بابك احمدي، محمد رحمانيان، حميد امجد و چيستا يثربي از بهرام بيضايي گفتند/2 سرزمين ما در ادبيات نمايشي، تجربه تلخي دارد
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، بابك احمدي ـ منتقد سينما ـ نيز ديگر سخنان جلسه از هم نسلان بيضايي بود. وي سخن خود را اين گونه آغاز كرد: بسيار خوشحالم كه بيضايي زنده است. از زنده بودن او و از اينكه هنوز كشته نشده، بسيار خوشحالم. وي از پديد آوردن ”گفتمان نمايشي” به عنوان كار بزرگ بيضايي ياد كرد و گفت: بيضايي در فيلمهايش نشان داد كه جنگ مهيب چگونه ادامه دارد. جنگي كه ميخواهد، آدمها را بيريشه كند. احمدي با تاكيد بر اينكه بيضايي در ترس بزرگ شد، دانشگاه رفت و كتاب چاپ كرد، گفت: بيضايي منتقد جامعه است، ستايشگر عقبماندگيها نيست؛ اما از پيشرفتهاي ايران، بسيار آموخت. وي سخن خو را با اين مطلب به پايان رسانيد: بيضايي با جامعهاي مبارزه كرد كه خوب ميكشد؛ اما نميتواند گفت و گو كند. در ادامه جلسه، محمد رحمانيان ـ كارگردان تئاتر ـبه عنوان نمايندهاي از نسل جديدتر درباره تاثير بيضائي بر نسل خويش سخن گفت: رحمانيان گفت: آفتاب آمد دليل آفتاب. وي ادامه داد: قرار بود امروز جشني داشته باشيم؛ اما لحن دوستان غمانگيز است. من برخلاف نظر دوستان معتقدم كه انقطاع نداشتهايم و نمايشنامهنويساني هستند كه سخن مرا، اثبات ميكنند. نويسنده و كارگردان نمايش ”پل” با اشاره به موهاي سپيد بيضايي گفت: سپيدي موهاي او تلخ نيست. زيرا هميشه او را به خاطر حضور جوان و با نشاطي كه در آثارش، بويژه در سالهاي اخير داشته است، جوان ميبينم. ديالوگهاي او سرشار از جواني است. او نشان داد كه ميتوان بر زمان ، پيري و هر چيزي كه ما را به سستي ميكشاند، غلبه كرد و تلاش بيوقفه او در عرصههاي گوناگون تئاتر، سينما و آثار نوشتاري، دليل اين نكته است. رحمانيان ادامه داد: حجاب معاصر بودن كه متاسفانه در تاريخ فرهنگي ما وجود داشته، موجب ميشود كه كسي را كه با ماست نبينيم و بايد همچون حافظ متعلق به ساليان دور باشد كه او را ببينيم. بيضايي به همان دليلي مهم است كه حافظ، فردوسي، رازي و .... وي با اشاره به نمايشنامه ”آينههاي روبهرو” گفت: تلقي جذاب بيضايي از عشق، موجب شده كه هرگز گول موهاي سفيد او را نخورم. رحمانيان در پايان گفت: هرگز نميگويم كه شاگرد او بودهام؛ شايد گاهي اداي او را درآوردهام. به گزارش ايسنا، حميد امجد ـ ديگر نماينده نسل جديد ـ حاضر در جلسه بود، وي گفت: براي بسياري از ما كه خواننده و دوستدار اين آثار هستيم، رسيدن به چنين لحظهاي - انتشار نخستين مجلد - بسيار عزيز است و به صورت نمادين بسيار پرمعناست؛ بويژه براي سرزميني مثل ما كه در ادبيات نمايشي تجربه تلخي دارد، اين اتفاق خوشايندي است. به اعتقاد اين نمايشنامهنويس، هميشه دردسرهاي نمايشنامهنويس بودن چندين برابر نويسنده ديگري بودن است. جداي از تنگناهايي كه شرايط بيرون فراهم ميكند، نمايشنامهنويسي بيش از هر رشته ديگري شاهد جوانمرگي بوده است. جوانمرگي ذهني، ننوشتن، خودكشي كردن، كشته شدن، دق مرگ شدن و ... اما وجود اين دو بزرگ بيضايي و رادي، سند شكستن اين بازي هميشگي در تاريخ نمايشنامهنويسي ماست. استمرار فعاليتهاي فرهنگي اين دو، اثبات كننده آغاز دوران ديگري است كه برايم شاديآور است. وي در پايان با اشاره به سابقه طولاني بيضايي در نمايشنامهنويسي، گفت: 50 سال فعاليت مستمر در جهاني كه بد تعريف شدن، كمترين خطرش است، قابل ستايش است. چيستا