صبح يك روز پنجشنبه براي انجام گفتوگو در ساختمان جديد وزارت علوم وتحقيقات و فن آوري در دفتر معاونت دانشجويي وزير علوم حاضر شديم. دكتر «غلامرضا ظريفيان»، معاون دانشجويي وزير علوم در دورهي اصلاحات كه گويا تنها يك هفته از فعاليت وي باقي باشد، در آن روز تعطيل كاري خود، پس از دو جلسهي ديگر، ساعت 9:30 صبح پذيراي ما بود، ميگفت كه اتفاقا روز پنج شنبه فرصت خوبي براي كارهاي باقي مانده از روزهاي ديگر است و جلسات ديگري هم پس از اين گفتوگو دارد. او به پرسشهاي زيادي با حوصله، صريح و شفاف پاسخ داد.
در اين گفتوگو از او دربارهي فضاي سياسي دانشگاهها در هشت سال گذشته، وضعيت دفتر تحكيم، بسيج دانشجويي، نوع فعاليتهاي فعالان سياسي دانشجويي، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، ... پرسيده شده است.
ظريفيان كه از جنبش دوم خرداد به عنوان يكي از عوامل نشاط سياسي نام ميبرد، از واقعهي كوي دانشگاه به عنوان تلخترين خاطرهاش ياد ميكند و آن را يك شوك بزرگ مينامند كه اين به نشاط و طراوت دانشجويان لطمهي بسيار زد.
ايسنا: آقاي دكتر! مهمترين مطالبات جنبش دانشجويي در دورهي هشت سالهي اصلاحات چه بود؟ چه تفاوتي با پيش از آن داشت و چه سيري را طي كرد؟
ظريفيان: جبنش دوم خرداد كه به پيروزي رسيد باعث آزاد شدن انرژي زيادي شد زيرا در دورهي قبل اگر نگوييم سياست زدگي، اما نوعي ركود فعاليت سياسي را در دانشگاه شاهد بوديم. اتفاقي كه در دانشگاه افتاد به يكباره همهي اين ظرفيتها را آزاد كرد و باعث پديد آمدن نوعي نشاط و مشاركت جدي در سطح فعاليتهاي دانشجويي شد، اما ارزيابي ما اين بود كه انرژي آزاد شده رويكردهايش صرفا رويكرد خاص سياسي نيست.
در آن زمان با پديدهاي به نام دانشگاه انبوه روبهرو بوديم كه كاربران آن نسل سوم با گرايش به شدت متنوع و سلايق متكثر بودند. معتقد بوديم كه اين تكثر را بايد با پيامهاي مختلف پاسخ داد در عين حال با توجه به نشاط سياسي كه حاصل شده بود، بر اين اساس ما هم در عرصهي سياسي نوعي شتاب را به وضوح مشاهده ميكرديم و هم در عرصهي پاسخگويي به نيازهاي ديگر. اما در عرصهي سياست اين نشاط منجر به مطرح شدن مطالبات انباشت شده از گذشته شد و هنوز يك تحول عميق رخ نداده، صرفا تحولات در سطح ساختارها بود.
فضاي ايجاد شده يا كساني كه اين تحولات را ايجاد كردند، هنوز تبيين درستي از اينكه چه نوع تحولي است و چه ويژگيهايي را داراست نداشتند، مانند اتفاقي كه اخير افتاد(انتخابات نهم) و بسياري از ابعاد آن تبيين شده و روشن نبود. در نتيجه بر اين اساس بين ظرف و مظروف تناسب لازم شكل نگرفت و بين نيازها و پيامهايي كه بايد به جامعهي دانگشاهي ارائه ميشد، باز تبيين شده نبود.
اين طبيعي بود، وارد كوران آغاز يك عرصهي جديد شده بوديم، عمق و چگالي آن را متوجه نبوديم، بر اين اساس بخش سياسي دانشگاهها به سمت يك سري مطالبات جديدي رفت كه به واقع مطالبات خوبي بود، اما ظرفيت محيط آمادگي پاسخگويي به مطالبات را نداشت، در نتيجه اين مطالبات كه بايد در يك ظرف جدي و با دقت لازم مطرح ميشد و سپس كم كم نهادينه ميشد، به دليل آنكه هنوز ظرفهاي اجتماعي و يا حداقل ظرفهاي ساختاري بخشي از حكومت وجود نداشت، نقطهي تلاقي آن كوي دانشگاه بود.
