“شعر حجم شعر حرفهاي قشنگ نيست” متن بيانيه «شعر حجم» با امضاي يدالله رويايي، پرويز اسلامپور، بهرام اردبيلي و...
شعر حجم از سالهاي 46 و 47 رسما موجوديت خود را اعلام كرد و يدالله رويايي و تني چند از شاعران در آن سالها بيانيه شعر حجم را نوشتند كه براي نخستين بار در نشريه ادبي بارو (1348) منتشر شد. به گزارش بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، يدالله رويايي در اين باره چنين مينويسد: به دنبال سه ماه بحث و گفتوگو و نشستنهاي مديدي كه در كافه نكيسا، خانه رويايي، خانه اردبيلي، خانه اسلامپور و خانه نصيبي صورت گرفت، سرانجام در آخرين و طولانيترين جلسه خود در منزل اسلامپور ”بيانيه شعر حجم” تاييد و امضا شد. در آن ايام اين نامها شركت داشتهاند: پرويز اسلامپور (شاعر)، محمود شجاعي (شاعر و نمايشنامهنويس)، بهرام اردبيلي (شاعر)، فيروز ناجي (شاعر)، هوشنگ آزاديور (شاعر و سينماگر)، فريدون رهنما (شاعر و سينماگر)، نصيب نصيبي (سينماگر)، پرويز زاهدي (نويسنده)، محمدرضا اصلاني (شاعر و سينماگر)، عليمراد فدايينيا (قصهنويس)، يدالله رويايي (شاعر) و... از ميان شاعراني كه قرار بود آن بيانيه را امضا كنند و نكردند، محمدرضا اصلاني بدون تاييد امضا نكرد و فريدون رهنما با تاييد بيانيه مخالف اصل امضا كردن بود. بيژن الهي و هوشنگ چالنگي در آن زمان در سفر بودند، و بعد كه انتشار آن به اصرار الهي به تعويق افتاد، پيگيري اخذ امضا متوقف ماند. سيروس آتاباي (شاعر)، نورالدين شفيعي (نمايشنامهنويس)، كامران ديبا (معمار و نقاش)، رضا زاهدي (شاعر) از پارتيزانهاي اين جنبشاند. در متني كه اكنون در دسترس ما است، اين امضاءها تشخيص داده ميشود: يدالله رؤيايي، پرويز اسلامپور، محمود شجاعي، بهرام اردبيلي، هوشنگ آزاديور. اما متن اين بيانيه به شكل يز تنظيم شده است: حجمگرائي (Espacementalisme) حجمگرائي آنهايي را گروه ميكند كه در ماوراء واقعيتها، به جستجوي دريافتهاي مطلق و فوري و بيتسكيناند. و عطش اين دريافتها هر جستجوي ديگر را در آنها باطل كرده است. مطلق است براي آن كه از حكمت وجودي واقعيت و از علت غايي آن برخاسته است و، در تظاهر خود، خويش را با واقعيت مادر آشنا نميكند. فوري است براي آنكه شاعر در رسيدن به دريافت، از حجمي كه بين آن دريافت و واقعيت مادر بوده است - نه از طول - به سرعت پريده است بيآنكه جاي پايي و علامتي به جا گذارد. بيتسكين است براي آنكه، به جستجوي كشف حجمي براي پريدن، جذبه حجمهاي ديگري است كه عطش كشف و جهيدن ميدهد. تاملي بر سر اين حرف ميكنيم: از واقعيت تا مظاهر واقعيت، از شيء تا آثار شيء، فاصلهاي است، فاصلههايي است. فاصلههايي از واقعيت تا ماوراء آن. از هزار نقطه يك چيز هزار شعاع برميخيزد، هر شعاع به مظهري در ماوراء آن چيز ميرسد، و واقعيت با مظاهر هزارگانهاش با هزار بعد وصل ميشود. شاعر حجمگرا، اين فاصله را با يك جست طي ميكند تند و فوري. و بدينگونه، از واقعيت، به سود مظهر آن، ميگريزد. هر مظهري را كه انتخاب كند، از بعدي كه بين واقعيت و آن مظهر منتخب است با يك جست ميپرد، و از هر بعد كه ميپرد، از عرض، از طول و از عمق ميپرد. پس از حجم ميپرد پس حجمگرا است. و چون پريدن ميخواهد، به جستجوي حجم است. - اسپاسمانتاليسم، سوررئاليسم نيست. فرقش اين است كه از اين