/برگي از تاريخ/ آيت‌الله خزعلي(1) اگر قانون انتخابات مطابق قانون اساسي بود، قبول مي‌شود و گرنه رد خواهد شد! قانون اساسي،‌ چارچوب كشور است

آيت‌الله ابوالقاسم خزعلي،‌ در زمان حضرت امام (ره) از سوي ايشان به عضويت در شوراي نگهبان قانون اساسي منصوب شد و سپس با حكم رهبر معظم انقلاب اسلامي تا تيرماه سال 78 يكي از فقهاي اين شورا بود. وي هم‌چنين در مجلس خبرگان رهبري، نماينده است. گروه تاريخ خبرگزاري دانشجويان ايران، در ايام‌ سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي درباره‌ي مقاطعي از سير انقلاب و پس از آن با وي گفت‌وگو كرده است.آنچه مي‌خوانيد مشروح اين گفت‌وگوست. آيت‌الله خزعلي در ابتدا درباره‌ي گروه‌هايي كه پيش از انقلاب با نهضت امام‌خميني (ره) مخالف بودند، به خبرنگار گروه تاريخ خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) گفت: قبل از نهضت [امام خميني]، كشورهاي اسلامي، مستعمره‌ي غرب بودند؛ يا انگلستان يا آمريكا، قبلا هم فرانسه. اينها، كشورهاي اسلامي را به خاطر منابع و مخازنشان، مورد توجه قرار داده بودند، به گونه‌اي كه كشور بزرگ عثماني سابق را كه تتمه‌اش تركيه‌ي فعلي است، قطعه قطعه كردند و در هر قطعه، يك نفر از خودشان را به عنوان عامل نشاندند كه قدرت اسلامي‌يي به آن پهناوري، در مقابل چشمشان نباشد. به كشور ما هم رضاخان را فرستادند براي كارهايي به منظور خود آنها؛ او هم يك مرد قلدر و كم‌فكر كه حتي در مقام كشتن مردم در مسجد گوهرشاد برآمد؛ بود؛ آن هم براي جلوگيري از يك امر مهم اسلامي كه حجاب باشد. قهرا اين معاني طوري شده كه خيال مي‌كرديم به غرب احتياج داريم (البته در تكنيك فعلا احتياج داريم، اما اگر دقت كنيم تكنيك را از ما گرفته‌اند) و اگر غرب نباشد، ‌ما هيچ هستيم و هر چه داريم، بايد از آنجا باشد. با تبليغات سوئي هم كه شد «اين آخوندها براي وضو و تيمم و غسل خوبند، اينها نمي‌توانند كشور را به پيش ببرند، نمي‌توانند عدالت اجتماعي را برپا كنند،…»؛ مردم بي‌خبر هم كمي باورشان شده بود. وقتي يك مرد بزرگ در برابر همه‌ي دست‌نشانده‌ها مثل محمدرضا و پدرش - رضاخان - برخيزد، قهرا با نظر منفي به آن نگاه مي‌كنند و گاهي هم‌ چون خودشان نماينده‌ي استعمار هستند، تهمت نمايندگي استعمار يا گول‌خوردن از استعمار به اينها مي‌زدند و به امام مي‌گفتند هندي است. پس علت مخالفت سياسيون يا افراد دانشجو و گاه اساتيد دانشگاه، اين است كه نمي‌توانستند آن طرف قرن خودشان را نگاه كنند و بعضي از آنها خودشان آلوده و بعضي نيز دست‌نشانده بودند. يادمان نمي‌رود كساني كه در راس كار بودند، ‌براي اين كار آمده بودند. از جمله،‌ كسروي كجرو و معاشرين آنها كه مرحوم سيد مجتبي نواب صفوي، دردمند و بسيار آزرده‌خاطر، تا پاي جانش براي شكستن اين سد و نشان دادن حالت استعماري مردم ايستاد؛ امام عزيز هم قبلا مدرس را ديده بود كه در مقام{ مبارزه} برآمد ولي ايشان را مسموم كردند و در كاشمر مدفون شد؛ امام مي‌گفت « {اگر} يك روز قيام كنم، به حول و