در ماجراي كوي، نشاط و احساس اينكه بايد حرفهاي جديدي زد، با بخشي تصادم كرد كه محاسبه شده نبود، در واقع توجه به واقعيت عام نشد كه اگر اين تحول بخواهد راه خودش را تثبيت كند نياز به زمان، تدبير و ايجاد ظرفيتهاي جديتر در عرصهي نهادهاي كشور دارد.
واقعهي كوي دانشگاه، واقعهي تلخي بود كه به طراوت و شادابي دانشجويي در عرصهي دانشگاهها به شدت لطمه زد و به شدت جنبش دانشجويي را آنوميك يعني دچار بحران و نوعي سردرگمي در چه بايدها كرد.
جنبش دانشجويي در دوم خرداد احساس نشاطي كرد كه در عرصههاي ايجابي، هم در عرصهي تئوريك و هم نهادسازي خود را مطرح كند. اما حادثهي كوي منجر به آن شد كه عرصهي ايجابي و نگاه مثبت به آن، تبديل شد به يك عرصهي سرد؛ پس از آن او بايد نقد و نقل ميكرد، اما اين فرصت از او سلب شد كه به بدنهي خود پرداخته و آن را آموزش دهد و همچنين فرصت اتخاد استراتژيهاي مناسب براي ايجاد بسترهاي لازم. به همين دليل اين حادثه نوعي شوك سنگين بود كه همه را به حالتي مانند كما برد.
اين حادثه تلخ بود، هم براي كشور و به ويژه براي بدنهي دانشجويي، كه آثار آنوميك و غير متعارفي را ايجاد كرد.
ايسنا : در دورهي آقاي خاتمي، حوادثي مانند كوي دانگشاه تهران، 20 تير دانشگاه تبريز، حادثهي خوابگاه طرشت و حوادث ريز و درشت از اين قبيل اتفاق افتاد. شما در اين چند سال چه پاسخي به اين اتفاقاتي كه افتاد دادهايد؟
ظريفيان: دقيقا من هم همين را ميخواستم بگويم. اين اتفاقات عمدتا از بيرون دانشگاه تحميل شد و دانشگاه نيامده بود براي ايجاد بحران، در واقع در دانشگاه يك ظرفي ايجاد شده بود كه به دنبال يك سري مطالبات بود، اما به دليل مسائلي و تحولات بزرگي كه رخ داد و بسياري از آنها تببين نشده بود، منجر به يك شوك سنگين شد.
در مورد واقعهي كوي و وقايع بعدي آن، ابتداي امر ميگفتند كه يك برنامهي پيچيده بود، من هنوز به اين نرسيدم، علائمي هست اما نميشود محققا گفت، اما اين جريانات قطعا برنامهريزي نشده بود.
واكنشي كه نيروي انتظامي نسبت به قضيهي كوي در آن زمان انجام داد بسيار عجيب بود و به نظر ميرسد بيش از اينكه يك واكنش پيچيده باشد، نوعي نگاه پارانوئيدي منفي نسبت به تحول در دانشگاه بود و در پس زمينهي ذهني كساني كه اين جريان را تشديد كردند نيز يك نگاه منفي به اين تحول رخ داده وجود داشت و اين كه پيشتاز اين تحول كجاست، در كانون دانشگاه؟
اينها مربوط به بدو رخداد است، اما پس از رخداد چون واقعه خيلي سنگين بود اتفاقاتي افتاد كه خيلي مسائل وارد آن شد، نيتها، افراط و تفريطها. از سوي ديگر، دانشگاه هم شروع كرد به برخوردهاي افراطي، و جريانات خارجي هم وارد قضيه شدند.
دانشگاه در آن زمان پيشتاز بود اما نتوانسته بود تا آن زمان واقعه را خوب لمس كند و خود را سامان بخشد. نگاه دانشگاه، نگاهي ايجابي بود نه سلبي و جرياني كه با آن برخورد كرد داراي بار نگاهي منفي بود. اين تصادم سنگين بود، برخوردهاي خنثي و اثر منفي، عامل بحران زده شدن شديد بستر سياسي و روند فعاليتهاي سياسي شد.
