شاپور جوركش: شعر پستمدرن امروز، صورت تعريفشده و آسانطلبانهاي از نظريه و شعر نيماست
شاپور جوركش معتقد است: تحولات امروزين در شعر نه تنها زود نيست، بلكه خيلي پيش از اين آغاز شده است. اين شاعر در گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اظهار كرد: اين تحول امروز در شعر را از سخنان نيما هم ميتوان استناد كرد. بحران در شعر امروز، بيش از هر چيزي به معناي توقف براي بازانديشي است. حال اگر تجربهگري و هدر دادن انرژي هزينه سنگيني داشته، علتش غياب نظريهپردازان حرفهيي و نبود مطالعه دقيق نظريههاي فكر نيما يوشيج است. وي با اعتقاد بر اينكه بحران امروزي شعر معاصر را نيما 60 سال پيش تحليل كرده بود، افزود: نيما گفته بود در شعر «به كوچه كور و بنبست رسيدهايم». هنر ملي ما، شعر، به درد استبدادزدگي مبتلا بود كه حضور «من متكلم وحده» نمايانترين مظهر آن است و تلاش نيما براي حذف آن و جايگزين كردن «او» ابژه در همين جهت بود. جوركش درباره اينكه چرا كار نيما فقط تحولي در حيطه فرم تلقي شد و نه بيش از آن، توضيح داد: نبود بستر اجتماعي لازم براي درك نظريههاي نيما، وضعيت استبدادزده اجتماعي و تقليد ظاهربينانه شاعران بعد از نيما از شعر آزاد، باعث اين امر شد. در حالي كه شعر آزاد براي نيما به معناي شعري بود براي جامعه آزاد و نه شعر آزاد از قافيه و وزن سنتي. نگاه نيما چنان ژرف بود كه اگر با دقت دنبال ميشد، توان آن را داشت كه جامعهمان را زودتر به درك مداراگري برساند. وي با اشاره به اين مطلب كه آنچه امروز به نام شعر پسامدرن جريان دارد، صورت ترحيف شده و آسان طلبانهاي از نظريه و شعر نيماست، در ادامه تصريح كرد: اگر جريان پسامدرن هم راه نميافتاد، باز شعر ما دچار همين بحران بود؛ بحراني كه به همت آوازهاي بلند شاملو، فروغ، اخوان، سپهري و آتشي براي چند دهه فقط پنهان ماند و سلطه خود را حفظ كرد. او ادامه داد: اين بحران، بحران ذهنگرايي بود كه نيما آن را سوبژكيتو يا وصفالحالي ميناميد و در برابر آن شعر ابژكيتو، وصفي يا او محور را پيشنهاد و هزاران صفحه را در شرح و چگونگي آن سياه كرد؛ تا بلكه به شاعر بياموزد چگونه از «من» استبدادي خويش بگذرد و به «درك حضوري ديگري»، به قول مختاري، برسد. جوركش گفت: نظريه نيما بر خلاف تئوريپردازي دكتر براهني بر مفصلهاي بومي و فرهنگي تكيه داشت تا بتواند منظره «او» ابژه را جانشين «من متلكم وحده» كند. شعر بعد از نيما به علت كج فهمي شاعران بعد از او همچنان اسير الگوهاي استبدادي ماست؛ ولي به محض آنكه مداراگري از دل جنگ جوشيد و بحث مسلط روز شد، اين الگوي استبدادي در هم شكست؛ طوري كه ديگر هزاران شعر سپيد شاملويي هم نميتوانند آن را بازسازي كنند، در عين حال كه تئوريهاي نيم بند دكتر براهني هم نميتواند آن را سيراب كند. وي يادآور شد: ما هنوز مطمئن نيستيم كه براهني با تيزهوشي گهگاه خود همان تئوريهاي نيما را مصادره كرده و به خورد پيروان خود داده يا يكسره شيفته و دستپاچهي تئوريهاي غربي است. قدر مسلم اينكه نظريههاي براهني بدون تكيه بر هيچ يك از مفصلهاي فرهنگي، معلق است. نگارنده «بوطيقاي شعر» اظهار داشت: مطالعه نظريههاي نيما اين يقين را بيدار ميكند كه نيما در آن دوران سياه اولين گامهاي سنجيده خود را به سمت شعر امروز كه آرزوي شاعران پست مدرن است، برداشته و كافي است كه شاعران معاصر «ميدان ديده تازه» او را از درون درك كرده تا احساس كنند اين سرچشمه پرطراوت چه نيروي طبيعي و اصيلي را به شعر ميبخشد. وي با اعتقاد بر اينكه راه نيما بسيار سخت است و آسانطلبي ما را سرخورده ميكند، در ادامه اين بحث اظهار داشت: در عين حال كسي كه در اين راه گام گذاشت، اين پاداش را دارد كه از درون متحول شود. چراكه نظريهپردازي او فقط يك تئوري و تكنيك شعري نبود، بلكه اهرمي بود براي جابهجايي ديدگاههاي انساني و اجتماعي جوركش درباره بحث غزل پستمدرن نيز به سخن نيما اشاره كرد و گفت: نيما در همان حال كه به جنبه مكانيكي بودن فرم غزل اشاره ميكند، ميگويد: «مهم نيست كه در قالب نو كار كنيم يا كهن، كافي است ميدان ديد تازه را رعايت كرده باشيم. ديگر فرقي نميكند كه شعر از اوزان كهن استفاده كند يا اوزان نو». شاهد اين مدعا شعر ميرزاده عشقي است كه نيما او را پيرو راستين خود ميدانست. تمام شعرهاي عشقي در قالب مسمط نوشته شدهاند، اما عشقي در شعر خود پرسوناژهاي شعري وارد ميكند و هر لحظه ميكروفن را به يكي از پرسوناژها ميسپارد و به شكلي دراماتيك ميدان ديدن تازه را اجرا ميكند. در غزل امروز گهگاه شاهد چنين تجربههايي بودهايم. انتهاي پيام