/زمان رسيدگي به وضعيت اسفناك كهنترين پايتخت كي فرا ميرسد؟/ ادامهي حفاريها، زنده نگهداشتن محوطه را موجب ميشود آنچه اهميت دارد، كار مستمر در محوطه است
يك باستان شناس پيشكسوت معتقد است: تعطيل شدن عمليات حفاري در محوطه باستاني هگمتانه آغاز تخريبها را به همراه داشته و اين امر جريان حيات و پويايي را در اين محل از بين برده است. علي سرفراز در گفتوگو با خبرنگار بخش ميراث فرهنگي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اظهار داشت: تا زماني كه كاوشها در هگمتانه آغاز نشود، اين محل همچون غدهاي در دل شهر است كه آثار گذشتگانمان را در دل خود دارد و هرچه زودتر بايد از رازهاي آنها پرده برداشت. حفاريها اگرچه به صورت نه چندان گسترده و با تعداد نفرات كم، بايد ادامه پيدا كند تا از روند تخريبها از هر نوع، چه فيزيكي و چه معنوي كه همان فراموشي است، جلوگيري شود. وقتي كسي براي كار در محوطه نباشد، از همه طرف و به هر شكلي تخريب انجام ميگيرد. تجربهها به من ميگويد كه ادامه حفاريها باعث زنده نگه داشتن محوطه ميشود. او در ادامه گفت: تا وقتي كاري را در محوطهاي آغاز نكردهايم، امنيت دارد؛ اما كافي است يك بار آن را كلنگ بزنيد و به گوش همه برسد كه اينجا مدتي حفاري شده و بعد رها شده است. صحبت از گنج ميشود و مردم براي تخريب ميآيند. البته اين امر در مورد هگمتانه به گونهاي است كه آن را به حال خود رها كردهاند. با انجام كاوشها و سپس آغاز عمليات تعميرات استحفاظي، بايد محوطه را براي علاقه مندان آثار سنتي و بناهاي تاريخي آماده كنيم. اما فعلا مكان مخروبهاي است كه بچهها در آن بازي ميكنند، در برخي قسمتها نخاله ريختهاند و در كل وضعيت خوبي ندارد. وي همچنين با اشاره به اينكه هنوز اظهار نظرهاي كارشناسي درباره آثار مكشوفه مادي از محوطه هگمتانه بيان نشده است، عنوان كرد: فرصت و امكانات بيشتري براي ادامه حفاري و كاوش در اين مكان لازم است و اينكه امكانات و تجهيزات بيشتري در اختيار دكتر صراف به عنوان فردي باتجربه بسيار در اين امر قرار داده شود. شنيده ميشود برخي خارجي ها با خاطراتي كه از گذشته هگمتانه دارند و مخصوصا آلات و ابزار تزئيني و تشريفاتي و هنري نفيس و برجستهاي كه در گذشته دور از اين مكان به دست آمده و هم اكنون در موزه شيكاگو حفظ و نگهداري ميشود، تصميم به حفاري اين مكان دارند كه اين مطلب دور از شان شخصيتهاي باستان شناسي و كاوشگرمان است و ميبايد مادامي كه اين عده قادر به عمليات حفاري ميباشد، اين كار ادامه يابد. متاسفانه اين موضوع دور از شان باستان شناسي چندين سال است كه در قاموس باستان شناسي ايران گم شده است. كاوشهاي ديگران را به صاحبان اصلي آن واگذار نميكنند و به اشخاص ديگري ميدهند كه نتيجه علمي و فرهنگي نخواهد داشت. به خصوص همدان كه از نظر قطب گردشگري و جاده ترانزيتي غرب و شرق يكي از اماكن مهم و قابل توجه سياحان ميباشد و طلب ميكند نسبت به حفاظت و صيانت آن كمال تلاش و كوشش را بكنيم. سرفراز همچنين تاكيد كرد: بايد ادامه حفاريها همچنان تا امروز كشيده شود و تنها به كسي كه اطلاعات علمي و كافي در طول 10 سال كسب كرده فرصت داده شود تا اطلاعات به دست آمده در اين زمينه را به رشته تحرير درآورده و به صورت كتابي مدون در اختيار اهل ذوق و علم و فرهنگ قرار دهد. بنده به عنوان باستان شناسي خاك خورده و كاركرده، يقين دارم دكتر صراف فردي شايسته و برجسته و صاحب صلاحيت علمي و فرهنگي براي ادامه كار در اين مكان خواهد بود. اين