«زريبافي» هنر دوهزارسالهي رو به انقراض «زريباف» بازنشستگي ندارد
آخرين بازماندگان: بارها گفتهايم كساني را بياوريد كه تا ما هستيم، اين هنر را آموزش دهيم. به گزارش بخش هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، زري بافي و مخمل بافي از صنايع دستي و هنرهاي ظريفي است كه از ديرباز در كشور ما رواج بسيار داشت. با اينكه تاريخ پيدايش زري بافي به طور دقيق معلوم نيست، اما اسناد و دستوشتههاي گذشتگان حاكي از آن است كه در حدود دو هزار سال پيش، محصولات ابريشمي و بافندگي ايران، در آسيا و اروپا اعتبار و شهرت خاصي داشته و بهترين پارچههاي زري و مخمل و انواع ديگر به دست هنرمندان و صنعتگران باذوق ايراني بافته ميشده است. «هرودوت» مورخ مشهور يوناني به اين موضوع اشاره كرده و نوشته است كه زريهاي ايران، در بين جهانيان داراي اشتهار و معروفيت خاصي بوده و روميها براي خريدن آن مبالغ گزافي خرج مي كردهاند و بعدها نيز مردم «بيزانس» از روي نمونه هاي مختلف زري هاي ايران در ساختن زري تقليد كردهاند. در دوران سلطنت ساسانيان هنر زري بافي به سر حد كمال و اوج ترقي رسيد و زري هايي كه در اين دوره تهيه مي شده، داراي ظرافت و لطافت خاصي بوده است. در قبر «شارلماني» پادشاه معروف فرانسه، يك قطعه پارچه زربفت متعلق به دوران سلطنت ساسانيان به دست آمده كه در زمره شاهكارهاي هنري به شمار مي آيد، در اين پارچه زربفت به حدي ذوق هنري و ابداع و ظرافت به كار رفته كه مايه اعجاب و شگفتي بيننده است. قطعه ديگري از زريهاي دوره ساساني نيز در موزه تاريخي پارچه هاي شهر «ليون» در فرانسه موجود است كه باستان شناسان آن را متعلق به قرن چهارم ميلادي مي دانند. در ساير موزه هاي بزرگ جهان مانند موزه سلطنتي لندن و موزه واشنگتن و آرميتاژ لنينگراد نيز پارچههاي ديگري موجود است كه امتياز و ارزش پارچههاي زري ايران را ثابت ميكند. زريهاي دوره ساساني بيشتر به نقوش اسب سوار و اشكال مختلف هندسي و جانوران و پرندگان و شكارگاهها و تصاويري منقوش است كه مبين اعتقادات و همچنين معرف تصورات ايرانيان دوره باستان مي باشد. زريبافهاي آن زمان در رنگ آميزي و ايجاد تناسب و همآهنگي رنگها نهايت ذوق و سليقه را به كار ميبردند. با انقراض سلسله ساساني، صنايع دستي و هنرهاي باستاني ما مدتها به انحطاط و زوال كشيده شد؛ تا اينكه در زمان سلجوقيان، عشق به هنر و صنعت در مردم زنده شد و بافتن پارچه هاي زري و شالهاي ممتاز تا حدودي رونق يافت. در دوران استيلاي مغول بار ديگر هنرهاي باستاني ايران قوس نزولي پيمود و به علت قتل عامهايي كه در شهر هاي ايران مي شد، بيشتر هنرمندان و صنعتگران كشته شدند و آن عده معدود از هنرمندان ايراني هم كه باقي مانده بودند، به اطراف و اكناف متواري شدند و زندگي پر بيم و هراس خود را در اختفا و انزوا سپري ميكردند. با ظهور سلسله صفوي، بار ديگر به هنرهاي ملي و سنتي ايران، جان تازهاي دميده شد و در نتيجه تشويق و ترغيب سلاطين هنر پرور صفوي از جامعه هنرمندان و صنعتگران كليه صنايع باستاني و هنرهاي ملي به راه پيشرفت و ترقي رهنمون شد و خاصه هنر زري بافي به سر حد كمال رسيد و با توجه مخصوص شاه عباس به اين فن و جمع آوري استادان و هنرمندان از ساير نقاط ايران و متمركز ساختن آنان در اصفهان، دوران طلايي و درخشان اين هنر فرا رسيد و هنرمندان نامي و عالي قدري كه به علت عدم تشويق و نداشتن وسيله در گوشه انزوا به سر مي بردند، كوشش هاي هنري خود را با دلگرمي و اطمينان، بار ديگر آغاز كردند و در شهرهاي مختلفي همچون اصفهان، كاشان و يزد، كارخانه هاي متعدد زري بافي احداث شد و انواع زري هاي مرغوب و زيبا با نخ هاي طلا و نقره (گلابتون و نقده) بافته شد. «مشجر زري» ، «زري لپه باف» ، «زري اطلسي» ، «زري پشت كلاف» ختائي و مخمل زري هاي برجسته، از انواع اين هنر باارزش