“سخنان تحليلي فتحالله مجتبايي ـ عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي” «فرهنگستان با كاربرد لفظ ”فارسي“ بهجاي ”پرشن“ در مكاتبات دولتي به زبان انگليسي مخالفت است»
”فتحالله مجتبايي” در آذر ماه 1306 در تهران متولد شد. تحصيلات سنتي قديم را در فراهان، تحصيلات دبيرستاني را در اراك و تحصيلات دانشگاهي را در دانشكده ادبيات و الهيات دانشگاه تهران به پايان رساند و در سال 1959 براي ادامه تحصيلات به آمريكا رفت و در دانشگاه كلمبيا نخست مشغول شد، سپس در دانشگاه هاروارد به اخذ درجه فوق ليسانس در تاريخ اديان و و درجه دكتري در رشته اديان و فلسفه شرق موفق شد. از 1970 يعني 1349 در دانشگاه تهران به تدريس مشغول و در سال 1379 بازنشسته شد. او اكنون مدير گروه اديان و عرفان تطبيقي در دانشگاههاي آزاد اسلامي و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي است. وي بيش از 15 جلد كتاب و نزديك به 200 عنوان مقاله به زبانهاي فارسي و انگليسي در ايران و كشورهاي ديگر منتشر كرده است. وي چندي پيش در دومين همايش ملي ايرانناسي سخنرانياي با موضوع ”تاريخچهاي از لفظ persian ارايه كرد. بخش ايرانشناسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، با توجه به اهميت موضوع در حال حاضر، متن كامل اين سخنراني را (پياده شده از نوار سخنراني) به شرح زير مخابره ميكند: «آنچه بنده در اينجا به عرض حضار محترم ميرسانم بيان تاريخچه مختصري است از لفظ پرشيا؛ پرسا و اشكال ديگر آن در زبانهاي اروپايي. شايد در عرايض بنده نكته تازهاي نباشد؛ اما مسالهاي است كه كه به هر حال بايد وجوه مختلفش يادآوري و بر بعضي از جنبههاي آن تاكيد شود. در چند دهه اخير غالبا در برخي از جرايد و نشريات انگليسي زبان و نيز در پارهاي از مكاتبات رسمي و غيررسمي دولتي ديده ميشود كه نام و عنوان زبان فارسي را كه از آغاز آشنايي غرب با ايران همواره به صورتهايي از شكل يوناني persis و persicus بوده است تغيير دادهي persion و بجاي persion و persion langueg صورت رايج آن در ايران يعني فارسي و نيز فارسي langueg را به كار ميبرند. تغيير اين نام و عنوان شناخته شده و تاريخي كه صورتهاي مختلف آن از بيش از 2500 سال پيش در نوشتههاي تاريخي و در شعر و ادب مردم اروپا مانوس و معروف بوده است، ظاهرا در سالهاي بعد از جنگ جهاني دوم در آمريكا رواج گرفت و امروز به تدريج به زبانهاي اروپايي ديگر نيز راه مييابد و بيم آن ميرود كه تا چند دهه ديگر لفظ persia و persian و pers و persa و اشكال ديگر آن به كلي از زبانهاي مغرب زمين بيرون رود. هر چند كه مردم اين مرز و بوم از ديرباز خود را به تلفظهاي خاص هر محل ايراني و زادگاه خود را ايران و ايرانشهر ميناميدند، از نيمههاي هزاره اول پيش از ميلاد در مغرب زمين و نزد يونانيان آن روزگار اين سرزمين به persis و مردم و زبان آن به persicus معروف بودند؛ گرچه اين نام در اصل به نام فارس در شمال خليجفارس و به مردم آن تعلق داشت؛ ولي چون يونيان نخست با اين بخش از فلات ايران آشنا شدند و با آن در ارتباط و رفت و آمد و داد و ستد بودهاند، از همان روزگار تمامي سرزمينهاي ايراني را تا مرزهاي چين و هند به همين نام ميخواندهاند. اينگونه نامگذاري در ادوار تاريخي در نقاط ديگر نيز ديده ميشود. چنان كه مردم مشرق زمين كه از ديرباز و از سدههاي پيش از ظهور مسيحيت با يونان شرقي و ناحيه ايونيون همسايه و آشنا بودهاند و بخش بزرگي از اين منطقه در دوران حكومت هخامنشيان در قلمرو حكومت آنان بود، همواره نام آن