شهريار مندنيپور: آثار علمي ـ تخيلي هنري را با كارهاي فانتزي يا سرگرمكننده نبايد اشتباه بگيريم
شهريار مندنيپور گفت: عدم پيدايش ژانر داستان علمي- تخيلي در شرق - و نه تنها در ايران - به مساله درك عنصر زمان در هستي بشر برميگردد. اين داستاننويس در گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) تاكيد كرد: انسان شرقي هنوز كه هنوز است دركي اسطورهيي و غير تكنولوژيك از زمان دارد. اما در غرب با اختراع ماشين بخار و در نتيجه لكوموتيو كه به انسان غربي سرعتي فراتر از سرعت ماهيچههاي انساني و حيواني تقديم كرد، درك از سرعت و زمان هم اندك اندك متحول شد. انسان غربي پس از انقلاب صنعتي، شتاب را در زندگي روزمرهاش تجربه كرده است. چكاچاك ماشينها با تيكتاك ساعتها، هم نطفه داستان علمي ـ تخيلي بودهاند. در همين دوران هم هست كه اولين داستانهاي علمي ـ تخيلي نوشته ميشوند. مندنيپور با اشاره به آثار نويسندگاني مانند ولز و ژول ورن توضيح داد كه تا وقتي درك علمي از زمان، مساله انسان و جايگاهش در كيهان - نه فقط در زمين اين سياره كوچك نوباوه در كهكشان - در ذهن انسان شرقي جا نگيرد، نميتوانيم شاهد داستان علمي - تخيلي واقعي در شرق باشيم. وي يادآور شد كه در ايران جدا از چند تلاش به طور كلي به ثمر ننشسته، ما شاهد جرياني از داستانهاي علمي ـ تخيلي نيستيم. مثلا صادق هدايت در داستاني به نام ”س.گ.ل.ل” در مجموعه ”سايه روشن” تلاش كرده است كه ماجرايي در آينده را بنويسد، اما اين داستان در مقابل آثار ري برادبري يا فليپ دايك قوي و قابل توجه نيست. گرچه هدايت در آثارش نشان داده كه از عقب ماندگي ذهني نوع شرقي رهايي يافته و ذهني تربيت شده و آموزش گرفته و ساختار يافته را دارا بوده است؛ اما به علت نبود پشتوانه لازم در زبان فارسي و ادبياتش، ديگر نميتوان متوقع بود كه توانسته باشد داستان علمي ـ تخيلي هم بنويسد. مندنيپور گفت: گوهر داستان علمي ـ تخيلي مساله زمان به عنوان بعدي از مكان، مساله مقصد و سرنوشت و نقش انسان در كيهان و مساله تنها بودن يا تنها نبودن نوع انسان در كيهان است. دستيابي بشر به سرعت، به او توانايي ستيز با زمان را داده است. اين ستيز ارايه ستيز اسطورهيي تاريخي انسان با طبيعت است. توجه شما را جلب ميكنم به رمان ”پيرمرد و دريا” اثر همينگوي كه نمادي از تلاش انسان براي تسخير طبيعت و پيروزي بر آن است. به طور تمثيلي ميتوانم بگويم كه انگار داستان علمي تخيلي هم داستان مرد پير / كودكي است در درياي كيهان. نويسنده ”آبي ماوراي بحار” گفت: ساختار مغز انسان پيشرفته ساختاري علمي است، با روشهاي شناخت استقرار و دياللتيك و نسبي انديش، تحت تاثير فيزيك نسبيت ”اينيشتين” و اين ساختار زمانمند شده است كه دچار ”حيرت كيهاني”، دچار دغدغه ”تفوق بر زمان” و كنجكاو ”رسوخ به كيهان” است. همين ذهن هم اكنون دارد تلاش ميكند كه نور فسيل يعني نخستين بارقه نور در كيهان پس از انفجار بزرگ (Big Bang) را با تلسكوپهايش پيدا كند و همين ذهن است كه پس داستان علمي - تخيلي ميتواند بنويسد. نويسنده رمان ”دل دلدادگي” درباره اين كه آيا اين ژانر تنها براي كودك و نوجوان نوشته ميشود، تصريح كرد: به هيچ وجه؛ برخي از داستانهاي علمي ـ تخيلي، از چنان زبان و ادبيتي برخوردارند كه ميتوانيم آنها را جزو ادبيات ناب به حساب آوريم. ما نبايد آثار علمي ـ تخيلي هنري را با كارهاي فانتزي و يا سرگرم كننده اشتباه بگيريم. وي خاطرنشان كرد: در كشور ما گرچه تكنولوژي به شكل مونتاژ يا گرته برداري حضور يافته؛ اما ساختار ذهن بسياري از ما هنوز اسطورهيي و غيرزمانمند و غيرعلمي است. تاريخ منحوس ما، در طول قرنهاي گذشته به ما فرصت نداده كه از مسائل ابتدايي زيستي و سياسي رهايي بيابيم، و به مسائل فلسفي و علمي بينديشيم. اين كه جايگاه ما به عنوان نوع بشر در كيهان چيست، چرا و چگونه آمدهايم، به كجا ميرويم و آيا تنها موجود انديشمند در اين ميلياردها كهكشان هستيم يا به نسبت عمر اندك منظومهمان، انواع بسيار پيشرفتهتر و تكامليافتهتري از ما هم وجود دارند؛ اينها سؤالاتي است كه داستان علمي ـ تخيلي بدانها ميانديشد، دربارهشان ماجرا تخيل ميكند و اين تخيلاتش مانند بسياري از خيالهاي آرتور سي. كلارك پس از مدتي در واقعيت حاضر ميشوند. همان طور كه مثلا كلارك در داستانهاي تخيلياش خيلي وقت پيش اسكان سه ماهواره با زاويه 120 درجه كه كل زمين را پوشش دهند را پيش بيني و داستاني كرده بود و امروزه بشر چنين امكاني دارد. انتهاي پيام