حادثهي كوي باعث شد كه عدهاي راديكال شدند، راديكاليسم در هر سنخ آن چه چپ و چه راست خطرناك و نگران كننده است، عدهاي از نيروهاي فرهيخته و وزين اين بخش منزوي شده و با اينكه اذعان داشتند از افراط خوششان نميآيد، ميگفتند كه معلوم است نميخواهند دانشگاه فعال شود. همچنين برخي از كساني كه ميتوانستند تاثيرات جدي براي متعادل كردن و در عين حال نهادينه كردن فعاليتهاي دانشجويي داشته باشند به حاشيه رفتند و نتيجه آن شد كه بستر هم از لحاظ كيفيت ضربه خورد و هم دچار افراط و تفريط شد.
از طرفي پس از حادثهي كوي برخوردهايي از سوي بخش ديگر حاكميت با نگاه سوء ظن وجود داشت كه انگار قرار است كودتايي رخ دهد، بدون اينكه توجه كنند كه آغاز قضيه توسط نيروهاي همان جناح رخ داده است.
كوي درست در مقطعي رخ داد كه دانشجو نياز به نهادسازي داشت و بايد يك جنبش اجتماعي را مديريت ميكرد، آن هم با وجود تنوع مخاطبها، كه همگي سياسي به معناي عام آن نبودند، بلكه بسياري به دنبال هويتهاي فرهنگي، علمي، اجتماعي، و صنفيتر بودند و ميخواستند در آن فضا خودشان را بازسازي كنند، اما اگر آن پيامها در بسترهاي طبيعي رخ ميداد و ميتوانست نهادينه شود، از جنبش سياسي صرف به سمت جنبش اجتماعي عام ميرفتيم. كوي دانشگاه يك شك سنگين و باعث افراط و تفريط شد و بعد هم همچنان اين سياست ادامه پيدا كرد.
ايسنا: به نظر شما الان وضعيت نيروها و فعالان فكري در دانشگاه چگونه است و تصور ميكنيد روشهايشان براي فعاليت چيست؟
ظريفيان: در وضعيت كنوني، يك بخش نه تنها متاثر از حوادث كوي دانشگاه بلكه متاثر از پيامدهاي بعد از آن است و مانند حوادث تبريز، اعتراض به حكم آقاجري، و بعد هم دستگيري بچهها.
ايسنا: همچنان هر روز اين اخبار را ميشنويم.
ظريفيان: كاملا، يك اتفاق بدي بود كه تا به امروز هم بدنهي دانشجويي با همهي سلايق هنوز نتوانسته خودش را از آن اتفاق رها كرده و تأمل بيشتري كند.
{ظريفيان با كمي تأمل و درنگ، ادامه داد} مهمترين جريان سياسي كه از ديرباز وجود داشته جريان تحكيم بود، كه به دليل اين فعل و انفعالات كوي و بخشهاي ديگر و نوع نگاهي كه به تحول دوم خرداد بود، همه دست به دست هم داد و تحكيم اولا پس از مدتي كشاكش تقسيم شد كه بخشي مربوط ميشد به درون مايهي خودش و ديگران هم كمك كردند كه اين تقسيم رخ دهد.
به هر حال جنبش دانشجويي همواره در بيرون به عنوان يك موازنهي قدرت توسط جناحها از آن ياد ميشد، و هر كسي احساس ميكرد كه اگر بخشي از اين موازنه را داشته باشد ميتواند در قدرت بيشتر سهم داشته باشد؛ در نتيجه تحكيم به عنوان يك جريان با سابقهي انجمنهاي اسلامي كه نقش بسيار موثري هم در پيشگامي سياسي و هم ساير تحولات داشت خيلي مد نظر بود.
از طرفي، تحكيم در دورن مايهاش، بخش راديكال پيدا كرده بود و بخش قابل توجهي كنار كشيدند كه هم با بحران تئوري روبرو شد و هم، هر روز بخشي از نيروهايش درگير ميشدند.
اين موجب شد كه عدهاي از خارج آن تلاش كنند تا آنها را به سوي خود بكشند و سبب تقسيم شدن تحكيم به دو بخش طيف علامه و شيراز شوند، و در درون مايههاي اين دو بخش نيز تقسيمبنديهايي مشاهده شد.
مثلا در طيف علامه بخشي متمايل به سياستهاي آقاي خاتمي، بخشي از ديدگاه برخي از احزاب حمايت ميكردند و بخشي پديدهي عبور از خاتمي را مطرح ميكردند، اين سردرگمياي كه رخ داد در اين بخش خودش را به وضوح نشان داد.
