عضو هيات علمي دانشگاه الزهراء (س): شاعران ادوار بعد با همه عظمتي كه دارند، بر روي شانههاي فردوسي ايستادهاند
مشروعيت شاهان در شاهنامه به تاج و تخت و قدرت سياسي نيست؛ بلكه به يزدان پرستي، خداجويي، داشتن رفتار دادگرانه و خردمندانه، دوري از حرص و آز و پرهيز از وسوسهي اهريمني و تبعيت از صول و ارزشهاي اخلاقي و انساني بستگي دارد. دكتر علامي مهماندوستي ـ عضو هيات علمي دانشگاه الزهراء (س) ـ در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در پاسخ به اين پرسش كه در مورد محتواي شاهنامه اختلاف نظري وجود دارد، گفت: اين اختلاف نظر مربوط به شاهنامهشناسان نيست. شاهنامه اثري نيست كه در مدح و ستايش شاهان سروده شده باشد. كار فردوسي مديحهسرائي نبود و در سلك شاعران درباري هم نرفت. نميتوان تصور كرد كه فردوسي از تسلط تركان بر سرزمين خوشحال بوده و رفتار محمود غزنوي با او و عدم استقبال از شاهنامه روشنگر اين حقيقت است كه محتواي شاهنامه نه تنها براي او خوشايند نبوده، بلكه با معيارها و موازين غزنويان و امثال آنان اساسا ناسازگار بوده و اگر او به سلك شعراي درباري پيوست، چون ديگران ميتوانست آلات خوان از زر بسازد و روزگار پيري را با تنگي و به سختي بسر نبرد. فردوسي تاريخ سنتي ايران باستان را سروده و شاهان در آن چهره نمادين دارند. وي با بيان اينكه مشروعيت شاهان در شاهنامه به تاج و تخت و قدرت سياسي نيست، بلكه به يزدان پرستي، خداجويي، داشتن رفتار و كردار دادگرانه و خردمندانه، دوري از حرص و آز و پرهيز از وسوسههاي اهريمني و تبعيت از صول و ارزشهاي اخلاقي، انساني و عقلاني بستگي دارد. عنصر ”فر” در شاهنامه و ارتباط مشروعيت شاهان به برخورداري يا عدم برخورداري از آن و ارتباط آن با خلق و خو و چگونگي رفتار و كردار آنها حاكي از اين است كه هيچ پادشاهي بي قيد و شرط و به طور مطلق مشروعيت نداشته، نمونه بارز مصداق روشن اين مطلب، سرنوشت جمشيد در شاهنامه است كه چون دچار تفرعن ميشود، ”فر”ش را از دست ميدهد و آنگاه پادشاهياش به دست ضحاك ميافتد. يعني پادشاهي كه در اوج كامراني و نيكنامي ميزيسته، چون استحقاق برخورداري از فر را از دست ميدهد و به حضيض ذلت ميافتد و مكافات عملش را ميبيند، بنابراين اگر ملاك داوري محتواي شاهنامه باشد نميتوان تصور كرد كه شاهنامه در ستايش شاهان سروده شده است و كساني كه بر اين پندارند، با دنياي شاهنامه بيگانهاند. وي علت انتخاب عنوان شاهنامه را سه مورد دانست: نخست اينكه شاهنامه عنواني است مثل خداينامههايي كه به زبان پهلوي داشتهايم. ديگر اينكه اين عنوان منحصر به اثر فردوسي نيست و شاهنامههاي منظوم و منثوري كه پيش از شاهنامه فردوسي ساخته و پرداخته شدهاند از قبيل شاهنامه مسعودي مروزي، شاهنامه دقيقي طوسي و... شاهنامه باستان را كه شاهان در آن چهره نمادين دارند از دوران اساطيري تا سقوط ساسانيان با استفاده از منابعي كه در اختيار داشتند سروده است، اين عنوان را بر آن نهاده. اين استاد دانشگاه در زمينه ارزشهاي اخلاقي شاهنامه كه كمتر بدان توجه ميشود گفت: فردوسي حكيم است و شاهنامه به اعتباري كتاب حكمت و فرزانگي و اخلاق و عبرت و پند و اندرز است. ارزشهاي والاي انساني، نكات ارزنده اخلاقي و آموزههاي اسلامي در سراسر شاهنامه انعكاس دارد. پندها و اندرزهاي او هم