قوه‌ي الهي تا آخر خواهم بود تا به جايي برسيم؛ نرسيديم هم ما وظيفه‌اي داريم؛ اين وظيفه { است} خواه با شكست روبه‌رو شود يا پيروزي. مهم، وظيفه‌ي الهي است. خداوند بر ما تكليفي قرار داده كه در برابر اجانب،‌ قد خم نكنيم،‌ در دل خضوع نكنيم، براي ملتمان كار كنيم با تمام سختي‌ها و شنيدن تهمت‌ها.» «در آن زمان مردم با ديدن نحوه‌ي برخورد حكومت، مرعوب مرعوب بودند و يك ذلتي هم به برخي روحانيت داده بودند كه آنها را رژه مي‌بردند. دانشجويان جلو، دبيرستاني‌ها و دبستاني‌ها و به دنبال آن، اهل علم و اوقاف. طرز حركت كردن، ذلت به تمام معنا بود و گاهي هم دري‌وري مي‌گفتند كه «پلوخوري يا مفت‌خوري تمام شد»، در حالي كه خودشان پولهاي گزاف به جيب مي‌زدند ولي طلبه گاهي با نان خالي‌ و با قرض فراوان{ زندگي مي‌كرد} مع ذالك از درس‌خواندن و درس‌د‌ادن دست نكشيدند؛ خود امام روزها به زير درختهاي انار در خارج از قم مي‌رفتند و در هواي گرم، مشغول مطالعه مي‌شدند و شب برمي‌گشتند.» «{ يك عده‌اي} بصير بودند، با نهضت مخالف نبودند‌ و مخالفان نهضت يا جيره‌خوار دولت بودند، البته از عمامه به سرها هم داشتيم كه مخالف بودند، اما در واقع جيره‌خوار دولت بودند؛ يك عده هم ترسو بودند و مي‌گفتند كار پيش نمي‌رود و ما شكست مي‌خوريم. اما همان قدر كه ديدند ايشان (امام خميني (ره)) پيش مي‌روند، آنها هم كم‌كم تسليم شدند. مثلا آقاي كرباسچيان، مدرس مدرسه‌ي علوي، وقتي امام از پاريس برگشت به او گفت:‌ «شما گفتيد كه سياست ما پيش نمي‌رود؟»، ايشان هم كه مرد برجسته‌اي است، خود را شكست و گفت كه آقا من نفهميدم. امام فرمود «تو نفهم نيستي، وقتي كه فرهنگ، فرهنگ استعماري بود،‌ تو بچه‌هاي خوبي را پرورش دادي، تو انسان بصيري بودي،» الان هم افرادي را كه او تربيت كرده است، افراد ارزنده‌اي هستند. همانطور كه آقاي قدوسي در قم كساني را پرورش داد كه الان در دستگاه قضايي افراد ارزنده‌اي هستند. بنابراين بعضي يا از ترس يا كمي بينش، اميد نداشتند اما وقتي ترس شكسته شد و بينش بالا رفت، همراه شدند.» آيت‌الله خزعلي درباره‌ي ارتباط مراجع عظام با حضرت امام خميني (ره) گفت: «خوب بود. حتي آقاي بروجردي رحمت‌الله عليه، مرجع بسيار عظيم و بزرگ را امام از بروجرد آورد. امام خميني به حوزه اهتمام داشت و نگاه مي كرد كه فرد ارزنده‌ در كجاست. بروجرد شهر كوچكي است، اما يك مرد بزرگتر از قم در آنجاست، لذا زحمت كشيد و ايشان را به قم آورد. يادم هست كه در سن جواني به درس آقاي بروجردي در قم آمده بودم، ‌ديدم امام هم مي‌آمد. امام خودش از مدرسين بزرگ بود اما براي احترام به آقاي بروجردي مي‌آمد. ديگر مراجع هم به ايشان (امام خميني(ره)) احترام مي‌گذاشتند و كم‌كم وقتي صفت ايشان بالا رفت، همه ديدند كه قدشان كوتاه است و قد او در مطالب فكري و اجتماعي، بلندتر است، لذا خضوع مي‌كردند. البته ممكن بود كه برخي در آنها ناجور باشند، ولي صداي آنها به جايي نمي‌رسيد.» «مراجع و طلاب با ايشان خوب بودند و اگر حركتي انجام مي‌شد،‌ مثل