مرتضي كاخي: اگر با پست‌مدرنيزم مي‌شد در غزل كاري كرد، كاشفان آن، اين‌كار را مي‌كردند جريان پست‌مدرنيزم در شعر فارسي يك فرصت‌طلبي يا شوخي ژورناليستي است

مرتضي كاخي مي‌گويد: كسي كه مي‌خواهد در ادبيات و ساير هنرها، نگاه پست مدرني داشته باشد، بايد دست كم با مباني كلاسيسم آشنا باشد. اين منتقد و پژوهشگر در ادامه گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، پست مدرنيزم، سبكي در ادبيات، نقاشي و ساير هنرها در غرب است كه با مباني كلاسيسم مخالف نيست؛ يعني در برابر آن قيام يا ايستادگي نمي‌كند؛ بلكه آن را به صورتي نو و با نگاهي نو مطرح مي‌سازد. وي افزود: تلقي پست مدرنيزم از مدرنيزم هم به صورتي است كه به آن به صورت افراطي نگاه كرده و به كارش مي‌برد؛ اما براي هر هنري بايد با كلاسيسم آشنايي داشت؛ مثلا در شعر، شاعر بايد با ادبيات كلاسيك آشنايي كامل داشته باشد؛ تا نگاه تازه‌اي را به وجود آورد؛ و الا كافي است هر چه غير كلاسيسم يا مخالف آن باشد را بگوييد متن پست مدرن. كاخي اصالت داشتن اثري را وابسته به آشنايي‌اش با سبك‌هاي گذشته دانست و تصريح كرد: توجه به تاريخ تحول هنرهاي مدرن براي خلق اثري بسيار اهميت دارد؛ ولي تا جايي كه من مطالعه كرده‌ام، شاعران ما، با پست مدرنيزم يا اصلا اشنايي ندارند يا از آن برداشت غلطي دارند. وي يادآور شد: معمولا شاعراني كه اگر بشود شاعر ناميدشان، به اين سبك روي آوردند كه غالبا چيز قابل ملاحظه‌اي از سبك‌هاي گذشته يا مدرن معاصر از خود نشان نداده‌اند. بنابراين كل اين جريان را در ايران و در شعر فارسي، يك فرصت‌طلبي يا يك شوخي ژورناليستي و يا به قول مولانا «يك شكار سايه» كه هنوز هم هست، مي‌دانم. كاخي همچنين متذكر شد: اغلب شاعران اين جريان تلقي غيركافي و نادرست دارند كه آن را از روي مقالات ترجمه شده غربي استنباط كرده‌اند. او مهمترين مشكل شاعران اين جريان را تعيين سبك پيش از رسيدن به شعر، بيان كرد و افزود: شاعر ابتدا بايد شعر بگويد و سپس ادبا و منتقدان هستند كه سبك او را تعيين مي‌كنند؛ نه اينكه سبكي را به صورت نفهميده، ناقص و نسجنيده در نظر بگيرند و براي مطرح كردن نام خود به اين سبك كه با شعر امروز قرابتي دارد، خودنمايي كند. اين مدرس دانشگاه معتقد است: سبك پست مدرن در ايران تا كنون پيرواني را داشته كه دانسته يا ندانسته، آنها را به باز داشتن از انديشه و تخيل شاعرانه وا داشته است و نتيجه‌اش اين شده كه جواناني را كه به اين نوع ادبي ـ به صورتي كه در زبان و زمان ما مطرح شده ‍ـ مايلند، از آنچه كه به نام گره‌خوردگي عاطفه و انديشه در زباني فشرده و آهنگين است، دور كند يا باز دارد. وي در ادامه اين مطلب افزود: البته در كنار و احتمالا در راس اينها كساني قرار مي‌گيرند كه نه در كلاسيسم و نه در مدرنيزم، هيچ گونه موقعيت چشمگيري