در محضر استاد/1/ استاد پرويز شهرياري، پايه‌گذار نخستين آموزشگاه كنكور در ايران

شايد بسياري از پدران و مادران ما در محضر استاد پرويز شهرياري كه جزو نخستين معلمان رياضي است شاگردي كرده باشند. او يكي از رياضيدانان بزرگ عصر ماست كه خدمات بي‌دريغ او به جامعه رياضي و علاقمندان به اين علم، هم به لحاظ كمي و هم به لحاظ كيفي قابل توجه است، اين استاد عاليقدر تاكنون بالغ بر 250 كتاب تاليف و ترجمه كرده است. به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران، پرويز شهرياري استاد 78 ساله عرصه رياضي، زمان تولد خود را دوم آذر ماه سال 1305 هجري شمسي بيان مي‌كند؛ اين استاد فرزند خانواده‌اي زرتشتي‌ و اهل كرمان است كه سالها در تهران مشغول به تدريس بوده است و امروز اعضاي بخش آموزشي خبرگزاري دانشجويان ايران را به ديدار خود پذيرفته است. استاد شهرياري در سال 1335 با دختر عمه‌ خود زمرد بيگ‌زاده ازدواج مي‌كند و حاصل اين ازدواج، 4 فرزند با نامهاي شهريار (دكتراي رياضي و استاد دانشگاه آمريكا)‌، مژده (وكيل در كانادا) و توكا ( پزشك) است؛ فرزند چهارم استاد متاسفانه در جريان يك سانحه رانندگي جان خود را از دست مي‌دهد. پرويز شهرياري كه دوران كودكي خود را با مرارت‌ها و سختي زياد همراه مي‌داند، از پدر و مادرش چنين ياد مي‌كند: مادرم دهقان‌زاده و پدرم دهقان روزمزد بود كه در سال 1315 در حالي كه ده سال بيشتر نداشتم، پدرم به منزل اربابي رفت و و مرا نيز با خود برد. اما اتفاقي در منزل ارباب رخ مي‌دهد كه منجر به اخراج آن‌ها از روستاي محل سكونتشان مي‌شود. استاد درباره‌ي اين اتفاق چنين مي‌گويد: روزي همسر ارباب هندوانه پوسيده و خرابي را جلوي من گذاشت و با لفظ كرماني گفت: "زمچي شاليده خواص دارد، ‌بخور". پدرم با ديدن آن وضعيت، هندوانه را بيرون انداخت و رو به همسر ارباب گفت: "اگر خواص دارد، خودتان بخوريد". به همين دليل ارباب عذر او را خواست و پدرم به ناچار روستا را رها كرد و اين چنين شد كه ديدار خانواده با پدرم به هفته‌اي يكبار رسيد. پدر استاد پس از اين كه از روستا بيكار مي‌شود، به مدت يك ماه دنبال كار مي‌گردد تا اين كه بالاخره در نتيجه‌ي اين جست و جو، در كارخانه‌ي تازه تاسيس خورشيد كرمان استخدام مي‌شود. استاد شهرياري درباره اين موضوع مي‌گويد: پدرم كسي بود كه تمام عمرش را در مزرعه و شاليزار زندگي كرده بود و حال وارد يك محوطه‌ بسته و پرگرد و غبار شده بود. من معمولا براي پدرم ناهار مي‌بردم. همان چند دقيقه‌اي كه در آن جا منتظر مي‌ماندم، برايم ناراحت كننده بود، حال آن كه او - پدرم - روزي 9 ساعت در آن جا بسر مي‌برد تا اين كه در سال 1317 بيمار شد و اين در حالي بود كه در آن زمان در كرمان اصلا پزشك نبود. افرادي كه به نام "پزشك مجاز" مشهور بودند با دادن داروي اشتباهي به پدرم سبب مي‌شوند تا وي در سن 46 سالگي به ديار باقي برود. زندگي جديدي براي استاد و