلان گويي در پي اين هستند كه به كشف زندگي نايل شوند؛ يعني حكم كلي درباره‌ي جهان داده مي‌شود و بعد مي‌خواهد آن را با شرايط زيستي در كشورمان انطباق دهد. شعرهاي احمد شاملو و مهدي اخوان ثالث از اين دست هستند كه شاعر به نوعي زبان داناي كل جامعه است. سراينده "كتاب جمهور" با قياس شعرهاي اين دهه با دهه 60 و 70 متذكر شد: در شعر اواخر دهه 60 و اوايل 70 اولين تلالوهاي اين دگرگوني در تغيير از قياس به استقرار رخ مي دهد؛ يعني شاعر دهه 70 با توجه به پشتوانه اجتماعي كه دارد و جرياناتي كه رخ مي دهد و با ‌شكست بسياري از جريانات سياسي، تغيير و تحول سياسي و اجتماعي، سعي مي كند به دور ازتحزب و ديدگاه كلان انديشگي به كشف زندگي به صورت منفعل نايل شده ‌و از جزيي‌ترين مسايل دور و برش به كشف كليت زندگي و فهم معناي آن برسد كه اين دقيقا برعكس حركت دهه 40 و 50 است. او شمس لنگرودي را داراي مانيفست شعري كه جزئيات را مطرح مي‌كند، دانست و افزود: او در شعرش پازل‌هاي كوچكي از زندگي اطرافش پيدا مي‌كند و آنها را در كنار هم قرار مي‌دهد؛ تا زندگي اطرافش را پديدار و افشا كند. وي اهميت دادن به لحن را به عنوان يك موسيقي جديد، به عنوان يك اتفاق مهم اواخر دهه 60 ياد كرد و گفت: در شعرهاي نيما، فروغ، اخوان و سهراب، لحنشان كاملا طبيعي نيست، شعر فروغ كه قابل توجه‌ترين شعر در دهه هاي 40 و 50 است‌، در مورد لحن بوده، كما اينكه او داراي پرسوناژهاي ثابت است كه هميشه لحن روشنفكرانه را پيگيري مي‌كند. صداي فروغ يك صداي منفرد و صداي روشنفكر مبهوت در مقابل اتفاقات جهان پيرامون است. اين مدرس دانشگاه سپس به بحث درباره‌ي شعرهاي سيد علي صالحي در دهه‌ي 60 و 70 و توجه او به لحن در شعرهايش پرداخت و اظهار داشت: صالحي با آنكه توجه زيادي به لحن، به عنوان عنصر مهمي در شعر مي‌كند، لحن در اشعار او جنبه‌ي تزييني مي‌يابد. هر چند شعر او را نمي‌توانم يك شعر كامل قلمداد كنم، ولي او شاعر خوب و بزرگي است كه در شعر بين دهه 60 و 70 نقش كليدي ايفا مي‌كند. او ادامه داد: در اين وضعيت است كه وارد شعر دهه‌ي 70 مي‌شويم، اتفاقاتي كه در كشور ما مي افتد و تغييراتي كه در زمينه‌ي اقتصاد، سياست و مسائل اجتماعي رخ مي‌دهد، منجر به شعر دهه 70 مي‌شود. اين شعر در بدو امر با مفهومي به نام پست مدرن برخورد نمي‌كند. شاعران دهه‌ي‌ 70 بعد از مدتي كه شعرهاي خود را عرضه كردند، بدون اين كه با هم ارتباط حرفه‌يي، روزنامه‌يي يا مبتني بر كتاب داشته باشند، در شعرهايشان مشابهت‌هايي وجود داشت؛ يعني شعرهايي كه در سكوت نوشته و عرضه شد، داراي مشابهت‌هايي بود. اين امر ما را به فكر واداشت و وقتي ارزيابي كرديم، توانستيم اين موقعيتها را براي خود تعريف كنيم كه چرا اين اتفاقات به وقوع پيوست. در اواخر دهه 70 بود كه با جريان پست مدرن و با شعر پست مدرن برخورد مي‌كنيم. خواجات تصريح كرد: شعرهايي