از طرفي در كنار جريان موسوم به تحكيم، جريان ديگري هم داشتيم كه بخشي از آنها كاملا جذب يك بخش نظري خاص در دانشگاه بودند. بخشي ضمن اينكه منتقد به دوم خرداد بودند با يك گرايش كاملا فرهنگي هم آن را نقد ميكردند و هم با بخشي از حاكميت تعامل داشتند، بخشهايي مانند بسيج و جامعهي اسلامي كه به هر حال اينها بخشي از دانشگاه بودند.
اما در مجموع به دليل اينكه پيامي كه در دانشگاه توليد ميشد، بخش قابل توجهي از كاربران اين پيامها، هم به دليل اتفاقاتي كه افتاده و حاصل آن درگيريها و دستگيريها بود، عدهاي خسته شدند، عدهاي به تندروي و راديكاليسم روي آورده، تعدادي منزوي شدند و 80، 90 درصد اين پيامگيرها با داشتن تعلقات، سعي كردند خود را از دامنهي تنازعات كنار كشيده و نهايتا منجر به اين شد كه اكنون با تركيبي روبرو هستيم كه يك بخش قابل توجهي از دانشگاهيان همواره در فضاهاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي حضور نداشته و بخش قابل توجهي به سمت جنبشهاي نرمتر رفتهاند.
دانشجويان هنگامي كه مشاهده ميكنند كه جنبش دانشجويي سخت شده و بايد براي آن هزينه بپردازند، به سمت اين جنبشهاي نرمتر رفتهاند، البته تعلقشان هم بود، اما رفتند به سمت انجمنهاي علمي، كانونهاي فرهنگي، شوراي صنفي، انجمنهاي ورزشي و نشريات دانشجويي، و در اين دوران ميبينيم كه چيزي حدود 600 الي 700 كانون فرهنگي شكل گرفت، و جنبش سياسي بايد اين پيامها را لمس ميكرد، كه آن پيامها و پيامگيرندهها، بايد تفاوت كند، بستر ژلاتينيتر و نرمتر است و دانشجويان مايل به بسترهاي سخت نيستند، زيرا هزينه ميكنند در عين حالي كه تعلقاتشان متفاوت است.
ايسنا: يعني فقط به هزينه توجه دارند؟
ظريفيان: البته فقط بحث هزينه نيست! بسياري مايلند هويتهاي خود را در عرصههاي مدني جستجو كنند، به همين دليل حضور 3000 و اندي نشريه، امري بيسابقه بود، همچنين 900 انجمن فرهنگي، دهها و صدها شوراي صنفي، مجموعههاي ورزشي، هلال احمر، كانونهاي سبز و . . . ، اينها بيانگر آن است كه كاربران اين پيامها، مطالبات ديگري داشتند و اين را بايد جنبش دانشجويي سياسي لمس ميكرد.
در گذشتهي جنبش سياسي ما هر چند هستهها در اقليت بودند اما پيام آنها را اكثريت ميگرفت و بدان پاسخ ميداد، اما امروزه ديگر آن پيامها را اكثريت نميگيرند و عدهاي با ترديد به آن نگاه ميكنند كه نتيجهي كار سياسي اين است كه كساني كه اين كار را انجام ميدهند عدهاي به زندانها ميروند، آيندهي شغليشان در خطر است، . . . و در نتيجه خود را از اين وقايع كنار كشيدند، عدهاي هم ميگفتند نياز امروز اين پيامي نيست كه توليد ميكنيد، ديگر دوران آن سپر اجتماعي كه توليد بسيج تودهاي ميكرد گذشته، ما به دنبال سپهرهاي كوچكتر و هويتهاي متعينتر هستيم كه بخشي از آن در عرصههاي مختلف هستند. عرصههايي مانند مجمعهاي فرهنگي، موسيقي، قرآن، نهجالبلاغه، فيلم، تئاتر. ورود پرنشاط و فعال دانشجويان به اين عرصهها بسيار مثبت است.
ايسنا: خب، فرمايشات شما صحيح، اما در اين سالها وزارت علوم چه زمينههايي را براي فعاليت سياسي فراهم كرد و عملا چه نقشي داشت؟ يك انتقاد جدياي كه وجود دارد، ميگويند با تشكلهاي مختلف سياسي يكسان برخورد نشده است.
