دويچهوله: منوچهر آتشي به چشم يك كودك به طبيعت نگاه ميكند
زندگينامه واقعى منوچهر آتشى تاريخ كلمههايي هستند كه در كتابهايش گرد آمدهاند. نمىتوان تصور كرد كه مهمتر از حادثه كلمهها، حادثهاى در زندگىاش رخ داده باشد. اين حوادث با ”ريشههاى شب” آغاز شدند، تا آخرين كتابهاى شعرش و آخرين آن ”حادثه در بامداد” ادامه پيدا كردهاند. به گزارش ايسنا، شبكه خبري دويچهوله علاوه بر مطلب بالا نوشت: منوچهر آتشي معتقد است، شعر زبانىست در درون زبان، و شاعر كسىست كه زبان خود را در درون زبان ساخته باشد. منوچهر آتشى از آن دسته شاعرانيست كه زبان شعرش در ميان صدها شاعر معاصر و غيرمعاصر قابل تشخيص است. وي همواره از دل كشف اين زبان ويژه، نظريه شعرى خود را نيز بيرون كشيده است و مثل بسيارى از معاصران، شعرش را بر نظريههاى ادبى ـ آنهم گاه جعلى ـ استوار نكرده است. يافتن اين زبان ويژه و درونى به فرديتى قوى نيازمند است، فرديتى كه شاعر را از ستايش و سرزنش بىنياز مىكند. ”شعر شجاعت است، شجاعت ديدن، شنيدن، بوييدن، چشيدن و لمس كردن.” از همان مجموعه ”آهنگ ديگر” آتشى نشان داد كه شاعر بايد نگرندهاى شجاع باشد. او عناصر طبيعت را بهگونهاى مىبيند كه انگار براى نخستين بار است كه با اين عناصر برخورد كرده؛ درست مثل كودكى كه براى اولين بار به نورى بازتابيده بر سقف خيره مىشود. وي خود از اصطلاح ”كودك بودن شاعر” استفاده مىكند. شناخت كه قصد اصلى شعر است، بىقرارى و ذهن حريص جستوجوگر مىخواهد؛ يعنى قرار نگرفتن در جايى كه شاعر در آنجا بهسر مىبرد. پشتيبانى مدام آتشى از شعر جوان در همين جستوجوگرى حريصانه نهفته است. وي مىخواهد مدام تازه شود. در جايى مىنويسد: هر شعر، هر بار، بايد سرشار از تنوع و توانايى متفاوت باشد. شاعر لقبى نيست كه كسى به خودش بدهد، چنين عنوانى را ـ همچون هر حرفه دشوار ديگرى ـ تنها مىتوان با تلاش بىوقفه كسب كرد. از ذوق و استعداد به اندازه كافى صحبت شده است. ديگر بايد از كار سخن گفت، از اينكه ”نوشتن يعنى خط زدن”. آتشى خود در جايى مىنويسد: ”شعر كار است” و باز هم تأكيد مىكند: ”شعر واقعاً كار است”. آتشى مىنويسد: ”من فقط شاعر بودهام”. و اين سطرهاى كوتاه چيزى نيستند؛ مگر اداى دين به كسى كه ”فقط شاعر” بوده است. انتهاي پيام