ريشه در فرهنگ اسلامي دارد و هم در اندرزنامههاي پهلوي و آنچه كه از منابع پيش از اسلام گرفته، با فرهنگ اسلامي و ارزشهاي متعالي آن سازگار است. رستم ابرپهلوان شاهنامه، خود مظهر ايمان، خداشناسي، آزادگي، عزت طلبي، دادگري، جوانمردي، خردگرايي و دهها فضائل ارزنده ديگر است. البته از ضعف بشري نيز مبرا نيست. بنابراين جنبه حماسي و روحي شاهنامه نافي جنبههاي اخلاقي و ارزشهاي انساني آن نيست. او جايگاه حماسه فردوسي را در ميان حماسههاي معروف دنيا اين طور عنوان كرد كه حماسه ملي ايران در عين داشتن داستانهاي مستقل و به ظاهر پراكنده داراي انسجام خاصي است و براي نيل به هدف خاصي ساخته و پرداخته شده و مشتمل است بر ادوار مختلف تاريخي ايران سروده شده انگشت تاكيد روي مسائل و موضوعاتي گذاشته كه در گستره مرزهاي جغرافيايي ايران قلمرو نفوذ زبان فارسي محدود نميشود و بسي فراتر از آن است كه ارزشهاي والا و موضوعات و مضامين آن را منحصر به ايران و ايراني كرد. ارزشها و امتيازات زيادي آن را در صدر حماسههاي بزرگ جهاني نشانده، حماسههاي معروف دنيا از ايلياد و اديسه گرفته تا مهابهاراتا، رامايانا، گيلگمش و ... بنا به دلايل مختلف قابل مقايسه با حماسه ملي ايران نيستند و اين ادعا نيست؛ بلكه حقيقتي است كه برخي از بزرگان غرب زمين نيز از ژول مول و ولف گرفته تا ندركه و سنت بو و كريستن سن هر يك به نوعي بر آن انگشت تاييد نهادهاند. وي با بيان اين مطلب كه به طور كلي حماسه ملي ايران حدود 250 بار به بيش از 30 زبان دنيا يا به صورت كلي و يا به صورت خلاصه ترجمه شده است، قديميترين ترجمه از شاهنامه را ترجمه آن به زبان غربي توسط قوامالدين فتح بن علي بن محمد بنداري اصفهاني دانست كه در سال 621 هجري صورت گرفته، اين ترجمه را عبدالوهاب عزام از اديبان معروف بصري ضمن تصحيح با افزودن ترجمه مقدمه شاهنامه و قسمت هاي محذوف در ترجمه بنداري در سال 1932 چاپ و منتشر كرده است. علامي مهماندوستي در پاسخ به اين سوال كه تاثير فردوسي بر زبان و ادبيات فارسي چگونه است، توضيح داد: تاثير شاهنامه از چند منظر قابل بررسي و تامل است. نخست، كيفيت و ميزان تاثير شاهنامه بر آثار ادبي ادوار بعد و ديگر تاثير در حوزه فرهنگ عمومي جامعه و ديگر، تاثير آن بر زبان فارسي، درباره مورد اول، اثري را سراغ نداريم كه از حيث تاثيرگذاري با آن قابل مقايسه باشد، اگر گلستان سعدي و خمسه نظامي را به عنوان آثاري كه مقلدان زيادي پيدا كرده در نظر بگيريم، دايره تاثير شاهنامه بسي فراختر از آنهاست. اين در حالي است كه هم سعدي و هم نظامي متاثر از فردوسي هستند و به هيچ عنوان نميتوان تاثير شاهنامه را در خسرو و شيرين، اسكندرنامه و هفت پيكر نظامي و بوستان سعدي انكار كرد. در مورد تاثير بر فرهنگ عمومي جامعه نيز در ميان آثار ادبي، اثري وجود ند ارد كه توان همسري و همساني با آن داشته باشد. اين سرزمين در طي قرون و اعصار پيشين بوده از نظر تاثير در زبان فارسي هم اگر حمل بر مبالغه نشود بيشترين سهم از آن فردوسي و شاهنامه اوست. اگر چه تاثير شعراي ديگر غير قابل انكار است و هر يك به سهم خود در غناي زبان فارسي سهيم و شريكند، اما در وهله اول معمار بناي كاخ زبان فارسي فردوسي است و شعراي ادوار بعد با همه عظمتي كه دارند، بر روي شانههاي او ايستادهاند. انتهاي پيام