كه اصرار دارند پست مدرن خوانده شوند، داراي تفاوتهاي زيادي هستند، به اين دليل ارزيابي اين جريان به مقدار زيادي مشكل است، زيرا هر كس شعري مي‌گويد كه به نظر خود دگرگون است، اصرار دارد كه پست مدرن ناميده شود. گرچه ما مي‌پذيريم كه به قول شهريار مندني‌پور، پست مدرن جريان پشت سر ماست و ديگر اين كه مي‌شود شاعر پست مدرن بود و شعر بد هم گفت. اين مدالي نيست كه در جنگ شخصي كسي آن را كسب كرده باشد و به آن افتخار كند. وي معتقد است: پست مدرن در حقيقت توقف پروژه‌ي مدرن نبود، بلكه كند كردن جريان مدرنيسم بوده، مدرنيسم براي اين كه سريعتر پيش رود ناچار بود سرش را به زير اندازد و به چيزهايي ماندگار سنتي پشت كرده و چهار نعل جلو برود؛ زيرا تسريع در رسيدن به سعادت را وظيفه‌ي خود مي‌دانست. طبيعي است در اين حالت خيلي صداهاي منفرد پس رانده مي‌شد. سراينده "چند پرنده مانده به مرگ "همچنين گفت: در نظريه‌اي كه جهان را به جهان اول و سوم تقسيم مي‌كند، با صداهاي منفرد مواجه نيستيم؛ ولي وقتي پروژه مدرنيسم به واسطه چالشهاي دروني، كند مي‌شود، آن زمان است كه مدرنيسم متوقف مي‌شود، آنها متوجه مي‌شوند كه بايد بايستند و به عقب نگاه كنند؛ زيرا چيزهايي را جا گذاشته‌اند كه نبايد جا مي‌گذاشتند. وي با بيان اين مطلب كه چيزي كه به عنوان پست مدرن در ايران ما اتفاق مي افتد، شايد بتواند تنها با يكسري مؤلفه‌ها در جهان غرب ارتباط يابد، ياد آوري كرد: جامعه ما جامعه ايران است و غربي نيست، طبيعي است بايد تفاوتها را در نظر گرفت. خيلي از چيزهايي كه در پست مدرن مطرح مي‌شود، به ويژه در اواخر دهه 60 و 70 بسيار مورد توجه قرار مي‌گيرد؛ مانند تكثر گرايي، نبود قطعيت، جزيي شدن به جاي كلي نگري كه در فضاي شعري ايران دهه‌ي 60 هم وارد شده و شعر ما مي‌خواهد آن را تجربه كند. پست مدرن به عنوان جريان فكري با اين رويكرد تطابق زيادي مي‌يابد و به نوعي هضم مي‌شود. خواجات با تاكيد بر اين كه شعرهاي پست مدرن را بايد طبقه بندي و سپس نقد كرد در ادامه به ايسنا گفت: بايد شعري پست مدرن روبه‌رويم باشد تا بتوانم آن را نقد كنم. متاسفانه در فضاي هنري ما بعضي كلمات تابو مي‌شوند، اينك پست مدرن تابو شد كه براي بعضي بسيار گزنده و براي بعضي بسيار دلچسب و زيباست، اما اين جريانات شعر متفاوت يا پست مدرن جرياناتي نيستند كه با توسل به آنها بتوان شعر امروز ايران را نجات داد. وي گفت: شعر، بعد از انقلاب ديگر هنر اول ما نيست، بنابراين شعر خوانده نمي‌شود؛ شعري هم كه خوانده نشود حال هر معياري كه مي‌خواهد داشته باشد. اگر بخواهيم شعرمان مخاطبش را داشته باشد بايد متوجه شرايط باشيم. البته كساني سعي كردند اين جريان را به نام خود ثبت كنند؛ ولي مي‌دانيم كه اين جريان از كلاسهاي رضا براهني برمي‌خيزد و شاگردانش به عنوان شاعران دگرگون، خود را مطرح مي‌كنند، اما از شاگردان او هم كسي نتوانست