را به صورت يونا (با فتح كاف و سكون واو)، يونا ( با كسر كاف و واو) و يونان به تمام سرزمينهاي يوناني زبان اطلاق ميكردند؛ در صورتيكه يونانيان خود و زبان خود را هلاس، هلن و هليكوس ميگفتند، همچنين در اين سوي جهان نام سرزمين پهناور و پرتنوع هند نيز در اصل تلفظ فارسي كلمه سند است. سندهو در زبان سنسكريت به معناي رود است و گسترده دو سوي اين رود به همين مناسبت بدين نام خوانده شده است. و ايرانيان در عصر هخامنشي و پيش از آن اين ناحيه را به زبان خود هندو ميگفتند و از همان روزگار اين نام به صورت هند تمامي خاك آن سرزمين را دربر ميگرفت. تا اين زمان در سراسر جهان بخش جنوبي قاره آسيا را به همين نام ميشناسند و مردم هند نيز خود اين نامگذاري تاريخي را پذيرفتهاند. هر چند كه در دورههاي اخير در مواردي واژه قديم باهارت و بهارت يرا در نوشتهها به كار ميرود. مردم ژاپن كشور خود را ليپون و ليهون مينامند در صورتي كه در نقاط ديگر جهان آن را به صورتهاي مختلف ژاپن، جاپان يا يابان تلفظ ميكنند. اين دوگانگي يا چندگانگي در نامگذاري كشورها و ملتهاي ديگر هم ديده ميشود و اين تنها ايران نيست كه در بيرون از مرزهايش به نام ديگري جز نام اصلياش و بومي خود معروف بوده است. چنانكه گفته شد persis و persicus نام و عنواني بوده است كه از ميانههاي هزاره اول پيش از ميلاد يونانيان به ايران و مردم و زبان روم آن و به فرهنگ و هنر آنان داده بودند و پرشيا و پرشين پرس و پرسان و اشكال ديگر آن در زبانهاي اروپايي ديگر همگي از اين واژه يوناني گرفته شدهاند. در تاريخ جهان تاريخ اقوام ايراني با اين نام آغاز ميشود. هرودت پدر تاريخ در كتاب خود كه نخستين تاريخ مكتوب در جهان است، تاريخ ايران دوران مادها و هخامنشيها را بازگفته است و در آن در ضمن شرح روابط سياسي و نظامي پارسيان و يونانيان تصويري روشن از اوضاع اجتماعي و آداب و اعمال مردم پارس يعني ايران به دست ميدهد. آاث خولوس، درام نويس بزرگ سده پنجم پيش از ميلاد در يكي از مشهورترين و مهمترين اثر خود به نام «پارسيان» با آنكه شكست ايرانيان را در جنگ ماراتن به تصوير ميكشد، از بزرگان و سران سپاه ايران در نهايت تكريم سخن ميگويد. گزنفون، مورخ بزرگ ديگر يونان و از شاگردان سقراط در كتاب معروف خود به نام «فرهنگ كورش» به شرح زندگاني كورش پارس بنيانگذار سلسله هخامنشي ميپردازد و از چگونگي پرورش و رفتار و منش او سخن ميگويد. به گفته دئوگنس لائورتيوس در كتاب تاريخ فلسفه او افلاطون كتاب «جمهوريت» خود را در برابر فرهنگ كورش او نوشت و آنچه در رساله قوانين درباره كورش و چگونگي تربيت و راه و رسم زندگاني او گفته است، نقد گفتار گزنفون در اين باب است؛ ولي با اين همه افلاطون نيز ميهندوستي و سخت كوشي و دليري كورش را ميستايد، چنان كه حكيم معاصر او آنتيس تنس، بنيانگذار مكتب معروف به كلبيون نيز كورش را در قدرت و استواري عزم برابر هركولس خداس اساطير يونان قرار ميدهد. تصويري كه در آثار اين نخستين چهرههاي علم و تاريخ و فلسفه و هنر يونان باستان از مردم پارس و بزرگان و سرداران پارسي ديده ميشود، در دورههاي بعد نيز در آثار مورخان و نويسندگان يوناني و رومي همچنان باقي است و دهها كتاب درباره تاريخ و جغرافيا و آداب و اديان سرزمينهاي ايراني يا به تعبير آنان پارسي به زبانهاي يوناني و لاتيني نگارش يافتهاند كه ذكر يكيك آنها در اين مجال نميگنجد. از سوي ديگر، در كتاب مقدس يهود را از اسارت در بابل رهايي بخشيد و آنان را ياري كرد تا به ميهن خود بازگردند و معبد ويران شده خود را از