/فردا روز بزرگداشت عطار نيشابوري است/ اگر عطار نمي‌بود، مولانا به اين جايگاه برين در سخن ايراني نمي‌رسيد كتاب‌شناسي عطار بسيار تنگ‌مايه است

دكتر ميرجلال‌الدين كزازي گفت‌: بر آنم كه اگر عطار چونان پيوند‌گر و ميانجي در ميانه‌ي سنايي و مولانا نمي‌بود، مولانا به آن پايه‌ي بلند و جايگاه برين در سخن و انديشه‌ي ايراني نمي‌توانست رسيد. وي افزود: هم از اين روست كه مولانا همواره خود را وامدار عطار و سنايي مي‌داند و هر زمان كه از اين دو بزرگ سخني ياد مي‌آورد، سراپا بزرگداشت و ستايش است. استاد دانشگاه علامه طباطبايي در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) افزود: عطار سخنوري است كه اگر بخواهم پايگاه او را در ادب پارسي با نگاهي فراخ و فراگير نشان دهم، مي‌توان گفت كه در ميانه‌ي راهي است كه سنايي در آغاز آن ايستاده و مولانا آن را به پايان برده است. سنايي بنيادگذار شيوه‌اي در سخن پارسي است كه آن را «ادب نهان گرايانه» يا «صوفيانه» مي‌ناميم. وي ادامه داد: عطار اين شيوه از سخنوري را بسيار پروردگي و گستردگي بخشيده است و مولانا آن را به فرازناي مايه‌وري و گران‌سنگي رسانيده است. كزازي گفت: يكي از ويژگي‌هاي عطار، پرسخني اوست. او چندين در پيوسته يا منظومه سروده است؛ مانند اسرارنامه، مصيبت‌نامه و منطق‌الطير. در اين در پيوسته‌ها يا منظومه‌ها و در ديگر سروده‌هاي خويش، انديشه‌ها، باورها و رازهاي خداشناسي و درويشي را با زباني گرم، تپنده و هنري باز نموده است. استاد دانشگاه علامه طباطبايي بيان كرد: بي‌گمان، عطار از سخنوران پيشين خويش بهره برده است. عطار در چامه‌اي (شعري بلند) از «بوسعيد» كه از پيران بزرگ است، به‌ستايش ياد كرده است و هر چند كه در ميانه‌ي عطار و بوسعيد دو سده‌اي از نظر زماني جدايي است، عطار او را پير و پيشواي خود دانسته است. وي در بخش ديگري از سخنانش گفت: عطار با دربار هيچ پيوندي نداشته است و سخنور درباري نبوده است؛ وارونه‌ي سنايي كه در آغاز، در شمار سخنوران ستايشگر بوده است. چنان كه نوشته‌اند از آوازي كه رهگذري مي‌خوانده است، به ناگاه به خويشتن باز مي‌آيد و در مي‌يابد كه راهي كه رفته است به ناكجاآباد مي‌رسد، از اين روي سخن ستايش را فرو مي‌نهد و به سروده‌هاي صوفيانه و خداشناسانه روي مي‌آورد؛ اما عطار از همان آغاز سخنوري، مردي بوده كه زبان و هنر خويش را به ستايش بيهوده و بر گزاف نيالوده است؛ زيرا، چنان كه مي‌دانيم، پيشه‌ي عطاري داشته است. دكتر كزازي افزود: در گذشته عطاري با پزشكي و درمانگري برابر بوده است. عطاران پزشكاني بودند كه بيماران را با داروهاي گياهي بهبود مي‌بخشيدند. عطار هم در نيشابور اين پيشه را مي‌ورزيده است و آن چنان كه خود گفته است، از روزگار خردي به داستانهاي پيران و درويشان دل بسته بوده است و آنها را به شور و آرزو مي‌شنيده است، از اين روي هنگامي كه توانسته است بنويسد و بسرايد، يك‌سره اين زمينه و شيوه از سخن را برگزيده است و در آن داد زبان آوري داده است. وي در ادامه گفت: راست اين است كه كتاب‌شناسي عطار بسيار تنگ‌مايه است و به هيچ روي درخور مردي گران‌سنگ چون او نيست. عطار را از ديدگاه‌هاي بسيار مي‌توان بررسيد؛ هم از ديد انديشه‌ها و باورهاي صوفيانه، هم از ديد ادب‌داني و سخن‌سنجي و هم از ديد تاريخ و فرهنگ ايران؛ چون بسياري از سامانه‌هاي فرهنگي و انديشه‌هاي و آيين‌هاي داستاني ايران در سروده‌هاي عطار باز تافته است. از سوي ديگر، چون عطار در سروده‌هاي خويش داستانهاي بسيار گنجانيده است و در اين داستانها هنجارهاي زندگي، شيوه‌هاي رفتار مردم و آنچه به چگونگي جامعه بازمي‌گردد، بازتافته است، جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان مي‌توانند از اين سروده‌ها بهره‌ي بسيار بگيرند. اين استاد دانشگاه افزود: عطار يكي از بزرگترين سخنوران و انديشمندان ايراني است و آنچه تاكنون درباره‌ي او پژوهيده شده و به چاپ رسيده، در برابر سترگي اين بزرگمرد، اندكي از بسيار يا مشتي از خروار است. وي با اشاره به نمود بيشتر ديوانگان در آثار عطار گفت: به راستي نمي‌توان گفت اين كسان كه قهرمان داستان عطار هستند ديوانگانند. آنها ديوانه‌وش‌اند؛ به سان ديگر فرزانگان ديوانه‌آسا كه در چشم عطار بسيار گرامي هستند. آنان پيراني هستند كه به انگيزه‌هاي گوناگون نمي‌خواهند خود را آشكارا به مردم بنمايند، از اين رو آگاهانه و به خواست خويش رفتارهايي دارند كه ناهنجار مي‌نمايد. پاره‌اي از درويشان كه به ويژه از خراسان برخاسته‌اند و در آنجا دبستاني از درويشي پديد آورده‌اند، پايه‌ي رفتار خود را همين ديوانه‌وشي مي‌ناميده‌اند كه اين درويشان را ملامتي مي‌ناميدند. كزازي افزود: آنان آگاهانه براي اين كه پيوند از جز خدا بگسلند و اميدي جز به دوست نداشته باشند، رفتاري مي‌كردند كه ناپسند مردمان بوده است. از اين رو اينان در نظر عطار مرداني روان‌نژند و پريش ‌انديش نبوده‌اند. اينان همان‌اند كه «رضي‌الدين آرتيماني» ساقي‌نامه‌ي خود را با سخن از آنان آغاز نموده است: الهي به مستان ميخانه‌ات // به عقل‌آفرينان ديوانه‌ات. به گزارش ايسنا وي همچنين درباره‌ي افسانه‌هاي درباره‌ي زندگي عطار گفت: بي‌گمان اين افسانه‌ها آن چنان كه به درستي ناميده شده‌اند، هيچ پايه‌ي تاريخي ندارد. هنجار و رفتاري نزد ما ايرانيان و بسياري از مردمان جهان است كه درباره‌ي بسياري از چهره‌هاي بزرگ، نامدار و اثرگذار افسانه‌هايي را درمي‌تنيم و پديد مي‌آوريم به همان‌سان كه درباره‌ي استاد فرزانه‌ي توس، فردوسي نيز افسانه‌هايي پديد آمده است؛ از اين روي اين افسانه‌ها به‌تنهايي نشانگر اين است كه عطار در دل و نهاد ايرانيان جايي برجسته يافته بوده است. استاد دانشگاه علامه طباطبايي ادامه داد: يكي از افسانه‌هايي كه درباره‌ي او هست، افسانه‌ي آن درويش است كه زماني در دكان عطاري وي آمد. عطار بدان سان كه مي‌سزيد، او را گرامي نداشت، درويش دل آزرده شد و گفت: اي مرد تو چگونه خواهي مرد؟ او گفت: بدان‌سان كه تو مي‌ميري. درويش گفت: نه، هرگز تو همانند من نمي‌تواني مرد. اين سخنان را گفت و برآستانه‌ي دكان آرميد و جان داد. وي افزود: اين رخداد كه مرگ ارادي خوانده مي‌شود، عطار را يك‌سره برآشفت و دگرگون كرد؛ چنان كه دكان عطاري را فرو نهاد و گام در راه خداشناسي و درويشي نهاد، اما اين افسانه با آنچه عطار خود آشكارا گفته است، سازگار نيست. چراكه عطار خود گفته است از ساليان خردي به آيين‌هاي راز و دبستانهاي درويشي دل بسته بوده است. كزازي در پايان گفت: افسانه‌ي ديگر آن است كه عطار در آن هنگام كه مغولان بر نيشابور مي‌تازند، در بند مغولي مي‌افتد، كسي او را مي‌شناسد و به مغول مي‌گويد من كيسه‌اي زر به تو خواهم داد، اين مرد را رها كن. عطار به مغول مي‌گويد مفروش كه بيش از اين ارزم، مغول او را نمي‌فروشد. چندي مي‌گذرد، مردي ديگر به آنان بازمي‌خورد و مي‌گويد كه اين مرد را به توبره‌اي كاه به من بفروش، عطار مي‌گويد بفروش كه كم از اين ارزم، مغول از اين دوگانگي در زبان عطار به خشم مي‌آيد و سر از تن او مي‌افشاند. برپايه‌ي افسانه آن سر كه افشانده از تن بر خاك مي‌غلتيده است، شروع به سخن مي‌كند و در پيوسته‌اي مي‌سرايد كه «بي‌سرنامه» نام گرفته است. انتهاي پيام
  • چهارشنبه/ ۲۴ فروردین ۱۳۸۴ / ۱۱:۲۹
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8401-05768
  • خبرنگار :