مسائل نظري، موضوع دومين روز همايش بينالمللي بزرگداشت يكصدمين سالگرد مشروطيت سخنان كوين آندرسون، عباس منوچهري و داوود فيرحي
جلسه دوم دومين روز همايش بينالمللي بزرگداشت يكصدمين سالگرد مشروطيت امروز با موضوع مسائل نظري در دانشگاه تهران برگزار شد. به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، كوين آندرسون - استاد دانشگاه - درباره جايگاه انقلاب مشروطيت ايران در انقلابهاي سده بيستم سخن گفت و انقلاب مكزيك، چين، روسيه و انقلاب مشروطه ايران را مقايسه كرد و افزود: اين انقلاب در دورهاي كه اتفاق افتاد محتواي اجتماعي قوي داشتند، اما وجه اشتراك اين سه انقلاب چيست؟ انقلابهايي كه در قرن 20 اتفاق افتاد، انقلاب ناسيونال، سوسيال و يا ليبراليسم ناميده ميشود؛ ولي انقلاب مشروطه را نميتوان به اين سه تعبير كرد. انقلاب روسيه و ايران در سال 1905 نوع جديدي از دموكراسي جديد را به ما معرفي كردند، اما هيچ كدام آنها ناسيوناليسم نبودند، بلكه همه نوعي روابط طبقاتي را در اين كشورها در نظر داشتند. اين انقلابها در همين ضدامپرياليسم بودن به نوعي بوميگرا نبودند و مسائل اجتماعي و جنسيتي را مطرح كرده و با امپرياليسم روبهرو شدند؛ به جز انقلاب مكزيك كه سعي كردند پروژه دموكراسي را پياده كنند. وي افزود: به علت شكست سوسياليسم ناسيوناليسم و جنبشهاي ليبرال در پس فروپاشي، بايد به شكست انقلابهاي اول قرن 20 (انقلابهاي ايران به روسيه، مكزيك، چين) بازگرديم، اينكه اين انقلابها هم محتواي ضداستعماري داشته و هم محتواي سوسيال دموكرات داشتند، به آن تجربه بازگشته و آن را براي دنياي امروز زنده كنيم. عباس منوچهري - استاد دانشگاه تربيت مدرس - نيز درباره ايراني مشروطه بحث كرد و با مقايسه نظرات آجوداني، دكتر كاتوزيان و فورن درباره انقلاب مشروطه، گفت: آجوداني در كتابش آورده كه ايراني به دليل كج فهمي ! از دولت و ملت نميتواند فهم مشروطه را داشته باشد و در زبان تاريخي ايراني كه از آن مفهوم وجود داشته، نتيجهاي جز شكست نميتوانست داشته باشد. درباره شكست مشروطه و علت آن نظريات گوناگوني مطرح شد، دكتر كاتوزيان به تضاد ملت ودولت اشاره دارد، فورن به مقاومت شكسته و آجوداني درباره مشروطه ايراني بحث كرده است. وي ادامه داد: هر كدام از اينها سعي به پاسخ سرشت و سرنوشت مشروطه دارند و هر كدام با به كارگيري روش خاص خود سعي در پاسخ به اين پرسش داشتهاند و هر سه درنهايت با خود ايراني سر و كار دارند و هر يك از آنها در قالب نظريه با درجات مختلفي از صراحت پاسخ خود را ارايه ميدهند. اين استاد دانشگاه درباره ايراني مشروطه اظهار داشت: فهم ايراني مشروطه بحث خودستاني را براي ايراني امروز فراهم ميآورد كه چه بايد كرد؟ ايراني مشروطه آنگاه سخن گفته، از طريق گفتوگو عالم درون خود را گشوده، آن گاه كه شعر، گفتوگوي سياسي يا اعلاميه گفته درون خود را نمايان ساخته، ايراني مشروطه يعني با مشروطه نمايان ميشود. مشروطه تجليگر ايراني است، مشروطه همانا ايراني است كه در تاريخ تجلي يافته است. تاريخ با ماست، مشروطيت با ماست، اين نياز به نگريستن به خود دارد كه خود را بازشناسيم. داوود فيرحي - استاد دانشگاه تهران - هم درباره امكانات و ناسازيهاي دروني در نظام