باستان شناس همچنين گفت: بلاتكليفي محوطه با حضور دكتر صراف پايان مييابد. او تنها كسي است كه دلسوز اين محوطه است و خاك آن را خورده است. حفاريها بدون حضور او نتيجهاي نخواهد داد. حتا اگر هياتي گسترده براي اينكار تشكيل شود، اما به جهت اينكه دلسوزي در راس كار نيست، حفاريها تنها به سرگمي بدل ميشود. الان دو سالي هست كه محوطه بلاتكليف است. وي در ادامه اشاره كرد: مردم همدان در حال حاضر دلسرد شدهاند و اين سؤال در ذهن آن همواره باقي است كه چرا اينجا قبلا عدهاي كار ميكردند و حالا تعطيل شده است. زمان حفاريها طي آن ده سال، هگمتانه مكاني براي مطالعات و پژوهشهاي باستان شناسي شده بود. مضاف بر اينكه افراد اهل فني كه به محوطه آمد و شد ميكردند، شب استقرار مييافتند تا به ديدن تپه نوشيجان هم بروند. پايگاهي بود كه ميهمانان و اهل فن از اين آثار از نزديك ديدن ميكردند؛ اما فعلا رها شده است. سرفراز ضروري ترين كار در هگمتانه را شروع حفاريها عنوان كرد و گفت: البته حفاري نه لزوما با يك هيات مجهز و امكانات وسيع، بلكه با هياتي كوچك نيز كفايت ميكند. آنچه اهميت دارد، كار مستمر در محل است. كار حفاري به عنوان كاري بنيادي و اساسي به اين معناست كه افراد حضور داشته باشند. اگر افراد حاضر باشند، با باز شدن هر ترانشه خواهان ادامه كار و كسب اطلاعات بيشتر هستند كه البته در اين امر از امكانات محلي نيز بايد كمك گرفته شود. سرفراز همچنين در توضيحاتي كوتاه به شرح تاريخچه تپه هگمتانه و ساكنان آن پرداخت: موقعيت طبيعي شهرستان همدان در دامنه كوه الوند به گونهاي است كه از گذشته دور به علت شرايط خاص طبيعي و سهولت در امر كشاورزي جلب توجه اقوام مختلف را به خود معطوف داشته است؛ به ويژه در دوره تاريخي كه اين شهر در كنار جاده ترانزيتي غرب به شرق بين النهرين را به ري و خراسان وصل ميكرد. اين موقعيت مناسب زيست محيطي در اين شهرستان و مخصوصا وجود آب فراوان و كافي دامنه كوه الوند و دره عباس آباد باعث شد كه فضاي زيست محيطي مناسب كه امروزه در اثر بعضي كاوشهاي باستان شناسي، برخي از آنها تا اندازهاي رخ نمايان كردهاند، به وجود آيد. اما اهميت شهرستان همدان بيشتر از دوره تاريخي اسكان قوم ماد آريايي نژاد است كه در اواخر هزاره دوم و اوايل هزاره اول پيش از ميلاد در اين مكان اسكان يافته بودند و در واقع مركزيت ماد بزرگ بودند كه دامنه آن جنوب و بخشي از اصفهان را فرا گرفته بود. اين قوم آريايي نژاد زماني كه از برادران پارسي خود كه به سوي جنوب روانه شدند جدا شدند، در ناحيه هگمتانه به نام ماد بزرگ و ماد كوچك مستقر شده و با قوم اسكان يافته پيش از خود در نهايت مسالمت به زندگي خود ادامه دادند؛ اما اين قوم هرگز در طول قرنهاي متمادي روي آسايش و آرامش را خوب نديد؛ زيرا پيوسته از طرف قوم آشور مورد حمله قرار ميگرفت. بر طبق مدارك و اسنادي كه بصورت مكتوب به دست ما رسيده است، از قرن نهم پيش از ميلاد در سالنامه آشوري مخصوصا در زمان شالمانسر سوم نام دو قوم مهاجر «ماراي و پارسوا» ذكر شده است. بنابراين ميتوان پذيرفتن كه در قرن نهم پيش از ميلاد اين قوم در منطقه شمال غربي و غرب ايران اسكان داشتهاند و پيوسته مورد تهاجم آشوريان واقع شده بودند. از اين مردم به عنوان شش طايفه مادي نام بردهاند كه طايفه ششم آن بنام مخها معروفند. به نظر ميرسد طايفه مغها آخرين طايفه الحاقي پنج قوم ديگر بوده است كه نقش بنيادي و اساسي در ايجاد و برقراري امپراتوري ماد داشته است. به اين