ظريفيان: ببينيد! فعاليتهاي وزارت علوم در دو سطح بود، اول آنكه از ابتدا ما چيزي به عنوان آييننامهي تشكلها نداشتيم كه بتواند فعاليتهاي سياسي را سامان دهد، و در ظرفيتهاي ايجاد شده اگر سندي براي تعامل وجود نداشت زودتر به بنبست ميرسيديم. كاري كه ما با استفاده از همفكران دانشجويي انجام داديم اين بود كه آييننامهاي را تدوين كرديم كه نگاهش متكي بر فعاليت بود نه عدم فعاليت، و اينكه عرصه را باز كند، تدوين اين آييننامه يك سال كار برد و رفت به مراكزي كه بايد تاييد شود.
پس از رفتن به مراكز تاييد صلاحيت(شوراي عالي انقلاب فرهنگي)، به شدت اين آييننامه تغيير كرد و منجر به آن شد كه كليهي تشكلها با هر گرايشي نسبت به آن منتقد شوند، هركس از زوايهاي! اما آنچه تصويب شد، گامي بود براي قانونمند كردن فعاليتهاي دانشجويان و از آن پس دانشجو دستمايهاي داشت كه ميتوانست به آن اتكاء كند.
ايسنا: مهمترين ويژگي آييننامهي تهيه شدهي شما كه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي تغيير كرد چه بود؟
ظريفيان: تاكيد ما عمدتا بر اين بود كه سازوكارها به گونهاي تغيير كند كه نقش دانشگاه در تصميمگيري براي اين برنامه بيشتر شود. چون خود دانشجو هنگامي كه مسووليت ميپذيرد مسووليت به او كمك ميكند كه همهجانبهتر به مساله نگاه كند ولي با تغييرات در آن، كمي به سمت دولتيتر شدن رفت و نقش دانشجو در اين بخش كمرنگتر شد!
ايسنا: آن جا كه آقاي خاتمي رييسش بود! (شوراي عالي انقلاب فرهنگي)
ظريفيان: بله، اما تصميم شوراي عالي انقلاب فرهنگي جمعي بوده و مهم آن است با همهي انتقاداتي كه به اين آييننامه وارد بود، سعي كرديم (اين آييننامه) در جايي كه به ما اجازه داده (چون دستورالعملها را بايد وزارتخانههاي علوم و بهداشت ميدادند) بخشي از آن نقصها را از دستورالعملها برداريم.
ايسنا: مثلا؟
ظريفيان: در حوزهي نشريات دانشجويي، هيات منصفه به وجود آورديم و گفتيم چنانچه نشريه از چارچوب قانون خارج شود، هيات منصفهاي باشد كه بخشي از دانشجويان نيز در آن حضور داشته باشند كه اين تخلفات به هيات منصفه رجوع شود و قضاوت با آن باشد. يا در مورد تشكلها، اگر تخلفي انجام شد و در دانشگاه به نتيجه نرسيد به هيات نظارت برود و همين امر موجب شد كه مسالهي انحلال انجمنهاي اسلامي را نداشته باشيم و عليرغم انتقاداتي كه به آييننامه وارد بود.
اين اتفاق در دانشگاهها رخ داد كه 98 درصد فعاليت صورت گرفته در دانشگاه كه بخش عمدهي آن توسط انجمنهاي اسلامي شكل ميگرفت، قانونمند بود، دانشجويان مجوز ميگرفتند و ما نيز براي آنكه صرفا در دانشگاه اعمال سليقهي خاص نشود، رييس دانشگاه، مسوول نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري و نمايندهي وزير در آن دانشگاه، درخواست مجوزها را ساماندهي ميكردند.
در مجموع من معتقدم كه تا سالهاي 1381 – 1380 بخش قابل توجهي از فعاليتها مربوط به انجمنهاي اسلامي بود. بعدها، حالا درست يا غلط، رييس يك دانشگاه گاهي به اين جمعبندي ميرسيد كه فلان فعاليت براي دانشگاه در آن مقطع بحرانزا خواهد بود، تاكيد رييس دانشگاه بر آن بود كه فعاليتهاي دانشگاهي با اتكاء به نيروهاي خود دانشگاه صورت بگيرد و در مورد مراسمي كه موجب ميشد از بيرون هم عدهاي وارد شوند، تعلل ميكرد، چون آن را غيرقابل پيشبيني و غيرقابل كنترل احساس ميكرد.
