گفت‌وگو با دكتر بهزادي (پژوهشگر تاريخ ايران باستان) مروري تاريخي بر آيين‌هاي نوروزي در ايران باستان

« ايرانيان به واسطه‌ي اهميتي كه به شادي مي‌دادند در طول سال به مناسبت‌هاي مختلف جشن‌هاي گوناگوني را بر پا مي‌داشتند و مراسم و دعاخواني آنها را “جشن‌خواني“ مي‌ناميدند.» دكتر رقيه بهزادي،استاد دانشگاه تهران، با بيان اين مطلب در گفت و گو با خبرنگار گروه تاريخ خبرگزاري دانشجويان ايران ادامه داد :« اعتقاد به جشن و شادي در ادبيات اوستايي و در تمام طول تاريخ كهن ايران وجود داشته است و غم و اندوه را اجمالا پديده‌اي اهريمني مي‌دانستند.در برخي منابع و مآخذ پهلوي مانند “اردا و يرافنامه“ و “مينوي خرد“ بارها به اين مطلب اشاره شده است و بر پايه‌ي چنين تصوراتي بود كه براي هر پديده‌ي و عنصر نيكي در طبيعت، جشن بر پا مي‌كردند. واژه‌ي جشن نيز از “يسنا“ (Yasna) اوستايي و به معناي ستايش و پرسش و به معني عيد است و ايرانيان كهن نيز آن را به همين مفهوم و معنا به كار مي‌بردند.» عضو هيأت علمي دانشگاه تهران اظهار داشت: « “جشن خواني“ به طور معمول در آغاز هر جشني انجام مي‌شد اما كم كم عنوان “جشن‌خواني“ به جشن و عيد اطلاق شد. از جمله‌ي اين‌ها جشن‌هاي دوازده گانه‌ي سال است كه در روزگار ساسانيان و پيش از آن با آداب و تشريفات فراوان برگزار مي‌شد. زيرا ايرانيان براي هر يك از روزهاي ماه نامي داشتند كه وقتي نام روز با نام‌هاي ماه باهم برخورد مي‌كرد آن روز را جشن مي‌گرفتند. به عنوان مثال،‌ “فروردين”،‌ نخستين ماه سال و آغاز بهار است در حالي كه روز نوزدهم هر ماه، فروردين روز ناميده مي‌شد و زماني كه ماه و روز در فروردين ماه باهم مقارن مي‌شدند جشن “فروردگان” را مي‌گرفتند و نيز در ماه ارديبهشت روز سوم آن، ارديبهشت روز بود كه “ارديبهشت‌گان“ ناميده مي‌شد. به همين ترتيب، خردادگان، تيرگان، امردادگان، شهريورگان، مهرگان، آبانگان، آذرگان، خرم‌روز، بهمن‌گان و اسپنداد جشن ناميده مي‌شدند.» وي ادامه داد:« روز اول فروردين، يا “هرمزد“ روز، نزد ايرانيان، آغاز سال نو و جشن بزرگ و باستاني به نام نوروز است. ابوريحان بيروني درباره‌ي نوروز نوشته است: “نخستين روز است از ماه فروردين و از اين جهت روز نو نام كردند، زيرا كه پيشاني سال نو است.“ اين روز يا “پيشاني سال نو“ در واقع، با وارد شدن خورشيد به برج برد (حمل) شروع مي‌شود و مي‌توان آن را سرآغاز تجديد سلطنت و حيات خورشيد دانست.در دوران پهلوي به نوروز يا روزنو “نوگ روز“ (Nog roz) گفته مي‌شد.» بهزادي اضافه كرد:« برگزاري روز آغاز سال به زعم ايرانيان، پيوسته همراه با آداب و سنن مخصوص بوده است. در پژوهش‌ها مي‌توان شباهتي ميان آداب نوروز و سنت‌هاي بسيار كهن اقوام ديگر در مورد روز نو سال آنها مشاهده كرد. در اين باره، انگيزه‌ي باطني و ظاهري مانند كاشت، داشت و برداشت محصول در تمام اقوام يكي بوده است. اقوامي كه در كنار يكديگر زندگي مي‌كردند، ناگزير از برقراري روابط اجتماعي، سياسي و اقتصادي