ترتيب كه در طول هزار سال زير سلطه بودن و حمله آشوريان و حتا برخي اقوام ديگر، مادها چنان وحدت و انسجامي نداشتهاند تا بتوانند از خود دفاع نموده يا حكومتي تشكيل دهند. اما در هزاره اول قبول مذهب زرتشت به عنوان كيش و آيين مزدايي به قوم ماد چنان قدرت و انسجام و پيوندي داد كه توانستند سرانجام در سال 612 پيش از ميلاد حكومت آشور را شكست داده، اقدام به ايجاد اولين امپراتوري ماد به مركزيت همدان و به رياست يكي از بزرگان قوم بنام «دياكو» يا «دياكه» بنمايند. درحقيقت تاريخ آشنايي و آگاهي ما از قوم ماد در اين منطقه از ايران و به مركزيت همدان از همين زمان شروع ميشود. بنابراين تحقيقات و مطالعات باستان شناسي دوره و حكومت ماد را به دو بخش متمايز تقسيم ميكند: پيش از قبول آيين زرتشت و بعد از قبول اين مذهب، چنانچه مشخص شود آثار و اشيا واقع در قبور به خاك سپرده مادها در پي كاوشهاي باستان شناسي متعلق به پيش از مذهب زرتشت و شيوه تدفين مقابر صخرهيي مربوط به بعد از قبول مذهب زرتشت و تشكيل حكومت و امپراتوري اين قوم است. هرچند در مورد ايجاد و تشكيل حكومت مقتدر و با نفوذ مادها مورخان يوناني به خصوص هرودوت اشارات كافي كرده است؛ ولي بعضي از مسائل مانند تاسيس قصور و كاخهاي هفت گانه الوان و تودرتو با ديوارههاي مرتفع تر از ديوارههاي كاخهاي خارجي نه تنها با روح مذهب زرتشت، بلكه با ايجاد حكومت مشورتي مردمي كه دياكو را برايرتق و فتق امور و رسيدگي به مرافعات آنها انتخاب نمودند كاملا مغايرت دارد. به نظر ميرسد تپه طبيعي معروف به هگمتانه كه در مركز شهر همدان قرار گرفته، به علت موقعيت طبيعي خاص و وجود رودخانهاي از جبهه شمال شرقي آن، بهترين موقعيت ساخت و ساز بناهاي حكومتي را داشته كه بنا به مقتضيات شالوده طبيعي و سنگي آن از دور، بناهاي احداث شده در آن تير چنان جلب توجه مينمايد كه انگار كاخها درون يكديگر قرار گرفتهاند. در صورتيكه كاوشهاي باستان شناسي كه توسط دكتر صراف بيش از 10 سال در اين مكان ادامه داشت، تا كنون آثاري كه دال بر وجود چنين قصور و كاخهايي باشد، ديده نشده است. در اينجا لازم به يادآوري است كه دكتر صراف بر طبق برنامه تنظيمي ونقشه خود در آغاز حفاري، از جبهه شمال شرقي آغاز به كاوش كرده، كه درست در پشت حصار شهر، بناها و سازههاي ديگر را نمايان كرد كه احتمالا اين آثار و اين بناها با قصوري كه به نام كهندژ در راس و قله هگمتانه قرار دارد، تفاوت كلي دارد. اميدواريم كه در آينده دامنه كاوشهاي دكتر صراف به اين قسمت ادامه يابد تا از چگونگي بناها و ساير الحاقات مادها در اين پايتخت اوليه اطلاعات بيشتري كسب كنيم. به هر صورت زماني كه براي اولين بار باستان شناسي كشور تصميم به محصور نمودن تپه هگمتانه كرد و اين كار توسط يكي از مهندسان ورزيده وقت مهندس مهريار صورت گرفته، در بالاي تپه و در مركز آن آثار كف و بناي خشتي و آجري قابل توجه با كف رنگي نظير تخت جمشيد نمايان شده بود كه دال بر وجود كهندژهاي اصلي در راس تپه است. متاسفانه به علت اينكه هنگام ديواركشي كارگري در زير ديوارههاي محصور كننده از بين رفت اين كار بصورت ناتمام باقي ماند. بدون اظهار نظر در اين مورد كه كف مكشوفه آيا مربوط به زمان ماد يا مربوط به زمان هخامنشي است به اين نتيجه رسيديم كه تپه هگمتانه چون نگين انگشتري در مركز اين شهر نه تنها از زمان ماد، بلكه در دوره تاريخي هخامنشيان و پارتها به صورت مكاني حايز اهميت و قابل سكونت مورد استفاده بوده است. انتهاي پيام