سه بعد به ماوراء ميرسد. و در اين رسيدن فقط در يك جا با هم ملاقات ميكنند: در جهيدن از طول. گرچه در اينجا هم جست فوريتر است. حجمگرا در اين جست خط سير از خود بجا نميگذارد. در پشت سر تصوير او سه بعد طي شده است، و اين سه بعد طي شده، اسكله ميسازند تا خواننده شعر حجم را به جايي برساند كه شاعر رسيده است. خواننده مشتاق، عبور از اسكله را به تاني ياد ميگيرد و خواننده معتاد ميشود، معتاد قصار، معتاد رسيدن به ماوراء با عبور از حجم، به همان جايي كه شاعر حجم رسيده است. به ماوراء با عبور از حجم، به همان جايي كه شاعر حجم رسيده است. در آنجا شاعر براي گفتن، حرفي ندارد. شرحي ندارد، و ناگاه چيزي را به زبان ميآورد كه حيرت و راز است، همان چيزي را كه ساحران، پيغمبران، و داخوانان، برهمنان، پيامآوران كفر، پيامآوران ايمان به لب آوردهاند، يعني شعر، خود شعر. - حجمگرايي نه خودكاري است، نه اختياري. جذبههايي ارادي است يا ارادهاي مجذوب است. جذبهاش از زيبايي است. از زيباشناسي است. ارادهاش از شور و از شعور است، از توقع فرم و از دل بستن به سرنوشت شعر. - نه هوس است، نه تفنن. تپشي است خشن و عصبي. تپش آگاه براي هنر شاعري در انساني ديوانه شعر، كه خطر ميكند، كه از قرباني شدن نميترسد. - شعر حجم، شعر حرفهايي قشنگ نيست. شعر كمال است، در كمالش وحشي است و در كشف زيبايي خشونت ميكند. - عتيقه نيست، ولي از بوي باستان بيدار ميشود. - تغيير جا دادن واقعيت هم نيست. در زندگي روز و در زبان كوچه توقف نميكند، شاعر حجمگرا هميشه بر سر آن است كه واقعيتي خلق كند نابتر و شديدتر از واقعيت روزانه و معمول: ما تصويري از اشياء نميدهيم، منظري از علت غايي آنها ميسازيم. و عواملي را كه بدينگونه وام ميگيريم، در جايي دوردست با فاصلهاي از واقعيت مينشانيم. - كار شعر، گفتن نيست. خلق يك قطعه است، يعني شعر بايد خودش موضوع خودش باشد. -فصاحت و جستجوهاي زباني رويايي ما نيست، ولي جادوي عجيب واژهها را در كارمان فراموش نميكنيم. - شعر حجم از دروغ ايدئولوژي و از حجره تعهد ميگيرزد، و اگر مسئول است مسئول كار خويش و درون خويش است، كه انقلاب است و بيدار است. و اگر از تعهد ميگويد از تعهدي نيست كه بر دوش ميگيريد، بل از تعهدي است كه بر دوش ميگذارد. چراكه شعر حجمگرا به دنبال مسئوليتها و تعهدهاي جهت داده شده نميرود، به درون نبوت ميدهد تا از نداهاي او جهت بدهد. پس، اين شعر پيش از آنكه متعهد بشود، متعهد ميكند. ـ حجمگرايي سبك شعر ديگر ايران است. صفت عصر است و خطابي جهاني دارد و چون صفت عصر است؛ نقاشي، تئاتر، قصه، سينما و موسيقي را به خود ميگيرد. و اين بيانيه دعوتي است براي عزيمت. همراه با نقاشان، نمايشنويسان، سينماگران و نويسندگاني كه كار خويش را در سمت اين خطاب ميبينند و ميبينيم. ـ حجمگرايي شاعراني را گروه ميكند كه به تجربه كارهاي خويش رسيدهاند، به لذت پريدنهاي از سه بعد. پس اينك بيانيه ما كه ميوهاي رسيده را ميچيند! نه پيشواييم و نه بت. مبارزه ميكنيم، مبارزه عليه آنهايي كه به اين كشف خيانت ميكنند تا به نخوت فردي يا اجتماعي خود رضايت دهند، از ملا، دانشمند، يا هنرمند. گزيده حرفهايي درباره بيانيه شعر حجم: از حرفهاي يدالله رويايي گفتيم كه حجمگرايي نه تقليد طبيعت است، نه تغيير جا دادن واقعيت، و نه حتي استحاله واقعيت. بلكه «حكمت وجودي» يك واقعيت را جستجو ميكند و وقتي علت غايي آن را يافت، در همانجا در فاصلهاي دور از واقعيت مينشيند. اين علت غايي چيست؟ ببنيد، تا آنجا كه هنر تقليد طبيعت است، طبيعي است، يعني دعوت شكل طبيعي اشياء. اين خيلي قديمي و خيي كلاسيك است. اين «خيلي» هم كه ميگويم حتي آنچنان نيست كه آنقدر عقب برويم تا به هنر «بدوي» برسيم. چرا كه هنر بدوي مطلقا از طبيعت بود، اما بطور خودرو و از نيروهاي انتلكتوئل آدميزاد بيرون ميزد (نبوغي در قلب اتفاق). ولي امروز با تراكم كارهاي مدرن كه اين خيال را تصحيح ميكند، يك جور ديگري به اين هنر بايد فكر كرد. كه قضيه چندان هم اتفاقي و خودرو و بيتصرف نبوده است. بلكه يك خلق آگاه با تصرفي آگاه در شكل طبيعي. چراكه ميبينيم در تراكم كار آتليههاي مدرن، اين اتاق هيچ وقت به آساني و خودرو و گيرنده رخ نداده است. وگرنه همه هنرمندان و شاعراني كه با الهام از هنر بدوي كار ميكنند، ميتوانستند لحظههاي تصادف و غافلگيري را به راحتي شكار كنند. آندره برتن در اتاقش ميخوابيد و در را باز ميگذاشت به اميد اينكه تازهاي غافلگيرش كند. دادائيستها به اين «تازه» ميگفتند (تصادف، اتفاق). لوتره آمون از آن به «ملاقات كردن زيبايي ملاقات» حرف ميزد. و آپولينر آن را (تصوير - غافلگيري) ميناميد و آراگون آن را «تصوير متحير» (تحيرآور) ميخواند. پس، از كلاسيك كه بگذريم و جلوتر بياييم، يعني از تقليد واقعيت و دعوت شكل طبيعي شيء، ميرسيم به آنجا كه شاعر و هنرمند واقعيت را تغيير ميدهند و در آن تصرف ميكنند. مثلا در كار كوبيستها تغيير دادن واقعيتها مطرح ميشود: يك شيء كه معمولا جايش روي ميز است بر روي پرده معناي ديگر ميدهد. برگ درخت اگر بر بازو برويد، جاي طبيعياش تغيير كرده است و در مقام جديدش پيامي ديگر دارد. و اين «تغيير جا دادن واقعيت» در كار كوبيستها تا آنجا است كه حتي اگر يك كاغذ رنگ شده را از زمين بردارند و روي تابلو بچسبانند، به هر حال جايش تغيير كرده و در مقام ديگر معناي ديگر ميدهد. اما اين كار، عوض شدن شكل شيء نيست، استحاله واقعيت نيست. سوررئاليستها با تصرف در شكل شيء و گاه در حالت شيء به سوررئال ميرسند، به ماوارء واقعيت، بطوري كه خواننده ميتوند از آن ماوراء با عبور از يك خط به واقعيت مادر برسد. اما حجمگرا به تصرفي اينگونه در شيء بس نميكند بلكه به جستجوي علت غايي است. او بدوا از واقعيت يك عبور ذهني (Mental) دارد، به طوري كه وقتي از آن سوي واقعيت بيرون ميآيد با يك تجربه و با يك واحد حرف بيرون ميآيد. و همان واحد حرف را حجمي براي رفتن به ماوراء واقعيت ميكند، و همان واحد حرف، يك پلكان، يك اسكله، يك فاصله فضايي (Espacement) براي شاعر ميسازد تا به ماوراء واقعيت عبور شده بجهد. او در اين عبور ذهني كه از واقعيت ميكند در تلاش شناختن وجود آن و به جستجوي همان علت غايي است كه گفتم. و در هر واقعيت، چه عيني چه مجرد، علت و علتهايي غايي نهفته است، كه هر شاعر حجمگرا آن را به نوعي كشف ميكند. بر حسب تربيت و شيوه عبور ذهني او. اين سير از كلاسيسم تا حجمگرايي را با مثالي روشن ميكنيم: انسان وقتي جرثقيل ميسازد، از شكل دست تقليد ميكند، و دوربين را از چشم ميگيرد. اما وقتي پيشتر ميآيد و ميخواهد هواپيما بسازد، نوع ديگري از طبيعت تقليد