قضيه‌ي كاپيتولاسيون، از ايشان پشتيباني مي‌كردند.» وي درباره‌ي علت انتخاب نوع جمهوري اسلامي براي حكومت پس از انقلاب و به رفراندوم‌گذاشتن آن از سوي امام خميني (ره) گفت: «خود اسلام، رسالت پيغمبر و ائمه، خدايي است اما كارهاي خدايي بايد با نيروي مردم پياده شود. اگر با زور باشد، استبداد است، اما اگر خود مردم استقبال كردند، ديگر تمام مطالب اسلام را چه مطابق طبعشان باشد، {حتي اگر} مقداري به رفاهشان صدمه بزند، قبول مي‌كنند، لذا فرمودند جمهوري باشد،‌ يعني خود مردم بخواهند و مردم نيز حقايق اسلام را مي‌دانستند، در مقابل گلوله در خيابانها ايستاده بودند، كشته مي‌دادند و اسلام را در جانشان باورداشتند، {تنها} منتظر يك مرد فريادگر بودند. فرياد امام، خواسته‌ي صميمي‌جان آنها بود، لذا استقبال كردند. امام فرمود «جمهوري»، يعني به پاي احكام بيايند، اگر نمي‌آمدند، شايد مي‌شد مثل 13 سال مكه،‌ كه پيغمبر احكام را مي‌فرمود؛ ولي مخالف زياد و موافق كم بود. پس مجبور شد از مكه هجرت كند، والا جانش در خطر بود. مطالب مدينه همان مطالب مكه است، ‌اما در مدينه، انصار و ياران آمدند، دين پياده شد. ايشان هم فرمود«جمهوري باشد تا مردم بيايند؛ اگر مردم نيايند، من بايد تبعيد شوم؛ اما وقتي مردم آمدند، ديگر اين‌ها جرات ندارند.» بنابراين جمهوري بودنش، از جهت برپا شدن است، نه رسميت پيداكردن، چون رسميت دارد و اما جمهوري اسلامي، نه يك كلمه زياد و نه يك كلمه كم. برخي از هواخواهان غرب كه به دنبال امام بودند، از جمله بازرگان و ديگران، «دموكراتيك» را مطرح مي كردند، امام فرمود خير، جمهوري اسلامي. نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد.» دموكراسي خارج،‌ از عقل بشر زاييده است. مثلا زن و مرد مساوي باشند. (كه الان هم دارند اين بوق را باد مي‌كنند،) اما ما آنچه خدا فرمود را مي‌پذيريم. ما براي خدا قيام كرديم و آنچه را خدا فرموده مي‌خواهيم؛‌ لذا جمهوري اسلامي{ باشد}، مردم عزيز و محترم‌اند و براي زن و مرد احترام قائل هستيم ولي در پرتو اسلام. حتي مردم‌سالاري كه امروز در بين افتاده؛ خير، خداسالاري است. رهبر معظم گفت ”مردم‌سالاري ديني“ كه آن عيب برطرف شود و گرنه ما خداسالار هستيم؛ در مقابل او عبد هستيم، زير بار مردم ديگر نمي رويم؛ آمريكا باشد، شوروي باشد، هر كه مي‌خواهد باشد، زير بار مردم نمي‌رويم، سالار خودمان هستيم در مقابل آنها، ولي در مقابل خدا عبد عبديم. از خودمان هيچ چيز نداريم و نفس كشيدنمان هم به اراده‌ي خدا و خواست اوست.» آيت‌الله خزعلي درباره‌ي پيشنهاد گنجاندن ولايت فقيه در قانون اساسي گفت: «ولايت فقيه را باز نكردند تا مردم معناي آن را بفهمند. فقيه يك ذره هم ولايت ندارد. ولايت از آن خداست، بعد از خدا مال پيغمبر است و بعد از پيغمبر، مال ائمه است. فقط ولي و سرپرست شما خداست، او خلق كرده است؛ پيغمبر هم نيست، بلكه به پيغمبر تفويض كردند و به آن كسي كه در ركوع صدقه داد، يعني علي (ع) و تيپ آنها يعني ائمه. سپس ائمه اين ولايت را به مرد دانشمند