جا پاي او بگذارد. اين شاعر در ادامه‌ي اين بحث افزود: خود براهني گرچه بسيار باهوش و در ادبيات امروز متبحر است، اما شعرهاي او مانند اغلب شعرهاي پست مدرن، فاقد درون مايه و هضم پست مدرن است. درواقع‌ شعر او شعري بسيار سنتي بوده كه با معشوق كلي قرن 7 و 8 در آن روبه‌روييم‌ كه فقط لباس نويي به تن كرده است. خواجات در ادامه اين بحث متذكر شد: ما تلقي يا تصور جهان را در شعرهاي براهني شاهد نيستيم و سرگيجه‌هايي كه انسان معاصر با آن روبه‌روست و سعي كرده آن را در شعر پست مدرن مطرح كند، در شعر براهني يا كساني كه سعي مي‌كنند شاعري از اين دست باشند ديده نمي‌شود. در شعر آنها فقط ريخت، ظاهر و لباس شعر عوض شده؛ در حالي كه تغيير، بايد از دل شعر بلند شود. اين شاعر درباره‌ي اين بحث كه ما چون هنوز مدرنيته را نگذارنده وارد جريان پست مدرن شده‌ايم، گفت: در علوم نظري مي‌توان شبيه خواني كرد، اگر شرايطي در جامعه بود احتمال وقوع آن در جامعه‌ي ديگري هم هست، اما جريانات فكري قابل پيش بيني و راهبرد نيستند. اين كه مي‌گويند جرياني مثل پست مدرن در كشور ما كه چون مدرنيت را تجربه نكرده‌ايم، قابل اجرا نخواهد بود، را نمي‌پذيرم. يعني اين مساله موقوف به مساله‌ي قبلي نيست، درواقع ما مدرنيسم را تجربه كرده‌ايم؛ ولي به صورت يكدست تجربه نكرده‌ايم. در جامعه ما اين دو جريان دوشادوش ‌هم پيش رفته‌اند، گاهي با تفاهم و گاهي با تزاحم با هم حضور داشته‌اند، به اين دليل نمي‌توان گفت كه ما مدرن را تجربه نكرده ايم؛ پس نمي‌توان پست مدرن را تجربه كرد. چرا كه ما خيلي چيزها را تجربه نكرده و از رويشان پريده‌ و به چيزهاي ديگر رسيده‌ايم. اين ملاك مهمي براي تجربه مدرن يا پست مدرن است. وي درباره آينده و ماندگاري اين اشعار توضيح داد: آينده هيچ چيز را نمي‌توان پيش‌بيني كرد؛ به ويژه در زمينه هنر، ما فقط مي‌توانيم در زمينه هنر شبيه‌خواني كنيم، اين كه بگوييم شاعراني چون براهني يا مانند او يا شاعراني كه سعي مي‌كنند پست مدرن باشند و نيستند؛ هيچ تاثيري در روند شعر ما ندارند، نگاه متعصبانه‌اي است، در هر صورت تاثير دارند آن‌ها چريك‌هاي شعري هستند و دولت توسط ديگري تاسيس مي‌شود. ما هميشه چنين جرياناتي را داشته‌ايم، مثلا در دهه 40 شعر بهروز ناجي، بيژن الهي، سيروس آتاباي و... يا نوع قديمي‌ترش شعرهاي هوشنگ ايراني و يدالله رؤيايي جرياناتي هستند كه در شاكله شعر آن دهه جاي نمي‌گيرند، اما نمي‌توان گفت آن‌ها تاثيري در روند شعري آن دهه نداشتند؛ تاثير داشته‌اند، اما تاثير آن‌ها تاثيري بوده كه توانسته به شاعران ديگر براي شعر گفتن بهتر كمك كند. اين شاعر شعرهاي رضا براهني و شاگردان او را لوازم يدكي براي شعرهاي ديگر دانست و افزود: آن‌ها خود ماشين نيستند ولي به ساخت ماشين‌هاي ديگر كمك مي‌كنند . اما افراد باهوش‌تري هستند كه اين تجارب را در شعرشان به نام خود ثبت