ايراني است كه در گذشته رونق و رواج بسياري يافت و قسمت عمده آن مورد استفاده شاه - درباريان –، امرا و مردان و زنان طبقات مختلف قرار گرفت و زري هاي بسيار ممتاز و گرانبها، زينت اشرافيان شد. اين زريها علاوه بر دارا بودن بازار مناسب در داخل كشور، به خارج نيز صادر مي شد و كشورهاي آسيايي و اروپايي از زري هاي ايران استفاده مي كردند؛ اهميت عمده زري هاي دوره صفوي، بيشتر طرح و رنگهاي نباتي است كه روي ابريشم به كار رفته و آنها را به نحوي رنگ گرداند كه در حال حاضر نيز پس از طي ساليان متمادي، هنوز رنگ آنها ثابت و پابرجا است. تزيينات اين زريها عبارت بوده است از تصوير و تجسم داستانهاي شاهنامه – اشعار شعرا و گويندگان بزرگ ـ و مناظري كه شاهزادگان را در حال شكار نشان ميدهد و نقشهايي كه به بته شاه عباسي معروف شده و جانوراني مانند آهو، شير، خرگوش و درختاني مانند سرو و نارون و اقسام خطوط زيبا و اسليمي كه بر روي آنها ديده ميشود. بعد از دوران صفوي، به علت تغييرات تدريجي كه در نوع و فرم لباس پديد آمد، مصرف زري به تدريج متروك شد و براي تزيين و تجمل منازل مورد استفاده قرار گرفت. از زري هاي دوره صفويه، آثاري در موزه ايران باستان و موزه حضرت رضا (عليه السلام) در مشهد، و موزه حضرت معصومه (عليها السلام) در قم و موزه كليساي ارامنه در جلفا، باقي است كه نمايانگر زيبايي و پيشرفت هنر عهد صفوي است. از آن پس تا زمان فتحعلي شاه زري بافي در كشور ما رونق و رواجي نداشت. در ميان شهرهاي ايران، شهر كاشان را بايد از مراكز عمده زري بافي و محل تمركز استادان و هنرمندان اين فن بهشمار آورد. در زمان سلطنت فتحعلي شاه قاجار، استاد هنرمند و چيره دستي بهنام آقا محمد تقي نقشبند (جد بزرگ مرحوم استاد محمد طريقي) در اين شهر ميزيسته كه اين هنر را از پدرش آموخته بود و از آنجا كه زريهايش مورد توجه دربار بوده است، زريهايي كه ميبافته به دربار فتحعلي شاه اختصاص داشته است. همانطور كه اشاره شد اصولا هنر زري بافي مانند ساير هنرهاي ملي، بعد از دوره صفوي، به علت بي توجهي خريداري نداشت، تا اينكه در حدود يكصد سال پيش يكي از افراد خانواده نقشبند به نام استاد حبيب الله طريقي - پدر مرحوم محمد طريقي - به ساختن دستگاه زري بافي اقدام مي كند و پس از تحمل زحمات و ضررهاي زياد به تهيه زري موفق ميشود. در دوران سلطنت، رضا شاه، بار ديگر هنرهاي ملي احيا شد. در سال 1308 وزارت فوايد عامه و بعد وزارت اقتصاد ملي موجبات پيشرفت و اعتلاي هنرهاي ملي را فراهم ساخته اند و نمونه هاي آثار هنرمندان و صنعتگران كشور را جمع آوري كرد. استاد حبيبالله طريقي، در سال 1309 از كاشان به تهران احضار شد و در مؤسس قالي ايران، يك دستگاه زريبافي تاسيس كرد و دستگاه زري بافي مزبور از مؤسسه قالي به كاخ گلستان منتقل شد و در آنجا با دستگاه زري بافي، به وسيله استاد طريقي احداث شد. در آنجا به بافتن زري اشتغال ورزيد و سپس دستگاه هاي مزبور را از كاخ گلستان به اداره صنايع قديمه منتقل ساخت و به 18 دستگاه افزايش داد. حبيب الله طريقي انواع و اقسام زريها و مخملهاي زري را به اندازه هاي گوناگون و طرحهاي متنوع بافندگي كرد و تا سال 1326 به آموزش فن زري بافي و پرورش هنرمندان مستعد در زمينه زري بافي اهتمام ورزيد، اين استاد هنرمند در سال 1330، ديده از جهان فرو بست. كارگاه زري بافي هنرهاي زيباي كشور، بعد از درگذشت استاد حبيب الله طريقي، به محمد طريقي فرزند هنرمند وي سپرده شد. او اصول و رموز زري بافي و مخمل بافي را زير نظر والد و استاد خود به خوبي آموخته بود و با كوشش و جديت بسيار، به تهيه آثار زري و مخمل همت گماشت. استاد محمد طريقي به سال 1292 در شهر كاشان و در يك خانواده هنرمند، ديده به جهان هستي گشود و پس از طي تحصيلات در سال 1309 به همراهي پدر هنرمند خود به تهران آمد و كوششهاي