دين‌شناس با تقوا و مخالف با هواي نفس و فداكار در راه دين، تفويض كردند. پس فقيه خودش ولايت ندارد، او هم كسي است مثل ما و ما هم مانند او؛ او يك ذره بر ديگران امتياز ندارد. اين حكومتي است كه خدا به او داده است و نمي‌توان به آن دست زد، بنابراين ولايت فقيه، منصبي است الهي. قانون اساسي،‌ چارچوب كشور است؛ كشور اسلامي و نهضت اسلامي، قهرا بايد براي اسلام باشد، و چون ما حكومت خدايي مي‌خواهيم، حكومت خدايي،‌ مال خداست.» وي با اشاره به تدوين قانون اساسي به ذكر يك خاطره پرداخت: «وقتي كه براي تدوين قانون اساسي به همراه خبرگان قانون اساسي، پيش امام رفتيم (بنده هم از طرف مشهدي‌ها عضو بودم)، امام تذكراتي دادند اما در بين آن عده كه به احزاب مختلف منتسب بودند، نتوانستند آشكار سخن بگويند، بعد از جلسه، امام به سه چهار نفر از جمله بنده، آقاي بهشتي و به نظرم آقاي مشكيني گفتند شما بنشينيد، امام فرمود، مواظب باشيد مال مردم را از بين نبرند،‌ اگر مالي از حلال به‌دست آمده، نگويند پول بايد بين فقرا تقسيم شود و ديگر اين كه مواظب باشيد در جمهوري اسلامي، زن، رييس‌جمهور نشود «اگر دست آنها داده مي‌شد،‌ چه فرقي مي‌كرد، همان جمهوري بود كه هر كس را انتخاب كردند، كما اين كه الان زمزمه‌اش را دارند. چون امام فرمود مواظب باشيد، آقاي بهشتي خيلي با زرنگي گفت؛ رجال سياسي.» وي درباره‌ي عمده‌ترين مخالفت‌ها با حضرت امام (ره) بعد از انقلاب، به خبرنگار ايسنا گفت: «مخالفتي نمي‌شد، مگر از افرادي كه يا بينش آنها كم بود و يا مريض بودند و رسوا هم شدند. وي در ادامه گفت:« كساني هم بودند مثل آقاي منتظري، البته آدم با سوادي بود اما كج‌سليقه و بينشش بسيار ضعيف كه اطرافيانش او را گول مي‌زدند؛ الان هم كساني هستند از جمله كسي كه براي همين فرد درخواست آزادي مي‌كرد، كه دورش را افراد بي‌سوادي گرفته‌اند. [درنامه‌اي] نوشته «ذهن ذهين» يا «هلوكت» كه اينها را در لغت نداريم و آن آقا اين را امضا مي‌كند؛ روحاني است، باسواد است اما عده‌اي ماجراجو دور او را گرفته‌اند، خب آقا! يك مطالعه‌اي بكن، ‌براي خودت بد است. البته مي‌خواهد براي آقاي منتظري تلاش كند، خب آن حرفي است؛ اما دور او را عده‌اي گرفته‌اند و فرصت هم ندارد كه مطالعه‌اي كند. اين نامه با امضاي شماست و به نام شما تمام مي‌شود، ‌بعد مي‌گويند تو كه در حوزه درس خوانده‌اي، «ذهن ذهين» چيست؟ «هلوكت» چيست؟ اينها هم رند هستند، الان هم براي اخلاص نيست كه دلشان براي آقاي منتظري بسوزد،‌ براي خاطر تضييع برخي از مقامات بالاست. سن من الان 78 سال است، ما در اين تجربه‌ي نهضت و انقلاب بوديم، مي‌دانيم كه اين كارها براي قربت الي‌الله نيست، براي پيرمرد آقاي منتظري نيست، مي‌خواهند در مقابل به مقامات ديگر نيش بزنند، نظرشان اين است آنها هم مي‌گويند آزادي مي‌خواهيد، آزاد باشد، طوري نيست.» «اما اين رشته سر دراز دارد، فردا باز هم يك چيز ديگر علم مي‌كنند و همان حرف كه از دهن بعضي ها در مجلس در رفته است كه گفته‌اند «سكولار»، و اين كه