خواهند كرد، زيرا اين شعرها به مقدار زيادي لجام گسيخته و پريشان است منطق، ديدگاه و چارچوبي پشت آن‌ها نيست. البته آن‌ها به نبودن چارچوب در شعرشان افتخار مي‌كنند و اين را يكي از مؤلفه‌هايشان مي‌دانند. وي با يادآوري اين نكته كه شعر مبتني بر حكم است كه پيشينه و فرهنگ خاصي دارد، ادامه داد: حتا اگر بخواهيم معاني كلمات را مضمحل كنيم، ناچار خواهيم بود بار عاطفي و فرهنگي كلمه را بشناسيم و بعد آن را دگرگون كنيم، پس حكايت شعر و داستان به مقدار زيادي با هنرهاي ديگر متفاوت است. شعر بايد بر نوعي شور و شيدايي كنترل شده مبتني باشد؛ زيرا كلمه طور كلي يك كيفيت استعاري دارد. كلمه يكسري حروف اعتباري است كه ما قرار مي‌گذاريم تا آن را به مفهومي اطلاق كنيم. در بعد فيزيكي كلمه و روي پيشينه و كيفيت‌هاي به خصوصي است كه شاعر بايد آن‌ها را بشناسد توجه به هر عنصر شعر بدون توجه به عناصر ديگر شعر را سرطاني مي‌كند. خواجات متذكر شد: ما به شاعران دهه 40 و 50 ايراد مي‌گرفتيم كه شعر آن‌ها از مفهوم متراكم بود و به مفاهيم موسيقيايي و زباني توجه نمي‌كرد. حالا شاعراني كه سعي مي‌كنند پست مدرن خوانده شوند، از اين طرف بام افتاده‌اند، يعني همه چيز را فداي ريخت، ساختار و جنبه زبان شناختي كلام مي‌كنند كه اين اشتباه است، زيرا زبان در اين شعرها به نوعي سرطاني مي‌شود و تمام چيزهاي ديگر را مي‌پوشاند و شعرشان از نوع ديگري تزييني مي‌شود. چيزي كه اهميت دارد، تعادل ميان عناصر است. وي با نام بردن شاعران دهه 70 و پيوند دادن‌ آن‌ها با شعر گذشته فارسي، افزود: شاعراني چون علي عبدالرضايي، مهرداد فلاح، نازنين نظام‌شهيدي، فرشته ساري، رزا جمالي، پگاه احمدي، بهزاد زرين‌پور، ابوالفضل پاشا، رضا چايچي، گراناز موسوي و... شاعراني بودند كه جريانات نو را درك كردند و با گذشته شعر فارسي پيوند دادند. به عبارت ديگر، آن‌ها از روي تاريخ پريدند و سعي كردند پا به پاي تاريخ شعر امروز پيش روند؛ زيرا جريانات اجتماعي كند اتفاق مي‌افتد و طبيعي بود آن‌ها پا به پاي جريانات اجتماعي، اندك اندك عناصر جديدي را از موقعيت‌هاي جديدي كه در تاريخ ما رخ داده بود، در شعرشان بياورند. طبيعي بود كه شاعران دهه 40 و 50 با آن‌ها در افتند و حتي شاعران تندروتر هم با آن‌ها در افتادند، يعني شاعران دهه 70 هم از شاعران دهه 40 و 50 حرف شنيدند و هم از شاعران افراطي كه سعي مي‌كردند خود را مدرن‌تر معرفي كنند ناسزا شنيدند. اين مدرس دانشگاه درباره غزل فرم اظهار داشت: غزلي كه به نام پست مدرن ناميده مي‌شود، ابتدا بايد ديد كه چه تحولاتي را سپري كرده و پيشينه غزل چيست؟ اصلا چرا به وجود آمده است؛ يعني از غزل دوران كلاسيك شروع كرده تا به شعر معاصر و سپس به غزل پست مدرن برسيم. بدون اين جريانات نمي‌توان به غزل توجه كرد. كساني كه غزل پست مدرن مي‌گويند، غزلي مي‌گويند كه با معيارهاي قبلي قابل انطباق نيست. وي با تاكيد بر اينكه غزل چارچوب خاصي دارد، تصريح كرد: شكستن اين قالب و وارد حيطه ديگر شدن به نوعي كه ديگر نشود تصور غزل از آن كرد، دليلي ندارد و به طوري كه روي كلمه غزل هم تكيه كنيم. قبلا هم گفته‌ام ما مي‌تـوانيم غزل را برداشته و چيز ديگري كنيم؛ ولي اينكه به نام غزل شعر ديگر گونه بگوييم و اصرار داشته باشيم غزل باشد، قدري رندي است. او با اشاره به غزل‌هاي پست‌مدرن هادي خوانساري افزود: در شعرهاي خوانساري مفهوم ناچار است قالب را منفجر كند و موقعيت‌ها هستند كه به قالب فرمان مي‌دهند و اين فرمان، فرمان دل‌انگيري هم هست. شعرهاي ديگر اين عمل را خيلي كليشه‌يي انجام مي‌دهند. خواجات شعر محمدسعيد ميرزايي را جزو اين شعرها ندانست و گفت: شعرهاي ميرزايي شعر عادي‌تر، به‌سامان‌تر و هنجاري‌تري نسبت به شعرهاي ديگران است، شعر او بيشتر مفهوم‌گراست. به نظر شعر هادي خوانساري در نوع خود بسيار موفق است. نكته مهم در اين باره اين است كه شاعران بايد كار خود را بكنند؛ بدون اينكه به نامگذاري‌هاي فكر كنند، نبايد به كارهايي كه در كشورهاي ديگر شده متوسل شد. وقتي نامي را براي شعرهايشان انتخاب مي‌كنند، مجبورند با آن اسم چالش كنند يا ديگران با اين اسم چالش مي‌كنند. به اين دليل موافق اسم گذاري‌ها نيستم؛ زيرا چيزي را حل نمي‌كند. خواجات با تذكر اين مطلب كه به اين غزل‌ها، غزل‌هاي فرم، فرانو، پست مدرن و... هم مي‌گويند و نام‌هاي متفاوتي را بر آن نهاده‌اند، ادامه داد: من بسيار غزل خوانده و كار كرده‌ام و كسي نمي‌تواند بگويد كه در اين زمينه مطالعه ندارم، اينك به جاي رسيده‌ايم كه دوستان مي‌گويند غزل فرم يا غزل فلان، كار خيلي از آن‌ها به بازي شباهت دارد و براي مطرح كردن خودشان اين كار را مي‌كنند. البته اين ايرادي ندارد؛ ولي وقتي وارد پروسه حرفه‌يي شعر مي‌شويم، آنجا ديگر حساب و كتاب وجود دارد و ديگر نمي‌توان يك باره قلم برداشت و شعر نوشت؛ زيرا ما پشت سرمان هزاران شاعر داريم مثل هومن ذكايي، حسين منزوي، هوشنگ ابتهاج و... ، حال سنتي‌ها بماند، بنابراين كسي نمي‌تواند بگويد من سبك نويي را در غزل آورده ام. وي ادامه داد: اگر قرار است جرياني را بياوريم بشينيم و شعرهاي خوبي بنويسيم، حال اين شعرهاي خوب چه مدرن چه پست مدرن باشد، فرقي ندارد. امروز بايد اثر خلق كرد تراكم اين آثار و حتا جمع شود زمان را ناچار به پذيرش مي‌كند. امروز نمي‌توان پيش‌بيني كرد كه چه اتفاقي مي‌افتد؛ آيا اين غزل‌ها مي‌ماند يا نه، به عنوان شاعر بايد نشست و نوشت وشعر خوب خلق كرد روزگار نظر مي‌دهد. خواجات با اعتقاد برا ينكه برخوردها در شعر ما امروز برخودهاي درستي نيست، توضيح داد: وقتي در خيابان دو ماشين به هم مي‌خورند يا دو نفر به هم تنه مي‌زنند، برخوردهاي بعدي‌شان را ديده‌ايم كه چگونه است، در شعر و ادبيات ما هم برخوردها متاسفانه اين طور است؛ در صورتي