يثربي ـ نويسنده و كارگردان تئاتر ـ به عنوان آخرين نماينده نسل جديد، ديگر سخنران جلسه بود. وي گفت: نسل من وامدار حضور اين عزيزان است. او با بيان انيكه زنان در آثار بيضايي حضور خلاق، پرورش دهنده و متحول كننده دارند، گفت: اين زنان همان مادر اعظم يونگ است كه بيضايي با اين زنان كهن الگوهاي مفهوم مادر مثالي را به ناخودآگاه انسان معاصر ارتباط ميدهد و حضور مهربان و پرورش دهنده اين زنان، ما را به مفهوم نوستالژيك بازگشت به خانه ميرساند. وي از بيضايي به عنوان هنرمندي نام برد كه نظرش را درباره زنان به دور از مبالغه و شعارپردازيهاي مرسوم، بيان كرده و زنان در آثار وي در تلاشند كه با نيروهاي ويرانگر زمين درافتند. يثربي تاكيد كرد: اين هنر، استاد است؛ زناني را كه جز به فرديت و ايثار نميانديشند، در قالب شخصيتهايي كاملا ملموس بيان ميكند. او اظهار اميدواري كرد: در حافظه تاريخي ايرانيان، نگاه بيضايي به زن، حفظ شود و چاپ اين مجموعه چنين بشارتي است. پس از آن بهرام بيضايي به ايراد سخناني پرداخت. وي گفت: بسيار دشوار است كه بنشينيم و در حضورم سخناني گفته شود كه از شرم، عرق بريزم و بينديشم كه آيا واقعا چنين هستم؟ بيضايي تاكيد كرد: در تمام زندگيام پرسشهايي داشتم و همه عمرم را به يافتن پاسخ اين پرسشها سپري كردم. نه قصد تحول داشتم و نه تاثيرگذاري و هيچ نميانديشم كه كار مهمي انجام ميدهم. نويسنده نمايشنامه ”مرگ يزدگرد” گفت: همه زندگي من چيزي نيست جز جست و جوي اين پرسشها: چرا جهان اين گونه است؟ چرا ما در اين وضع هستيم؟ و چرا اين گونه نگاه و داوري مي شود؟ شايد اگر در سرزمين ديگري با شرايط متعادلتري بودم، اين گونه نمينگريستم. بلكه جامعه با پتك اين پرسشها را در سر من فرو كرد. بدين ترتيب در مفاهيم نخستين شك كردم: آيا اين زندگي كه ميداريم همان گونه است كه به اشرف مخلوقات وعده داده شده؟ آيا بايد به خاطر گناهي كه ديگران مرتكيب شدهاند ـ اشاره به نگاه نخستين آدم و حوا ـ رنج ببريم؟ چرا جهان اين چنين است و ...؟ و خواستم جهان را دوباره فهم كنم به اين دليل نيازمند، خواندن و مشاهده كردن و ... بودم و اين آثار نتيجه مشاهدات من است و منتي بر كسي ندارم. بيضايي تاكيد كرد: قرار نيست نسلي مديون من باشد؛ شما مديون دانش و كوشش خود و معلول شرايط خود هستيد. من ناچار شدم فردوسي، تاريخ و اساطير ايران را از نو كشف كنم، شادمانم اگر فكر ميكنيد كه از آن استفاده كردهايد. بيضايي ادامه داد: اين جنشي است براي شما كه ميتوانيد آينده را تغيير دهيد. اگر بتوانيد چنين كنيد، جشن است؛ وگرنه جشني نيست. شما كه آينده را ميسازيد و تغيير ميدهيد، اگر اين آگاهانه و از روي دانش باشد، بسيار با ارزش است و بكوشيد مرتكب اشتباهات گذشته نشويد كه گاه تهوعآور است. وي در پايان اظهار اميدواري كرد: نسل بعد، با دل روشنتري در چنين جنشي شركت كند. در پايان جلسه، شهلا لاهيجي ـ مدير انتشارات روشنگران و مطالعات زنان ـ با ايراد سخناني درباره مشكلات انتشار چنين كتابي، گفت: توانستيم ظرف دو ماه اين اثر را در نمايشگاه عرضه كنيم و به زحمت توانستم براي برگزاري اين مراسم از استاد دعوت كنم. وي سپس از زحمات اسفنديار رسولي و ولئي براي انتشار اين كتاب و نيز مژده شمساي ـ، همسر بيضايي ـ كه دو ماه از ديدن همسرش محروم بوده، سپاسگذاري كرد و هدايايي توسط شمسايي به رسولي و ولئي اهدا شد. در پايان، كتاب ديوان نمايش بيضايي به سخنرانان جلسه اهدا شد. انتهاي پيام