مي‌شدند و باورهاي اجتماعي، سنت‌ها و اعتقادات آنها بر يكديگر اثر مي‌گذاشت. از جمله‌ي سنت‌هاي قديمي است كه در جشن روز آغاز سال، مردم از خداوند باروري زمين، باريدن باران به موقع، فراواني محصول، باردار شدن گله و رمه، سال بدون آفت و مرض و سرشار از نعمت، فراواني و سلامت را در خواست مي‌كردند. البته، اين امر در بين اقوام كهن، جنبه‌ي تقدس داشت و به ايزدان مربوط بود.» اين پژوهشگر همچنين بيان داشت:« در ايران باستان، نوروز و مهرگان دو جشن بزرگ مربوط به طبيعت بودند كه اولي آغاز بهار و دومي آغاز فصل سرما برگزار مي‌شد.ايرانيان در دوراني از تاريخ، مهرگان را آغاز سال مي‌دانستند. البته نوروز از تقدس و اهميت خاصي برخوردار بود. در اوستا به روشني از نوروز ياد نشده و حتي از دوره‌ي هخامنشي و اشكاني نيز سند مكتوبي به دست نيامده است. فقط در دوره‌ي ساساني، مطالبي درباره‌ي نوروز و مهرگان آورده شده است.» وي در ادامه تصريح كرد:« در تاريخ، از دو نوروز بزرگ و كوچك ياد شده است؛ ششم فروردين ماه، نوروز بزرگ نام داشت.در داستان‌هاي ملي ايرانيان تأسيس جشن نوروز را به جمشيد، پادشاه پيشدادي منسوب كرده‌اند. روايات حكايت از آن دارد كه شاهان و بزرگان در پنج روز نخست فروردين به رسيدگي و ديدار با طبقات گوناگون مردم مي‌پرداختند و روز ششم را خلوت مي‌كردند و به كار خواص مشغول مي‌شدند. روز ششم فروردين يعني خرداد روز ، از احترام و تقدس خاصي بهره‌مند بود كه هنوز هم اثرات آن در ميان زرتشتيان باقي است. برخي، مدت جشن نوروز را يك ماه دانسته‌اند و گروهي پنج روز اول را نوروز عامه و بقيه‌ي آن را نوروز خاصه ناميده‌اند.» او افزود:« در نوروز مراسم‌هاي فراواني با آيين‌ها و سنت‌هايي برگزار مي‌شد كه در نهايت، وابستگي اعتقادي مردم را به طبيعت و احترام به مظاهر آن و طلب خير و بركت را نشان مي‌داد.هفت سين و سبزه از مهم‌ترين اين آيين‌هاست. خوان نوروزي يا هفت‌ سين مشهورترين نماد و نشانه‌ي نوروز است.در دوران‌هاي كهن، سال به دو بخش تقسيم مي‌شد: تابستان (Hama) و زمستان (Zayana). تابستان از آغاز فروردين‌ماه تا پايان مهرماه شامل هفت ماه بود و زمستان بزرگ كه از اول آبان‌ماه تا پايان اسفند و پنجه‌ي بزرگ بود. به نظر مي‌رسد ايرانياني كه در شمال مي‌زيستند و دين و آيين زرتشتي داشتند، آغاز سال را با اعتدال ربيعي، يا قرار گرفتن در برج حمل در آفتاب شروع مي‌كردند و آن را جشن مي‌گرفتند. اما ايرانيان جنوبي آغاز سال را با آغاز فصل سرد و زمستان پنج ماهه برگزار مي‌كردند و جشن مهرگان را بسيار گرامي مي‌داشتند.» او بيان كرد:« اين واژه در فارسي باستاني از كلمه‌ي “Sareda” به معناي سرد، مشتق شده است و به همين سبب، سال را با فصل سرد شروع مي‌كردند. چنان كه بعدها در گويش‌هاي ايراني جنوبي نيز نوروز به نوسرد (Now _ Sard) و نوسرد (Navasard) مشهور شد. البته، ساسانيان از شمار ايرانيان جنوبي بودند، ولي چون از رسوم و آيين زرتشتي پيروي مي‌كردند، نوروز را به جاي مهرگان آغاز