با «اسماعيل رها» از دانشكده افسري تا رنج شاعري «شعر فروغ فرخزاد ماندگار شد؛ همانگونه كه شعر پروين اعتصامي و حافظ شيرازي»
اسماعيل رها ـ شاعر ـ متولد دوم اسفندماه 1310 در تهران است. از وي تاكنون مجموعه شعرهايي با عنوانهاي ”خوشه تلخ” ، ”لبتلخي و فنجان” ، ”كوتاه، مانا، بلند” ، ”طلايهاي بر پاييز” ، ”طلايه و باران” ، ”بيراهه خورشيد (شعر بلند)” ، ”جرقهاي در باد (شعر كوتاه)” منتشر شده است و آثاري را نيز آماده چاپ دارد؛ اما هنوز ناشري براي آنها پيدا نشده است. رها در گفتوگويي با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، از شعر امروز، مجلات ادبي و شعر ايران در جهان سخن گفت. اين شاعر معاصر درباره شعر امروز و وضعيت زبان در آن، با اشاره به مدرنيته و پست مدرنيته و سرودن شعرهايي توسط شاعران امروز در اين عرصه گفت: در كشورهاي سنتي و ديني، مدرنيته به كندي حركت ميكند و به همين دليل پسامدرن و اين حرفها هنوز براي ما زود است. كساني هم كه ميگويند شعر پسامدرن، ميبينيم شعر گذشته را خوب نميشناسند. شعراي موفق امروز كساني هستند كه شعر گذشته ايراني را خوب شناختهاند و بر اين اساس شعر نو را هم شروع كردهاند. وي يادآور شد: بعضي از شاعران خودمان هستند كه زبانشان فارسي است؛ اما بايد شعرشان ترجمه شود؛ تا ديگران آنرا بفهمند؛ حتا شاعران آنرا متوجه نميشوند، واي به مردم عادي! اين مصداقي از وضعيت شعر امروز است؛ البته نه درباره همه شاعران امروز. او افزود: البته شعر امروز خوانندههاي خودش را پيدا كرده؛ اما وسايل ارتباط جمعي هم بايد كمك كنند. مثلا راديو و تلويزيون كدام برنامه را درباره شعر امروز گذاشته است كه مردم بنشينند و ببينند و با شعر امروز آشنا شوند؟ همان كساني كه با كليت شعر امروز مخالفند، اگر يك نمونه از همين شعر به دستشان بدهي، نميتوانند بخوانندش. مردم هم با اين اوصاف از شاعر توقع دارند كه به ميل آنان شعر بگويد و خودشان هم هيچ وقت تلاش نميكنند تا خودشان را به جاي شاعر بگذارند. اسماعيل رها درباره معرفي ادبيات معاصر در دانشكدههاي ادبيات نيز توضيح داد: تا جايي كه اطلاع دارم، ميدانم تمام كساني كه ادبيات درس ميدهند، كساني هستند كه به نوعي پايشان در گذشته مانده است و از شعر امروز كسي در دانشگاهها حرف نميزند؛ خيلي توجه كنند، ميآيند كسي را دعوت ميكنند و به او ميگويند درباره شعر امروز صحبت كن؛ كه اصلا كافي نيست. وي ادامه داد: وضعيت نقد شعر هم طوري نيست كه به كمك اين اوضاع بيايد. امروزه يكي دو نقاد داريم كه اگر خودپرستيشان را كنار ميگذاشتند، بد نبودند و به جايي ميرسيدند. رها با اشاره به انجمنهاي ادبي توضيح داد: انجمنهاي ادبي ديگر جايي ندارند؛ زماني كانون بود كه بسته شد و به انجمنهاي كوچكتر تقسيمو فعاليتش سطحي شد. اما امروز اگر چند نفر هم با مشكلات فراوان در جايي جمع ميشوند، مثل انجمنهاي قديميتر، آزادي ندارند. در زمان ما انجمني بود مربوط به پدر سيمين بهبهاني كه در پشت مجلس به نام انجمن ادبي خلعتبري برگزار ميشد و انجمن معدل و... كساني مثل آتشي، حقوقي و شاملو كه از من چند سال بزرگتر بود در آنها رفت و آمد ميكردند. من هم معمولا با نصرت رحماني ميرفتم؛ اما حالا كداميك از اين انجمنها را داريم؟ البته انجمن ادبي تاثير چنداني در شاعر شدن يا نشدن كسي ندارد. او ادامه داد: شاعري ميتواند موفق باشد كه براي خودش پيرو پيدا كند؛ مثل نيما كه به غزل خيلي خدمت كرد با نوآورياش و كساني بعدها مثل بهبهاني و منزوي غزلهايي در همين راستا گفتند. رها با اشاره به چاپ اولين مجموعه شعرش در سال 34 خاطرنشان كرد: اين مجموعه را دوستانم بدون اطلاع خودم منتشر كردند و از اينكه اولين مجموعه شعرم، يعني خوشه تلخ بدون اطلاع خودم چاپ شد، ناراضي نيستم؛ چون ممكن بود بعضي شعرها را حذف كنم؛ هرچند كه معتقدم كمتر شاعري با مجموعه شعر اولش مشهور شده است و گاهي بعد از مدتها كه ميگذرد، خودش همان مجموعه را تقريبا نفي ميكند؛ حتا شاعر بزرگي مثل شاملو اولين مجموعهاش را قبول نداشت و هيچگاه هم در كارهايش از آن حرف نزد. او ادامه داد: من از ابتداي زندگي در تهران بودم؛ غير از زماني كه افسر شدم و ناچار، به شهرستان رفتم، در همان ايام در جايي شعري درباره تهران خواندم كه در آن به وضعيت سياسي ـ اجتماعي اين شهر حمله شده بود؛ به همين علت يك درگيري با ضد اطلاعات پيدا كردم و به من گفتند اين شعرت تند است و از اين به بعد حق چاپ كردن و خواندن شعر را در جايي نداري؛ مگر اينكه از ما مجوز داشته باشي. اين باعث شد من تا 10 سال شعر نگويم و شعري هم در جايي نخوانم؛ يعني از 1334 تا 1344. پس از اين سكوت 10 ساله با مراجعت به شيراز، دوستانم دوباره مرا تشويق كردند و دوباره سرودن را از سر گرفتم. اين مميزي در آن سالها بود و در اين سالها هم كه بيشتر شده؛ بهويژه در چند سال اخير؛ وقتي مجموعه لب تلخي و فنجان را ميخواستم چاپ كنم، گفتند بايد برخي كلمهها را تغيير دهي؛ آن هم در مجموعه شعر! و من ناچار اين كار را كردم. در حال حاضر خيليها شعر گفتهاند؛ ولي چاپ نشده است؛ چون به سانسور فكر ميكنند و گاهي خودشان از همان اول شعر خود سانسور شده ميگويند. وي درباره تاثير جنبشهاي اجتماعي بر شعر و ماندگارياش اظهار داشت: شعر وقتي بيشتر ميماند كه با احساسات مردم يكي باشد. وقتي شعر “كوچه“ فريدون مشيري را ميخوانيد احساس ميكنيد از زبان خودتان است؛ وگرنه شعر “كوچه“ آنقدر هم شعري قوي نيست، يا شعر “زمستان“ اخوان ثالث و يا شعري با اين مطلع از حميد مصدق كه ”من اگر بنشينم، تو اگر بنشيني چه كسي برخيزد...”، اين قضيه براي شعر شاعران ديگري هم هست؛ شعر فروغ ماندگار شد همانطور كه شعر حافظ ماندگار شده است و همانطور كه شعر پروين اعتصامي ماندگار شده است. رها گفت: بعد از اينكه از دانشكده افسري فارغالتحصيل شدم هم از من ميپرسيدند چگونه به دنياي شاعري راه پيدا كردهام؛ آنها ميگفتند با اينكه افسر شدي؛ اما شعرت بوي نظاميگري نميدهد و اگر كسي شعرت را بخواند نميتواند حدس بزند شغلت چيست. وي در پايان درباره معرفي ادبيات معاصر ايران به جهان متذكر شد: معمولا سازمانهاي فرهنگي در هر كشور بايد براي شناخت شاعران خود در كشورهاي ديگر تلاش كنند كه در ايران هيچگونه تلاش نميشود. وزارت ارشاد بايد شعر شاعران خود را به جهان بشناساند كه چنين كاري نميكند. كساني هم كه شناخته شدهاند، با موقعيت و يا تلاش خودشان بوده است؛ مثل شاملو و فروغ كه دستگاه هيچ كاري براي آنها نكرد. انتهاي پيام