نداشته و حالا با تاسي به اين سبك تازه وارد مي‌خواهند خودي نشان دهند. درواقع واماندگان سبك‌هاي پيش از خود يا همزمان خود بوده‌اند كه حتا اگر در حد شعرهاي ساده فريدون مشيري يا غزلسراياني مثل آنكه مي‌گويد: بهار بود و تو بودي و عشق بود و اميد، عاجز بوده‌اند، آمده‌اند تا در اينجا شانس خود را امتحان ديگري كنند. كاخي با يادآوري اين نكته كه اين جريان، سابقه تازه‌اي در زبان فارسي نيست، گفت: حتا در خارج و ادبيات غرب وقتي كساني دور هم مي‌نشينند و چيز تازه‌اي را به عنوان سبك اختراع و مطرح مي‌كنند، در زمان وقوع اين جريانات هنرمند بايد درك و هضم آنها را داشته باشد و برداشت ذهني (امپرسيون) خود را بيان كند. يعني محصول هنري بيان يك واقعيت عيني (انژكتيو) نباشد، بلكه ذهن شاعران اين واقعيت را با خود ضميمه كند؛ تا صورت سوبژكتيو يابد؛ تا بگوييم واقعيت به اضافه شاعر مي‌شود اين اثر هنري. وي اظهار داشت: هنر هرگز در جاي خود در جا نمي‌زند و حالت ايستايي را بر نمي‌تابد، بلكه مي‌خواهد قدمي به جلوتر بردارد. كاخي متذكر شد: اعتراض مدرنيست‌ها به كلاسيسم بر اين اساس است كه پديده‌ها و اختراعات جديد و زندگي جديد با بعضي اصول كلاسيك ماندگار نيست؛ پس بايد در آن تجديد نظر كرد؛ به اين ترتيب است كه مدرنيسم به وجود مي‌آيد. مدرنيزم تمام اصول كلاسيك را در هنر و انديشه به صورتي كه تا به حال بيان شده را نمي‌پذيرد. اين اعتراض براي اولين بار در حوزه مذهب و كليسا اتفاق افتاد و بعدها حتا در مذهب اسلام هم وارد شد. وي ادامه داد: از يك طرف كليسا هنرمندان و شاعران مدرن را مجموعه‌اي از افكار الحادي و ضد مذهبي تلقي كرد و حداكثر آنها را به عنوان اشخاص لاابالي تلقي مي‌كرد، اما گذشت زمان نشان داد مدرنيزم معنا دارد، يعني جهان با علوم جديد و كشفيات جديد صورت ديگر يافته و همه شئون اجتماعي بايد با اين كشفيات سازگاري داشته باشد. به اين دليل بود كه مدرنيزم جا افتاد. كاخي با اشاره به اين شعر كه هر شيشه كه زرد بود يا سبز و كبود / خورشيد در آنچه مي‌بود نمود، تصريح كرد: در نتيجه مدرنيزم شكل‌هاي مختلفي يافت؛ اما پست مدرن با اين مدرنيزم سر سازگاري ندارد و مي‌گويد بايد افراطي‌تر نگاه كرد، با كلاسيك هم مخالفت ندارد؛ ولي مي‌گويد با بيان و نگاه ديگر بايد نگاه كرد. وي با بيان اينكه در ايران در بحث پست‌مدرنيزم اصلا وارد محتوا نشده‌اند، گفت: كساني كه از پست مدرنيزم دم مي‌زنند و فقط به اين افراطي‌گري در شكل و آن هم از حد افراطي شديد تا حد عملياتي در حوزه آكروباسي و تغيير كلمه به علايم و نقطه‌گذاري پرداخته‌اند، فقط به بخش ظاهري آن نگاه كرده‌اند. او با اشاره به نوآوري‌هاي تندر كيا و هوشنگ ايراني تصريح كرد: تندر كيا در زمان نيما حرف‌هاي نامانوسي درباره شعر كلاسيك گفت و به عنوان شعر نو چاپ كرد؛ يا