سال مي‌دانستند. اما مهرگان را نيز با همان شكوه و جلال و تشريفات برگزار مي‌كردند.» استاد دانشگاه تهران درباره‌ي رسم “چهارشنبه سوري”،توضيح داد:« ايرانيان باستان در 10 روز آخر سال آماده‌ي پذيرايي از ارواح درگذشتگان و نياكان خويش بودند و بنا بر آن چه كه در فروردين يشت (yasht)آمده است، آنان با پختن غذا و نيز روشن كردن آتش بر بام‌ها از يك سو خانه را تطهير مي‌كردند و از سوي ديگر با افروختن آتش فروهرهاي (Farwahar) درگذشتگان (ارواح درگذشتگان) را راهنمايي مي‌كردند كه به خانه‌ي خود فرود آيند و شايد در پيوند با فروهرها جشني به نام جشن سوري (جشن سخري)، سرخ شايد اشاره به رنگ آتش داشته باشد، برپا مي‌كردند، اما اصطلاح “چهارشنبه سوري” يك اصطلاح بعد از اسلام است. از اين جشن فقط از اواسط سده‌ي چهارم مطالبي به وسيله‌ي ابوجعفر نرشخي (مؤلف تاريخ بخارا) ثبت شده است.هنگام جشن سوري،در پايان سال است.چون بي‌كم و كاست سي روز بوده و هر روز نامي داشته است و پنج روز كبيسه را بهيزك (Wahizag) و “اندرگاه“ مي‌ناميدند.بي‌ترديد،اين جشن در سال به صورتي گسترده برپا مي‌شد و چون در روزشماري تازي،چهارشنبه ناميمون بوده است،لذا چهارشنبه آخر سال را با جشن سوري به شادماني مي‌پرداختند.با توجه به اين كه افروختن آتش كه نشانه‌ي غلبه‌ي روشني برتباهي و بيماري بود آتش‌افروزي نه به منظور احترام به آتش،بلكه به عنوان نمادي از نور پروردگار انجام مي‌گرفت . آن گاه كه خورشيد مي‌رود تا چند گاهي از ديده‌ پنهان شود، توده‌هاي هيزم را به آتش مي‌كشند و گويي مي‌خواهند نور آتش فروزان را جانشين خورشيد كنند. در برخي از شهرها مانند اصفهان، هيزم‌ها را به سه دسته تقسيم مي‌كنند و بعضي آن‌ را با انديشه‌ي نيك، گفتار نيك و كردار نيك در رابطه مي‌دانند. در برخي از نقاط آتش را با كوزه‌اي آب كه به ميان آتش مي‌اندازند خاموش مي‌كنند؛ زيرا آتش، مطلب حركت و درخشش و آب، مظهر پاكي و يك‌رنگي است و به كار گرفتن هر دوي آن‌ها نشانه‌ي همه‌ي خوبي‌ها و نيكي‌هاست.» بهزادي از آتش‌افروزها به عنوان پيش‌آهنگان نوروزي ياد كرد و گفت:« زمستان كه راهي مي‌شود، مردم چشم به راه بهار زيبا هستند كه اين زيبايي‌ها و فرارسيدن نوروز را پيك‌هاي شادي‌آوري مژده مي‌دهند. قديمي‌ترين اين پيك‌هاي شادي‌آور نوروزي “آتش‌افروز‌ها” هستند، زيرا در گذشته، افروختن آتش به دليل داشتن نشانه‌ي تقدس از رسوم با اهميت بود.اين آتش‌افروزان، با لباس‌هاي رنگارنگ و كلا‌ه‌هاي دراز زنگوله‌دار به همراه ميمون‌بازها، بندبازها و لوطي‌ها به رقص و پايكوبي مي‌پرداختند و آتش را به عنوان نمادي از نور به كار مي‌بردند. گونه‌ي ديگري از اين پيش‌آهنگان نوروزي “حاجي فيروز” است كه با پيراهن و شلوار قرمز رنگ، كلاه منگوله‌دار در شهرها به راه مي‌افتد و صورتش را سياه مي‌كند و يك دايره‌ي زنگي به دست مي‌گيرد و شعرهاي شادي‌آور مي‌خواند و رسيدن نوروز را مژده مي‌دهد. در برخي از اساطير صورت سياه او را علامت زمستان و شادماني او را