كه آن ها بايد آدم‌هاي روشنفكرتري باشند، در حالي كه همه در پي رد همديگرند، هم آن‌ها كه غزل پست مدرن مي‌گويند حرف هيچ كس را جز خودشان نمي‌توانند بشنوند و هم آن‌ها كه شعر پست مدرن مي‌گويند. يعني كساني كه شعر نو مي‌گويند و معتقدند پست مدرن مي‌گويند، رفتارشان بر خلاف منشور اول پست مدرنيسم كه تكثرگرايي است مي‌باشد. به اين دليل مي‌گويم كار آن‌ها اداست. وي افزود: با شعر خواندن نمي‌توان شاعر پست مدرن شد و بعد رفت خانه توي گوش كسي زد، اين تناقضاتي است كه وجود دارد و جريان پست مدرن خودش زاييده خود نيست. خواجات با بيان اين مطلب كه آنچه در ابتداي قرن 20 در ادبيات اتفاق افتاد در علم هم اتفاق افتاد ادامه داد: اگر سه نظريه بزرگ علمي ابتداي قرن 20 يعني نظريه كوانتوم، بيت انيشتين و عدم قطعيت آيزنبرگ را با مؤلفه‌هاي پست مدرنيسم منطبق كنيم بسيار زيبا جواب مي‌دهد. وي تصريح كرد: شاعر پست مدرن ايراني اگر به اين مرتبه برسد كه فلان يدارد با من بحث مي‌كند رگ گردنم متورم نشوند و بخواهم بزنم توي گوشش و بعد هم شاعر پست مدرن هم باشيم متاسفانه اين شاعران مي‌خواهند از كاغذ بيايند و پست مدرن شوند ولي در مناسبت‌هاي حرفه‌اي شان پست مدرن نيستند. به قول فروغ آدم‌ها موقعي كه دارند شعر مي‌گويند انسان هستند؛ ولي وقتي يك بشقاب پلو به آن‌ها دهي همان دم حريص مي‌شوند. او با تاكيد بر اينكه غزل همچنان راه خود را ادامه خواهد داد، گفت: غزل همچنان ادامه خواهد يافت مگر اينكه اتفاق عجيبي بيفتد و جامعه ما كاملا مدرن شود و چيز سنتي در آن نباشد كه آن هم امكان‌پذير نيست. به طور كلي ما دچار وضعيت نوستالوژيك هستيم فكر مي‌كننم كسي كه در اين جغرافياي خاص در ايران شعر مي‌گويد بايد مناسبت‌هاي دور و برش را بشناسد و بداند كه فرهنگش شديدا نوستالوژيك است، در شعر پست مدرن بايد به مذهب توجه كرد چرا كه جامعه ما جامعه‌اي بسيار مذهبي است. خواجات درباره اين موضوع كه شعر پست مدرن امروز به درد انسان بي‌توجه است، گفت: شعر پست مدرن شعر بي‌دردي نيست بلكه پريشاني در گفتن دردهاست؛ زيرا من نمي‌دانم دردم چيست و اين از آشفتگي‌هاي جهان معاصر است كه شاعر گيج مي‌رود. درواقع شعر بعد از دهه 60 و در دهه 70 نوع گيج واره بين مفاهيم، تلقي و انديشه‌هاست. شاعر پست مدرن معتقد است كه حرف نهايي وجود ندارد كه من شاعر به شما بگويم چه ارزيابي كنيم. به همين دلايل در اين اشعار جاي صحبت از كافه و نسكافه است و جايي ديگر سر و كله عبدالعلي محافظ پيدا مي‌شود. وي همچنين متذكر شد: شعر دهه 70 تمركزگرايي زدوده مي‌شود و شعر يك مركز ندارد بلكه داراي معاني متعددي است اما در كل شاعر وقتي درد خود را ابراز مي‌كند به نوعي دردي از قشري از جامعه را نيز بيان مي‌كند. انتهاي پيام
  • دوشنبه/ ۲۱ شهریور ۱۳۸۴ / ۱۲:۵۴
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8406-09530
  • خبرنگار :