نو بنا كنند. از آن پس كورش در شمار قديسان و ابنياء قوم يهود درآمد و نخستين كسي كه در ميان آنان عنوان منجي و مسيحا گرفت، او بود. در دورههاي بعد نيز تا هجوم اسكندر به ايران و زوال قدرت هخامنشيان بيش از دو قرن و قوم يهود تحت حمايت اين دودمان بودند و آزادانه به حيات اجتماعي و ديني خود ادامه ميدادند و چند تن از بزرگان آنان چون عذرا و نعميا در دربار شاهان هخامنشي مقام و منزلت خاص داشتند. از اينروست كه در اسفار عهد عتيق غالبا از پارس و پارسيان به نيكي ياد ميشود. در كتاب عهد جديد نيز در انجيل حتا سخن از سه تن از مغان ايراني است كه ميلاد عيسي مسيح (ع) را پيشبيني كرده و براي ديدنش به بيت لحم آمده بودند. هر چند كه در دوران سلاطين ساساني رفتار با پيروان اديان ديگر چندان دوستانه نبود؛ ليكن آنچه در آثار تاريخي و فلسفي و هنري يونانيان و روميان درباره پارس و مردم پارس آمده است و آنچه در كتاب مقدس از جشن سلوك و دوستي مردم پارس و مقامات شاهي با اين قوم ديده ميشود، موجب شده است كه از همان روزگار نام و عنوان persis و persicus با اشكال و تلفظهاي ديگر آن در زبانهاي غربي همواره با هالهاي از احترام و تكريم همراه باشد. در اينجا بايد گفته شود كه اين اشارات نه از روي احساسات ميهني و نه از نوع گزافهگوييهايي كه گهگاه در برخي از نوشتهها و خطابهها ديده ميشود، بلكه حقايقي است كه در آثار مكتوب بازمانده از آن روزگاران ثبت است و بارها پژوهندگان مغرب زمين آنها را نقل كرده و موضوع بحث و نظر قرار دادهاند. بنا بر اين ملاحظات است كه لفظ پرشن و پرشيا و اشكال ديگر آن را با هويت تاريخي مردم ايران مربوط ميدانيم و تغيير آن را به فارسي در زبانهاي غربي شايسته نميدانيم. اين تغيير شايد در ظاهر چندان مهم و قابل اعتنا نباشد و كاملا طبيعي به نظر آيد، زيرا مردم فارسي زبان در ميان خود زبان و ادبيات خود را به اين نام شناسند و جز فارسي و پارسي دري نام ديگري براي آن ندارند؛ اما از سوي ديگر از لحاظ تاريخي و تاريخ فرهنگ و ادب و مليت ما در سطح جهاني و بينالمللي اين تغيير نام شايد چندان ساده و بياهميت نباشد و چنان كه گفتيم به نوعي با تداوم هويت تاريخي مردم اين سرزمين ارتباط پيدا كند. روشن است كه امروز هيچ ملتي در تاريخ محدود آب و خاك خود زندگي نميكند و از جهان و تاريخ جهان جدا نيست و همانطور كه در درون زادگاه خود هويتي دارد، در جهان خارج نيز نوعي هويت تاريخي و فرهنگي خاص خود دارد و با همان نام و هويت در تاريخ همگاني جهان سهيم و شريك است. از همين روي و با توجه به نكاتي كه ياد شد، فرهنگستان زبان و ادب فارسي در سي و چهارمين جلسه شوراي خود كه در 16 آذر ماه سال 1371 تشكيل يافت با كاربرد لفظ فارسي به جاي پرشن در مكاتبات دولتي به زبان انگليسي ابراز مخالفت كرد و ضمن اظهار نظر در اين باره دلايل خود را بدين شرح اعلام نمود: شوراي فرهنگستان زبان و ادب فارسي با اختيار هر عنوان تازهاي به جاي تعبير رايج پرشن و نظاير آن در زبانهاي اروپايي به دلايل زير اكيدا و قويا مخالف است: 1- تعبير رايج پرشن قرنهاست در اسناد و آثار و مدارك علمي و فرهنگي و سياسي به كار رفته و ميرود، اين تعبير بار معنايي و تاريخي و فرهنگي سنگيني پيدا كرده است و تغيير آن در حكم نفي و ناديده گرفتن سابقه ديرينه آن است. 2- در طرح تبديل تعبير رايج سوء نيتي از جانب محافل معيني استشمام ميشود و انتظار دارد جمهوري اسلامي با هوشياري تمام متوجه و مراقب مقاصد سويي كه در پس اين جريان احساس ميشود باشد تا توطئه از همان آغاز با قوت تمام خنثي گردد. 3- تبديل پرشن و نظاير آن به عنوان ديگر اين توهم را پديد ميآورد كه سخن از زبان تازهاي است غير از آنچه غربيان به اين نام ميشناختهاند و چه بسا نيت اصلي طرح كنندگان اين تبديل عنوان ايجاد همين توهم باشد. 4- حركاتي كه براي نشاندن عنواني تازه به جاي عنوان جا افتاده و شناخته شده كنوني صورت ميگيرد چه بسا ناظر بر القاي اين معناي باطل باشد كه سخن از زبان رسمي ناحيه معيني است نه زبان فراگير كشوري. 