خانوده‌اش رقم مي‌خورد كه به مراتب سخت‌تر از گذشته است، چرا كه ديگر نان آوري ندارند. خود استاد چنين مي‌گويد: پس از فوت ناگهاني پدرم، من و برادر كوچكترم با انجام‌ كارهايي همچون بنايي، كوزه‌گري، كمك مي‌كرديم تا مخارج زندگيمان تامين شود. پرويز شهرياري با بيان اين كه "در آن زمان رسم بر اين بود كه تاجرها و افراد ثروتمند، فارغ‌التحصيلان كلاس ششم را اجير مي‌كردند تا كارهاي مختلفي را برايشان انجام دهند" اظهار كرد: زماني كه پدرم فوت كرد، من سال ششم دبستان بودم، بنابراين خودم را براي اجير كردن آماده كردم. چرا كه حداقل هم غذاي خوبي مي‌خوردم و هم در زمستان جاي گرمي داشتم. اما مادرم مخالفت كرد و گفت «هر طور كه باشد تلاش مي‌كنم كه بچه‌هايم درس بخوانند.» بدين ترتيب استاد شهرياري تا سوم متوسطه را در دبيرستان "ايران شهر كرمان" درس مي‌خواند. سپس به دانشسراي مقدماتي كه بيشتر زير نظر انگليس‌ها بود و تنها يك ديپلم آزاد مي‌داد، مي‌رود. او دو دليل براي ادامه‌ي تحصيل افراد در اين دانشسرا ذكر مي‌كند: يك دسته آن افرادي كه چندين بار در دبيرستان مانده بودند و در نتيجه نمي‌توانستند در آن جا ادامه‌ي تحصيل دهند و دسته ديگر آن‌هايي كه به اميد كار بعد از اتمام دانشسرا، آمده بودند. چرا كه بعد از دو سال ديپلم دانشسراي مقدماتي مي‌گرفتند و آموزگار مي‌شدند. به گفته استاد شهرياري، معمولا سال اول، به خصوص آن‌هايي كه دوست و آشنايي نداشتند را به بندرعباس مي‌فرستادند. اين افراد بعد از يك سال اقامت در بندر عباس به طور حتم با دو بيماري مالاريا و بيوك (كرم زدگي رگ پا) به كرمان باز مي‌گشتند. در اواخر سال دوم دانشسراي مقدماتي بخشنامه‌اي از تهران مبني بر اين كه نفرات اول و دوم دانشسرا مي‌توانند براي ادامه تحصيل به تهران بروند و كمك هزينه‌ي دولتي را دريافت كنند، ابلاغ مي‌شود. استاد كه هميشه شاگرد اول دانشسرا بود و معمولا با 3 نمره اختلاف با نفر دوم، با معدل 18 تا 18/5 در اين جايگاه قرار داشت، پس از اعلام اين بخشنامه علي‌رغم تلاش مسؤولان دانشسرا براي فرستادن افراد مورد نظر خود، موفق به تحصيل در تهران مي‌شود. استاد از تبعيضات آن زمان مي‌گويد: با كمال تاسف ميان معلمان كساني بودند كه از هر راهي به دنبال پول مي‌گشتند. به عنوان مثال در امتحان شيمي سال اول دانشسرا، معلم مربوطه نمره‌ي 11 به من داد و در اين در حالي بود كه من همه چيز را نوشته بودم به همين خاطر اعتراض كردم. او در پاسخ در حالي كه انگشتانش را بهم ماليد، گفت: اشكال تو در اين جا بود، يعني تو به من پول ندادي!!! او ادامه مي‌دهد: امتحانات ما در آن زمان شفاهي و كتبي بود و چون در امتحانات شفاهي دستشان بازتر بود، لطمه‌هاي زيادي مي‌زدند، بدين ترتيب معدل من پايين آمد و به جاي شاگر اول، شاگر دوم شدم. ادامه دارد...
  • دوشنبه/ ۱۷ فروردین ۱۳۸۳ / ۱۴:۰۴
  • دسته‌بندی: آموزش
  • کد خبر: 8301-01330
  • خبرنگار :