ميكند، هواپيما تقلد مرغ است، اما تقليد سوررئال مرغ است، مرغي كه پرواز واژگونه دارد. و اما وقتي خواست راه رفتن را تقليد كند چرخ را اختراع كرد كه هيچ ربطي و شباهتي به پا ندارد. اينجا ديگر كپي كردن طبيعت مطرح نيست، اختراعي است كه علت غايي راه رفتن است و تنها همين. يعني چرخ زدن و دور سير. اولين شاعر جهان گفت: چشمهاي تو مثل شب سياه است. روزگاري بعد شاعري آمد و اعلام كرد: اندكي شب در چشمان تو است. و پس از او شاعر امروز خسته بيرون آمد و فرياد زد: چشمهاي شبانه. پس از او شاعر حجمگران چه خواهد گفت؟ نخواهم گفت، شعرهايشان را بخوانيد. اما به هر حال آنچه خواهد گفت دعوت شب نيست، چيزي از علت غايي آن است كه عبور ذهن او از شب پيش رويش ميگذارد و شما ميخوانيدش و به شب برنميگرديد، چه غم؟ غبني اگر هست از آن شما است. - اگر كار شعر فقط گفتن باشد در تاريخ ادبيات، انبوه شاعر داريم. اگر كار شعر هيجان آنچه براي گفتن داريم و خلق طرز بيان آن هيجان باشد تا زمان نيما فقط حافظ و مولوي داريم. اگر كار شعر ديگر گفتن چيزي نباشد، ولي ساختن يك قطعه باشد، تا زمان نيما و كيا شاعر نداريم. - اين را ديگر حالا همه ميدانند و ميگويند كه هنر پارازيتي از واقعيت نيست و از آنجاي كه تقليد تمام ميشود، او شروع ميشود. -حجمگرايي متعلق به هيچ مكتب نيست، و مكتب نيست، نه مربوط به زمان خاصي است و نه مربوط به سرزميني خاص. حجمگرايي مربوط به فرهنگ بشريت است. كليدي است براي رويتهاي بيمرز و دريچهاي براي طرز تفكرهاي خاص. باهوشترين آرتيستهاي جهان، و هشيارترينهاي تاريخاند كه نصيب از آن دارند. ممكن است توقف احجام را در مولوي و خطي از حجم را در هولدرلين و پرشي از حجم را در شاعر جواني از «كه بك» ببيند. - بايد به شدت اين مسئله را جدي گرفت كه اعتقاد به اين داشته باشيم كه در پشت سر علامات وعدههايي و علامات ديگري است كه فقط شاعر را احضار ميكند. شاعر حجمگرا شاعر سرعتهاي مديد و شاعر ساختمانهاي سريع است. تصويري كه ميخواهد به تاريكي برود ميگذرد تا برود، اما دم درگاه ميگيردش. خيلي راحت است كه بگذرد رد بشود، اما طبيعت حضور او تمام در آستانه تاريكي است. - تا سالها پيش تكليف شعر را تصميم گوش تعيين ميكرد: ريتم، صدا، آهنگ، زنگ حروف، قافيه...چند سال است كه نوبت چشم رسيده است. قرن فيلم است و فصل انتقام چشم در شدت عبور ذهن از ميان فاصلههاي سه بعدي. از حرفهاي بيژن الهي: - شعر تعقيب حقيقت است از بيراهه، و كه اين مذهب رابطهها است. اما با شناخت راه و رابطه است كه بيراهه را ميشناسي. در شعر «تشريح پياز» كه شعر خودش هست ميگويد: بيمغز، در عوض / تو در تو / مغز اما چيست / جز روابط تويهها؟ / گشودن دواير بيمركز / آشفتن رابطهها است. / و مد بينايي. - قراردادي را پذيرفتن در نپذيرفتن هيچ قراردادي يك حركت عرفاني است. و درحقيقت فضاي حجم، يك فضاي عرفاني است. - اين حركت يك حركت ايراني است، همان طور كه عرفانيت، ايراني است. حركت ما عرفاني در شعر است. ما در شعر عرفان ميكنيم. از حرفهاي پرويز اسلامپور: - حجم سكوي پرتاب است، و ظرفيت پرتابهاي دور جانهاي ناپيداي شعر. - پرش از حجم، روحانيت افتادن است، و حجم فضاي اين روحانيت به مثابه آن نيروي جادويي ايماني است كه پرشهاي سفينههاي دورپرواز را در اراده خداوندي ميآورد. انتهاي پيام