سياست بايد از دين جدا باشد. با اين كه امام اصرار زيادي داشت كه دين ما سياست ماست و سياست ما ديانت ماست. بنابراين اينها از آنجا آب مي‌خورد كه بتوانند ولايت فقيه را ضعيف كنند، بلكه سكولار روي كار بيايد. براي همين نگاه مي‌كنند در گوشه و كنار چه كساني هستند كه مي شود از راه آنها وارد شد. اگر به قصد قربت تلاش مي‌كردند پيرمردي كه هميشه به امام كمك مي‌كرده است، آزاد شود، كار خوبي است، اما مي‌دانيم و مردم هم مي‌دانند كه قضيه چيست. وي درباره‌ي چگونگي انتخابش از سوي امام (ره) براي عضويت در شوراي نگهبان، گفت:« خودم مايل نبودم، چون درس و تبليغ را بيشتر دوست دارم. امام مرا خواست و فرمود به شوراي نگهبان بيا. عرض كردم كه تدريس و تبليغ را بيشتر دوست دارم. قبول كرد و من را معاف كرد. اما چندي بعد دوباره پيغام فرستادند، باز هم همان عذر را خواستم، فرمود به آن كار هم مي‌رسي. من هم، چون امام گفت، گفتم چشم . من هيچ كس را بعد از امام زمان (عج)، مانند ايشان دوست ندارم. الان هر كسي كه يك ذره توهين كند، هر كسي باشد و به هر كسي منسوب باشد، من مي‌ايستم. مثلا آن توهين كاريكاتور، من ايستادم و حرفم را زدم. نوع مردم اين طور هستند.» آيت‌الله خزعلي، در پاسخ به اين پرسش كه آيا شوراي نگهبان با روشهاي فقهي حضرت امام (ره) اختلاف داشت،‌ گفت: اصلا، فقط در جايي كه به بن‌بست مي‌رسيد؛ شوراي نگهبان مي‌گفت من بر اساس وظيفه‌ي شرعي‌ام { عمل مي‌كنم و قوانين} بايد با فقهي كه خوانده‌ايم تطبيق داشته باشد؛‌ مجلس هم گاهي در آن طرف مي‌ايستاد و تنگنا واقع مي‌شد؛‌ ولي ارشد است كه بايد اين تنگنا را حل كند. امام در اين جا فرمود اگر مجلس چيزي را مصلحت تشخيص داد، شما تسليم شويد و بعد مجمع تشخيص مصلحت از همين جا گشوده شد. گاهي خود ما كه در شورا بوديم، از نظر وظيفه‌ي شورايي، مصوبه‌اي را رد مي‌كرديم اما خودمان در مجمع هم بوديم، گاهي در آنجا هم رد مي‌كرديم اما گاهي نظري ديگر مي‌داديم . يعني وظيفه‌ي شورايي در شورا و وظيفه‌ي مربوط به مجمع در مجمع. وي افزود: امام در جاهايي كه راجع به مسائل شرعي بود، پشتيبان شوراي نگهبان بود. يك وقتي مي فرمود كاري نكنيد مثل دوره‌ي چندم مجلس سابق كه روحانيت را كنار زدند. اما گاهي ممكن بود كه شوراي نگهبان در موضوعي، مصلحت را تشخيص ندهد. امام در آنجا وارد مي شد و مي فرمود مجلس را رعايت كنيد، تشخيص موضوع با آنهاست، وقتي موضوع را تشخيص دادند،‌ شما موافقت كنيد. آيت‌الله خزعلي درباره‌ي افزايش سير نظارت شوراي نگهبان بر انتخابات نيز گفت: «از شوراي نگهبان تفسير نظارت بر انتخابات را خواستند، گفتند استطلاعي كه حق همه است اما آن كه بايد جلوي نامحرم را بگيرد، ‌نظر اين نظارت است و شك نيست كه نظارت شوراي نگهبان، استصوابي است، منتهي مي‌خواهند يك عده را به سمت مجلس برانند و اينها ترمز مي‌كنند، ترمز را مي‌خواهند پاره كنند؛ در اين باره شكي نيست و اگر كسي به اين شك كند، فكر عميق ندارد. مي‌دانيم كه آن طرف مي خواهند چه كنند؛ مثل چندتايي كه الان