هوشنگ ايراني با به كار بردن جيغ بنفش و مسائلي از اين قبيل شعرش را در كنار شعر نيما مطرح كرد و با آنكه در حرفهاي آنها اندكي تصور و تصوير و عقلانيت هنري وجود داشت، جامعه آنها را به فراموشي سپرد و از ميان آنها يك جريان اصيل و انقلابي در شعر كلاسيك ايجاد كرد كه با نگاهي نو بر آفاق و انفس پديده‌هاي اجتماعي از لحاظ مضمون و با تصرف در موسيقي شعر از لحاظ فرم آثاري را خلق كردند. حتا كساني كه به شعر منثور (شعر سپيد) پرداختند، مانند شاملو، از ادب كلاسيك نهايت بهره را بردند و مضامين جديدي را مطرح كردند و به موسيقي بيروني (وزن) و مياني (قافيه) توجهي نكرداند و گفتند اينها آرايه‌ها و ... براي شعر است و آن را لباسي براي شعر دانستند كه آن را نمي‌پسندند. كاخي اظهار داشت: اكثريت قريب با اتفاق پيروان ‌اين سبك به اصطلاح شعري جواناني هستند كه نه قريحه سرودن شعر كلاسيك و شعر نو را دارند و نه اطلاعي نسبت به آن، صرفا با نظر خودنمايي، آثاري را خلق كرده‌اند كه نه جايي را در ادبيات ماندگار خواهد داشت و نه در برابر مقتضيات زمان در آينده نزديك طاقتي براي ادامه حيات خواهد داشت، اين چيز تازه‌اي نيست، از اين اتفاقات بسيار معمول‌تر و بزرگترش در شعر فارسي افتاده و بعد از مدت كوتاهي به فراموشي سپرده شده است. وي با يادآوري اين نكته كه غزل فرم نسبت به شعر پست‌مدرن وضعيت بدتري دارد، گفت: غزل هنر كلاسيك و يك نوع ادبي سنتي كلاسيك شعر فارسي است و هر گونه تصرفاتي از اين قبيل و به اين ميزان آن را از عنوان غزل خارج مي‌كند و ديگر غزل نخواهد بود. كاخي اين تصور را كه غزل به هر نوع شعر عاشقانه گفته مي‌شود را تصوري اشتباه دانست و ادامه داد: شعر عاشقانه، قصيده، رباعي و ... هم هست. غزل نوع خاصي است و حتا شاعران پست مدرن اروپايي و به خصوص آمريكايي در 40 يا 50 سال پيش اين نوع (ژانر) ادبي را دقيقا با همين لفظ غزل در ادبيات خود آورده‌اند. اگر با پست مدرنيزم مي شد در غزل كاري كرد، آنها خود كه كاشفان پست مدرنيزم هستند و اين جريان زاييده شرايط محيطي آنهاست، خود اين كار را مي‌كردند؛ نه اينكه منتظر باشند يك نوجوان ايراني در فلان شهرستان بيايد و اين كار را انجام دهند. وي متذكر شد: كساني كه در اين زمينه شعر مي‌گويند، كساني مثل خودشان، شعرشان را مي‌شنوند و به‌به و چه‌چه مي‌كنند؛ اما اينها ماندگار نيستند. اين اشعار عوارضي هستند كه رفع خواهند شد. زمان طاقت دارد و حاضر است. كاخي در پايان تصريح كرد: هيچ چيز از سيطره حضور قدرت زمان نمي‌تواند خارج باشد. به قول فيلسوف فرانسوي، فرانسوا پرو، هر چيز كه بخواهد با عامل زمان مخالفت كند، زمان از او انتقام سختي خواهد گرفت. انتهاي پيام
  • سه‌شنبه/ ۱۵ شهریور ۱۳۸۴ / ۱۱:۴۸
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8406-06572
  • خبرنگار :