فكري مشروطه سخن گفت و افزود: با جنگهاي ايران و روس با ايران جديد مواجه هستيم كه آميزهاي از عناصر متفاوت فكري است ظهور تحولي جديد در فقه و سياست در اين دوره صورت ميگيرد كه فقه ايران جديد فقه سنتي نيست و از دستگاههاي فقه قديم دارد فاصله ميگيرد. هر چند در ايران آروزهاي عمومي در قالب شعر و ادبيات و روزنامه مطرح مي شود، اما سنت فلسفي در ايران از مدتي قبل به گونهاي تحول يافته، به اين دليل حوزههاي قديم در حوزههاي فلسفي درون دستگاههاي فلسفي و انديشههاي آخوند خراساني و نائيني ظاهر ميشود. وي ادامه داد: آنچه در اين نظريات مهم جلوه ميكند، دو چيز است؛ نظريات مشروط فراگرايي شديد نگردند، شورا و پيوند شورا و انجمن است، ديگر اينكه نظام سياسي كه بر اساس نقطه عظيمت شورا شكل گرفته و التزام به مذهب و شريعت درون آن وجود دارد با چه معما گونههاي روبهرو است. اين استاد دانشگاه اظهار داشت: نظام مشروطه كه در ايران وجود دارد، ذيل نظريه امامت شيعه ساخته و پرداخته شده است؛ همان نظامي كه اجرا شد و چند سال پابرجا بود، به دليل پارادوكسها شاهد فروپاشي در اين نظام كه ناشي از ساخت دروني مشروطه است، مواجه هستيم. در نظام مشروطه از ابتدا معمايي با عنوان دموكراسي و مشروطيت شكل گرفت و نظريههاي مشروطه نتوانستند آن را حل كنند. در دستگاههاي فقهي تاريخي كه داريم، بنگريم و نائيني و خراساني را مبناي نظريه جديد بدانيم، ميبينيم اين نظريه دو بار بازخواني شده و يك بار هم توسط شمسالدين بازخواني شده است، اما بازخواني موفقي نيست و اين نظريه با مشكلاتي مواجه است. وي اين تفسيرها از نظام مشروطه را با دو مشكل مواجه دانست و گفت: از مشكلات اين تفسيرها اين است كه رابطه شرعيت و قانون از ابتدا وجود داشت و در قانون اساسي آراي ملت، نمايندگان مجلس در كنار جمعي قرار گرفتند به نام هيات نظام شرعي بودن قوانين را در نظر داشتند. وي تصريح كرد: از ابتدا قانون اساسي مشروطه نظامي را به وجود آورده بود كه به صورت قانوني باشد، ولي بر قانون نظارت نداشته باشد كه اين انفكاك ساختاري را در مشروطه به وجود آورد و دولت از يكپارچگي و از قانون دور شد و چرخه تحولات بيرون مجلس حركت ميكرد و دولت كنترلي در فضا نداشت. فيرحي همچنين متذكر شد: ناسازههايي كه بين شريعت و مصلحت عمومي پيدا شد، آنچنان شد كه شروعي بود كه دولت قادر به قانونگذاري نبود و قانونگذاري مجلس امكان اجرا نمييافت، بنابراين وضعيت فوق كه نياز مصالح عمومي به تدوين قوانيني جديد كه در ظاهر با قوانين شرعي تعارضي نداشته باشد، راه حلي نداشت و وقتي نمايندگان قانوني در وضع قوانين به ديواره هيات نظار برميخوردند. يا كسي از بيرون بايد حل ميكرد و يا نمايندگان عرف و هيات مجتهدين خاتمه مييافت، در مشروطه اين فرآيند به نفع هيات مجلس و حذف هيات نظار انجاميد كه سرانجام شاهد دوري نيروهاي مذهبي از دولت شديم. فيرحي ادامه داد: با فاصله گرفتن نيروهاي مذهبي از مشروطه نه تنها مشروطه به طرف يك نوع قدرت شبه مدرن حركت كرد، بلكه شاهده پديدهاي جديد هستيم كه با فروپاشي اقتدار مشروطه و غلبه نظام مهجور اول، مقدمه ظهور راديكاليسم شيعي فراهم ميشود و چيزي تحت عنوان ظهور خواست، حكومت اسلامي بروز مييابد. انتهاي پيام