در مجلس نامحرم هستند و نمي‌توانستند راه پيدا كنند، مي‌خواهند باز هم بمانند. چند سال ديگر كه باز انتخابات شروع مي‌شود، ‌پرونده‌ي آنها بسته مي‌شود، اينها مي‌خواهند باز ادامه بدهند، لذا مي‌گويند استصوابي درست نيست، بعضي از ساده‌لوح ها هم مي‌گويند اگر استصوابي باشد، اين هتك نظر مردم است و يعني مردم تشخيص نمي‌دهند. فقط ما تشخيص مي‌دهيم، نه؛ مردم تشخيص مي‌دهند، ولي قانون به دست آنها اجازه‌اي نداده است، وگرنه مردم تشخيص مي‌دهند كه فلان زيد به درد مجلس نمي‌خورد ولي مردم چه كار كنند،‌ قانون به آنها چيزي نداده است. اين جور نيست كه استصواب،‌ هتك حرمت نظر مردم است،‌ مردم هم مي‌دانند كه در بين اينها متقلب، دروغ‌گو، دلار بگير و پهن كننده‌ي فرش قرمز جلوي پاي آمريكا هم هست {كه مي‌گويند} اهل مذاكره با آمريكا باشيم،‌ يعني ما ميش‌ها با گرگها مذاكره كنيم. مردم اينها را مي‌دانند، مي‌گويند كسي جلوي اين‌ها را بگيرد، به ما اين اجازه را نداده‌اند و به شوراي نگهبان داده‌اند. آنها هم دردشان همين است و شوراي نگهبان، استخوان لاي گلوي اينهاست. وي درباره‌ي لايحه‌ي اصلاح قانون انتخابات به خبرنگار گروه تاريخ خبرگزاري دانشجويان ايران گفت: اگر قانون انتخابات مطابق قانون اساسي بود، قبول مي‌شود و گرنه رد خواهد شد! آيت‌الله خزعلي در ادامه درباره‌ي ماجراي نامه‌ي حضرت امام (ره) به وي پس از رد صلاحيت محمد سلامتي در شوراي نگهبان،‌ گفت:‌ ديگران به ايشان گفته بودند كه توده‌اي است يا منحرف است. بعد من اين را عنوان كردم، امام خيال كرد من دارم مي‌گويم، امام فرمودند پرخاشگر نباشيد و اگر كسي گفت من مسلمانم، او را رد نكنيد. رفتم خدمت امام و گفتم كه واقع مطلب اين است. بنا بود امام نامه‌اي در جواب بنويسند اما خودم در پي‌گيري آن يك مقدار سستي كردم، بنا بود حاج سيداحمد‌آقا رحمت‌الله عليه جواب بگيرند كه بعد هم فوت امام واقع شد و از دست رفت. متوجه نبودم كه اين ها آن را سوژه مي گيرند و بعد از امام نشر مي‌دهند،‌ والا مي‌ايستادم تا از امام بگيرم. همانطور كه امام به رهبر معظم انقلاب چيزي فرمود كه به ايشان برخورد، امام گفت «توسعه‌ي ولايت فقيه از اين حد بيشتر است» يعني شما نمي‌دانيد. ايشان به امام عرض كرد كه اين مطلب را در نماز جمعه گفتم، شما اين طور با ما برخورد كرديد، پس اگر لازم است من هم ديگر به نماز جمعه نمي‌روم . امام فرمود «نه، من تو را مي‌شناسم، تو از خورشيدهاي انقلاب هستي«، يعني ايشان ايستاد تا جواب را گرفت.» لذا من چون ديدم كه امام قبول كرده است،‌ گفتم كه چيز مهمي هم نيست، حالا محمد سلامتي است؛ آن نماز جمعه بود و مهم؛ و امام هم بنابود كه جبران كنند،‌ اما سستي يك مقدارش از من بود. امام از اول هم من را مي شناخت و الان هم كه ايشان رحلت كرده‌اند، بحمدالله در خوابها الطافي دارد مثل سفر كربلا كه دعوت ايشان بود و راه كربلا براي من يك نفر باز شد. ادامه دارد...
  • چهارشنبه/ ۱۶ بهمن ۱۳۸۱ / ۱۵:۴۶
  • دسته‌بندی: دولت
  • کد خبر: 8111-03532
  • خبرنگار :