ايسنا: در مورد اين مسائل، بعضا گفته ميشود كه فشارهايي از بيرون دانشگاه وارد ميشود، آيا چنين است؟
ظريفيان: به هر حال، دانشگاه به عنوان كانون تاثيرگذار و مرجع جامعه، هم از سوي دولت، هم قوهي قضاييه، وزارت اطلاعات و احزاب، مورد توجه است. مثلا اگر در جامعه شخصي مضروب شود، ممكن است عدهي كمي از آن مطلع شوند اما اگر مشابه اين اتفاق، در دانشگاه رخ دهد، كل كشور از آن مطلع خواهند شد و اين اهميت موقعيت دانشگاه را به وضوح نمايان ميكند، در نتيجه هم احزاب و هم گروههاي فشار و هم نهادهاي مختلف روي آن حساس بوده و هستند. در نتيجه هر اتفاقي كه قرار بود در دانشگاهها بيافتد، به ويژه در شهرستانها، كه محيط بستهتر است به محض اينكه برنامهاي ميخواست انجام شود دستههاي امنيتي متفاوت مانند قضايي، نيروي انتظامي و غيره با ابراز نگراني نسبت به آن، آن را به گونههاي مختلف منتقل ميكردند، و چون اتفاقات بدي مانند واقعهي كوي دانشگاه، 20 تير تبريز و خرم آباد را نيز تجربه كرده بودند، همه از به وجود آمدن بحراني ديگر، احتراز ميكردند، زماني هم خود رييس دانشگاه نيز اين احساس را داشت.
رييس دانشگاه هم يك عضو هيات علمي با ويژگيهاي آكادميك است، وقتي به او سيگنالهايي داده ميشد كه اين برنامه ممكن است منجر به بحران شهري شود، شما اگر رييس دانشگاه بوديد چه ميكرديد؟
99 درصد كانونهاي بحران ايجاد شده در خارج از دانشگاه بود. ما، در درون دانشگاه نيروهاي مختلفالفكري داريم كه عمدتا در جاهايي كه اختلاف جدي ميشد با هم تعامل ميكردند، و اگر خوب دقت كنيد، ميبينيد كه خيلي نمونههاي كمي از درگيري بين تشكلها داريم اما به محض ورود جريانهاي خارجي از دانشگاه، كه هويت آنها براي ما مشخص شده نبود به رييس دانشگاه اطلاع داده ميشد كه اين جريان آمده تا نظم دانشگاه تو را مختل كند! وضعيت رييس دانشگاه را تصور كنيد! رييس دانشگاه فكر ميكند اگر خوني از دماغ كسي بيايد، حالا بيا و درستش كن!
با همهي اين مسائل معتقدم كه بيش از 80 الي 90 درصد برنامههاي عموم تشكلها در داخل دانشگاه انجام شد و روساي دانشگاهها نيز كمك كردند، و بسياري از مواقع رييس دانشگاه با همهي مسووليت خود، اين كار را ميكرد و عليرغم فشارهاي وارده از هر دو طرف، خيلي محيط فعالتر و پرنشاطتري نسبت به بيرون دانشگاه بود.
در عرصهي سياسي كار مدام سختتر و از طرف بخشي از جريان دانشجويي به دليل همين سختتر شدن به سمت برخوردهاي راديكالتر رفت.
در مجموع ارزيابي عملكرد آموزش عالي، اولا بخش آييننامهها بود كه 98.3 درصد فعاليتها كاملا قانوني و توسط همهي تشكلها انجام ميشود، همانطور كه گفتم بيشترين فعاليت مربوط به انجمنهاي اسلامي بود كه اين نشاندهندهي آن بود كه خود انجمن اسلامي با اينكه منتقد بود اما با وجود ضعفهاي قانوني، خود را با همهي انتقادها مقيد ميكردند.
(ظريفيان با بالا بردن قلم خود، به مثابهي تاكيد گفت) ببينيد! من اينجا ميخواهم از انجمنهاي اسلامي دفاع كنم. علاوه بر اين 98.3 درصد فعاليتهاي كاملا قانوني تشكلها، آن 1.6 درصد كه رخ داد، مربوط به اين بود كه انجمن اسلامي تصميمي گرفته بود اما به دليل فشارهاي خارجي، هيات نظارت براي حفظ نظم دانشگاه آن را لغو كرد.
خوب! رييس دانشگاه به عنوان حافظ نظم دانشگاه، به اين جمعبندي رسيده بود كه به هر دليلي ممكن است آن فعاليت با بحران مواجه شود، پس آن را لغو كرده، ديگر بايد به صحنه رفت و ديد كه آيا دانشگاه درست تصميم گرفته است يا غلط؟!
ادامه دارد...