5- خوشبختانه تعبير پيشنهادي در هيچ يك از نوشتهها و اسناد دانشگاهي خارجي راه نيافته و پيشنهاد كاربرد آن احتمالا به قصد ايجاد تشتت و ابهام در مورد عنوان زبان فارسي ما طرح شده است. 6- در اينجا بايد يادآور شويم كه حتا اگر در اين امر سوءنيت يا غرض خاصي هم در ميان نباشد در شرايط كنوني كشور و جهان و با توجه به بازيهاي شومي كه قدرتهاي استعماري كهنه و نو از سدههاي گذشته تا اين زمان در اين سوي جهان داشتهاند، توجه كامل به نكاتي كه در تصويبنامه فرهنگستان آمده است، ضرورت و اهميت خاص دارد. ديدهايم كه در اين دوران چگونه سرزمينهاي آسياي ميانه و بخشهاي وسيعي از خراسان بزرگ را پاره پاره كردند و با نامگذاريهاي غير تاريخي و تعيين مرزهاي جديد و نامعقول و تغيير خط و كتابت و حتا زبان و فرهنگ در آن سرزمينها كوشيدند تا پيوندهاي مردم آن را با پيشينهها و گذشتههاي قوميشان قطع كنند و با ايجاد دگرگوني در هويت تاريخي و فرهنگي آنان را از حركت و پيشرفت بازدارند و قدرت دفاع و مقاومت را از جوامع بگيرند. ما اين كوشش شوم و شيطاني را امروز به شكل ديگر در بخش ديگري از سرزمينهاي ايراني در جنوب كشور در خوزستان و خليج فارس به روشني ميبينيم. نه تنها بعضي از همسايگان نامهربان ما در كتابهاي درسي و نقشههاي جغرافيايي و رسانههاي سمعي و بصري خود سعي در دگرگون كردن نام تاريخي و هميشگي خليج فارس داشتهاند، بلكه مجله معتبري چون نشنال جئوگرافي با آنكه در طول ساليان دراز انتشار خود بارها چه در مقالاتي كه نشر كرده و چه در نقشههايي كه به مناسبتهاي مختلف از اين ناحيه طبع نموده است، نام خليج فارس را همواره به صورت پرشن گلف آورده است، امروز بيشرمانه و بيشك در برابر فرديگران و به پيروي از اشارات قدرتهاي متبوعه خود نام مجعول و مغرضانه ... گلف را بر آن مينهد، جاي خوشبختي است كه از درون و بيرون كشور به اين عمل زشت مجله مزبور اعتراض شد و برخي از سازمانهاي فرهنگي و غيرفرهنگي كشور نسبت بدان حساسيت شايسته ابراز داشتهاند و كتبا آن را محكوم كردهاند. اما بايد توجه داشت كه اين جريان سرچشمههاي ديگر دارد و تحريكات و توطئه هاي قدرتهاي نفتخوار به مراتب بيش از تمايلات قومي چند گروه يا كشور قبيلهيي عرب در آن دخالت دارد. درباره خليج فارس و مسائل و پيشينههاي تاريخي آن سخنران قبل از من (احمد اقتداري) آنچه را كه بايد گفته شود با تحقيق شايسته و ارايه اسناد معتبر بازگفت و نيازي به تكرار آن نيست؛ اما مقصود من از بيان اين مطلب در اينجا يادآوري نكاتي بود كه غفلت از آنها خسارت و ندامتي بزرگ و ناچيز شمردن آنها زيان جبران ناپذير در پي خواهد داشت. تغيير يك نام در ظاهر و در احوال و شرايط دور از اغراض و مطامع صاحبان قدرت شايد چنان كه گفته شد، امري عادي و طبيعي به نظر آيد؛ ولي در اوضاع كنوني جهان ترفندهاي قدرتهاي تجاوزگر به گونهاي است كه حتا در برابر هر گونه تغيير نام و نامگذاري جديد بايد حساس و بيدار و هشيار بود و نگذاشت كه حيثيت تاريخي و منافع ملي در معرض اينگونه اغراض شوم و شيطاني قرار گيرد». انتهاي پيام