نشان بهار از راه رسيده مي‌دانند.» مراسم “كوسه برنشين”، رسمي ديگري بود كه بهزادي درباره‌ي آن توضيح داد و گفت:« ابوريحان بيروني درباره‌ي مراسم “كوسه برنشين” مي‌گويد: در نخستين روز از بهار، مردي كوسه را بر خري مي‌نشاندند كه به دستي كلاغ و در دست ديگر، بادبزني داشت و خود را مرتب باد مي‌زند و اشعاري حاكي از وداع با زمستان و سرما مي‌خواند و از مردم چيزي به سكه و دينار مي‌گرفت. آنچه از مردم مي‌ستاند از بامداد تا نيمروز به جهت خزانه بود و آنچه از نيمروز تا عصر اخذ مي‌كرد به خودش تعلق داشت. آنگاه اگر از عصر به بعد او را مي‌ديدند، مورد ضرب و شتم قرار مي‌دادند.در واقع كوسه برنشين جهت شادي و به خنده درآوردن مردم ظاهر مي‌شد.» به گفته‌ي اين پژوهش‌گر تعبير “ميرنوروزي” عبارت بود از حاكم، يا اميري موقتي كه در ايام عيد نوروز براي تفريح عمومي او را بر تخت مي‌نشاندند و پس از پايان جشن، سلطنت او نيز به پايان مي‌رسيد.«شادروان قزويني در اين باره مي‌نويسد: در بهار سال 1302 هجري شمسي براي معالجه‌ي بيماري به بجنورد رفته بودم. در دهم فروردين ديدم جماعتي كثير سواره و پياده مي‌گذشتند، يكي از آن‌ها با لباس‌هاي فاخر بر اسبي نشسته بود، يك دسته هم پياده به عنوان فراش به دنبال او بودند. تحقيق كردم، گفتند كه در نوروز يك نفر امير مي‌شود كه تا سيزده عيد حكمفرماي شهر است و به اعيان و بزرگان شهر دستور مي‌دهد كه پول بپردازند، غالب اعيان به رضا و رغبت چيزي پرداختند، زيرا جزو عادات عيد نوروز بود و به فال نيك گرفته شد. بعد از سيزده نوروز حكومت او به سر مي‌آمد و گويا در يك خانواده اين شغل موروثي بود. جشن آبريزگان يا آب‌پاشان نيز از جمله‌ي جشن‌هايي است كه به عهد ساسانيان مربوط مي‌شود. ابن فقيه همداني در اواخر سده‌ي سوم، تاريخ اين جشن را دهم فروردين ماه ضبط كرده است. در همه‌ي روايت‌ها، درباره‌ي اين جشن‌، سخن از تقدس آب و اهميت ويژه‌ي آن و لزوم بارش باران است. هم‌چنين كاشت سبزه و به عمل آوردن آن، شست‌وشو و آب پاشيدن در نوروز، همه حكايت از تأمين آب و گياه براي سال نو دارد. از سوي ديگر، رسم افروختن آتش در پشت بام‌ها، همان رسم توسل به ارواح نيك درگذشتگان و اهداي نذر براي آن‌ها است كه باران ببارانند و نيز رسم سبزه بر آب دادن در سيزدهم نوروز نيز از همين باور متأثر است.» بهزادي در پايان سخنان خود بيان داشت:« خوان نوروزي يا هفت سين جهت شگون و افزايش خير و بركت در سال نو تدارك مي‌شود. در نوروز، خانه را مي‌آرايند، همه جا را پاك مي‌كنند، رخت نو مي‌پوشند، بوي خوش بخور مي‌كنند، گل شيريني و شربت مي‌دهند و در خوانچه‌اي هفت چيز كه اسم‌شان با حرف “سين” شروع شده باشد، مي‌نهند كه برخي عقيده دارند كه در اصل، هفت “شين” بوده و نيز گفته مي‌شود كه مشتمل بر هفت سيني بوده است. ولي در هر حال، اين رسوم از روزگاران كهن باقي مانده است.» انتهاي پيام
  • سه‌شنبه/ ۲۷ اسفند ۱۳۸۱ / ۱۶:۱۱
  • دسته‌بندی: دولت
  • کد خبر: 8112-08159
  • خبرنگار : 71063