هنري خود را در كارگاه زري بافي مؤسسه قالي ايران زير نظر پدر و با عنوان معاونت كارگاه متمركز ساخت و ضمن اشتغال به كار، تحصيلات خود را در زمينه طراحي پارچه ادامه داد و به اخذ ليسانس در رشته مزبور نايل آمد. استاد محمد طريقي به منظور مطالعه و تحقيق در رشته زري بافي و مخمل بافي و مقايسه طرز بافندگي زري در ايران با ساير كشورها به نقاط مختلف جهان مانند: سوريه، لبنان، فرانسه، سوييس و هندوستان سفرهايي كرده و از اين مشاهدات و مطالعات نتايج سودمند و ثمربخشي كسب كرد كه در ايجاد تحولات اساسي و شگرفي كه اخيراً در محصولات جالب زري بافي و مخمل بافي هنرهاي زيباي كشور پديد آمده، سهم بهسزايي داشته است. ساختمان دستگاههاي زري بافي معمولا مركب از افزار و آلات چوبي است كه به سبك قديم و بسيار ساده و معمولي ساخته شده است. روي هر دستگاه، دو نفر كار مي كنند كه يكي بافنده و ديگري شاگرد اوست كه «گوشواره كش» ناميده مي شود. بافنده معمولا در پشت دستگاه و گوشوارهكش بالاي دستگاه قرار دارد. كار شاگرد بالاي دستگاه بالا و پايين آوردن نقشهاي است كه قبلا روي نخ نقشبندي شده و هدايت آن به سوي بافنده است و بافنده نيز پس از بالا آمدن نقشه بهوسيله ابريشمهاي الوان و نخ طلا و نقره (گلابتون) كه روي ماكو سوار كرده، به داخل كار مي فرستد و روي آن را شانه ميزند و با اين كيفيت هر دو نفر با همكاري و اشتراك مساعي يكديگر روزانه 8 الي 35 سانتيمتر زري ميبافند. ابريشم طبيعي و نخ (گلابتون) كه رنگ آنها نيز به شيوه قديم با نباتات رنگرزي ميشود، مواد اوليه زري بافي است. براي تسريع در بافت پارچه دستگاهي به نام «ژاكار» تهيه كه نقشه آنها روي مقوا تعبيه شد و يك نفر بافنده به تنهايي بدون كمك گوشواره كش، مي تواند آن را بافندگي كند. آثار زري بافي، مورد توجه و علاقه خارجيان و سياحان بوده و به همين جهت تا سالهاي پيش از انقلاب از آثار جالب زري و مخمل به سلاطين و رؤساي جمهور و شخصيت هاي بزرگ خارجي اهدا ميشد و اكنون نيز هر چند سال يك بار با تعويض پرده حرم بيت الله الاحرام و ضريح ائمه اطهار (ع) در شهرها و كشوهاي ديگر اسلامي، اين تحفهي ايراني به دنيا رخ مينمايد. اكنون توليد زري، چه در تهران و چه در اصفهان، جنبه حمايت و حفظ هنرهاي ملي را دارد و از نقطه نظر اقتصادي تاكنون بهرهاي نداشته است. مسلم آن است كه زريبافي هنر پرهزينه و پرخرجي است. نخ گلابتون آن بايد از هند و خارج از ايران وارد شود و كشورمان به رغم پيشينه و سبقهي بيش از دوهزار سالهي خود در اين هنر پردازي هنوز قادر به توليد آن به اندازه كافي نيست. تنها يك پيرمرد اصفهاني است كه گويا حتا نمي تواند پاسخگوي دو دار زريبافي باشد. مسؤولان سازمان ميراث فرهنگي كشور خود اذعان دارند كه علاقهمندان جواني كه مشتاقند به پژوهشكده بيايند و در اين حوزهها كار كنند، كم نيستند، اما سازمان مزبور آمادگي پذيرش آنها را ندارد. ساختمان ميراث فرهنگي واقع در خيابان آزادي به منظور استفاده پژوهشكده هنرهاي سنتي ساخته شد و قرار بود به طوركلي در اختيار اين بخش قرار بگيرد، اما هر بار به دلايلي تحويل آن به اين پژوهشكده عقب ميافتد. اكنون در پژوهشكدهي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور بيشتر از دو سه دستگاه زريبافي موجود نيست. بودجهي چهل ميليون توماني آن هم حتا هزينههاي روزانه و حقوق و مزاياي هنرمندان و كارمندان پژوهشكده را پوشش نميدهد. حالا تنها ذبيحالله احمدي و حسن و مهدي شمسعلي زريباف در اصفهان، يكي دو نفر در تهران، حاجي ياالله در كاشان، مخمل سنتي ميبافند و متشكر هم در كاشان كار ميكند. شايد لاجرم باشد كه هنرمند زري باف ايراني تا پايان عمرش بازنشستگي نداشته باشد، اما اين واقعيت تلخ وجود دارد كه اين هنر دوهزار سالهي ايراني آخرين بازماندگانش را يكي يكي از دست ميدهد. انتهاي پيام