/ حقوقي / متن كامل دادنامهي سيد هاشم آغاجري / 2 /
دادگاه در تحقيقات اوليهي خود به منظور رفع هر گونه شك و شبهه و بنا به درخواست متهم و وكيل ايشان در جلسهاي با حضور ايشان نوار فيلم ويدئويي سخنراني متهم درخانه معلم مورد بازبيني و استماع قرار داد و پس از آنكه متهم، سخنراني نوار ويدئويي ارايه شده را منتسب به خويش دانست و براي دادگاه محرز گرديد كه الفاظ و عباراتي كه موجب اتهامات مزبور به متهم شده توسط متهم ايراد شده است؛ لذا با توجه به وجود قرائن و اماراتي كه دلالت بر توجه اتهامات معنونه به متهم مينمود و نيز نوع و ميزان مجازات قانوني، دادگاه ضمن فك قرار وثيقه مورخه 81/4/23 مستندا به بندهاي الف و ج و د مادهي 32 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري قرار بازداشت متهم موصوف را در تاريخ 81/5/17 صادر و اعلام كه ضمن موافقت معاون قضايي با قرار صادره و در پي اعتراض متهم و وكيل ايشان به اين قرار پرونده جهت رسيدگي به شعبهي هفتم دادگاه تجديد نظر استان ارجاع كه قرار بازداشت موقت متهم عينا تاييد و بدين ترتيب، متهم از تاريخ 81/5/17 تا كنون به دليل صدور و تمديد قرار بازداشت موقت در ندامتگاه مركزي همدان به سر ميبرد كه از توجه به اوضاع و احوال قضيه و مندرجات پرونده و آنچه كه به شرح زير در ادعانامهي مدعيالعموم آمده در خصوص عنوان اول از اتهامات انتسابي به متهم با عنايت به تهاجم وي در طول چند سال با يك سناريوي حساب شده و از قبل طراحي شده در سخنرانيهاي خود در شهرهاي مختلف كشور كه به دعوت احزاب سياسي به عمل آمده با پروژهي فتح سنگر به سنگر در باورهاي ديني مردم مسلمان شروع و ابتدا با قرائتهاي مختلف از دين و با ايجاد ترديد و شبههافكني و سپس طرح تغيير دين، شالودهشكني و ويرانسازي آن براي ارايهي دين جديد و متفاوت با اسلام يعني همان ديني كه به گفتهي ايشان كه (از ماركس هم ماركسيستتر شده و دين را افيون ملتها و دولتها ميداند) مويد اين مطلب اظهارات وي در سال 79 در دانشگاه شهيد بهشتي تهران است كه پس از نقل سخن ماركس در مورد (افيون بودن دين براي تودهها) ضمن حقيقت دانستن موضوع، اظهار ميدارد به اينكه ماركس ميگويد دين افيون تودههاست، تنها بخشي از حقيقت است. من ميگويم در حكومتهاي ديني نه تنها دين، افيون تودههاست كه افيون حكومتها نيز هست. متهم بدون وارد نمودن هرگونه قيدي ضمن تصريح در افيون بودن دين براي مردم، اين مساله را تنها بخشي از حقيقتي ميداند كه ماركس به آن اشاره كرده است. متهم، كل حقيقت افيون بودن و مخدر بودن دين براي دولتها و ملتها ميداند و مدعي شده كه متوليان امر دين، آن را براي غلبه بر منافع دولتها و ملتها و به آنان تزريق ميكنند و بايد از چنين مخدري اجتناب نمود. اين اظهارات در خوشبينانهترين احتمال منكر منشاء الهي بودن دين است؛ چونكه دين الهي را مخدر ميداند و چيزي كه مخدر باشد خرافهاي بيش نيست. متهم با اين اظهارات، بزرگترين سند تاريخي بيداري ملل جهان يعني انقلاب بيدارگر اسلامي را كه به اعتراف دوست و دشمن و همهي انديشمندان با انگيزهي ديني و به رهبري يك فقيه جامعالشرايط و مرجع تقليد آغاز و به پيروزي رسيده است را ناديده گرفته و سعي دارد در يك شبيهسازي و با الهام از سخنان ماركس در داستان رنسانس و تقابلش با مذهب كليسا در اروپا، خرافي بودن دين را به سينهي اسلام ناب انقلابي سنجاق نمايد. مويد مطلب فوق، اظهارات متهم در سخنراني خانهي معلم همدان است كه در پاسخ به سوال يكي از حضار كه ميپرسد شما راجع به اسلام صحبت ميكنيد يا مسيحيت؟ متهم در پاسخ صراحتا اعلام ميدارد كه اينها هم توي اسلام وجود داشته هم در مسيحيت. من راجع به هردوشان صحبت ميكنم. سطر 24 از صفحهي 6 متن سخنراني. راستي گر دين تخديري است وحشت آمريكا و استكبار جهاني از چيست؟ آيا بر بيدارگري انقلاب اسلامي شك و شبههاي وجود دارد؟ يا اينكه متهم معتقداست اين انقلاب اسلامي نبوده و فاقد پايههاي ديني است كه از نظر متهم تخديري است و آيا اساسا دين تخديري است؟!!! با برشمردن نقش .تخديري براي دين توسط متهم به دست ميآيد كه وي اصولا با مباني تشريع الهي موافق نبوده و منشا احكام و شرايع موجود را الهي نميداند. متهم در راستاي تغيير در دين، تمام آموزههاي ديني را سياه، تاريك، كهنه و عتيقه ميداند كه به نظر وي بايد تغيير كند و به سبك دين جديد درآيد. متهم با طرح اين مسائل ميكوشد تا در پايگاههاي فرهنگي ديني و اعتقادات اسلامي مردم به ويژه نسل جوان تزلزل ايجاد نمايد و در سخنراني همدان ابتدا با ترسيم وضعيت كليسايي قرون وسطي و مذهب كاتوليك و خرافاتي كه ارباب كليسا و روحانيت مسيح به نام دين پديد آورده و از اين رهگذر، كشيشان به مطامع دنيوي خود ميرسيدند تا آنجا كه در مقابل مبلغي، گناه افراد را ميبخشيدند و قطعهاي از بهشت را به فرد گنهكار اختصاص ميدادند و آن گاه با ارتباط دادن اسلام به مسيحيت و تشبيه علماي اسلام و فقهاي شيعه به روحانيت مسيح با هدف ايجاد انحراف در دين، مدعي شده است كه روحانيت در دين، انحراف ايجاد كرده و علماي اسلام، دين را به عنوان ابزار قدرتي كه براي سركوب مردم قرار دادهاند، سپس اظهار ميدارد همچنانكه ضرورت پروتستانتيزم مسيحي براي مبارزه با خرافات كاتوليك ايجاب ميكرد كه به آموزههاي كليسا اعتراض كند، امروز نيز پروتستانتيزم اسلامي لازم است كه دين را عريان كند و اسلام را نجات دهد؛ زيرا اين دين انحطاطي است و بايد تغيير كند و چنين ميگويد: اين دين منحط، تا اين دين منحط تغيير پيدا نكند و اصلاح نشود اميدي به هيچ اصلاحي نيست. عناصري كه در دين حقيقي وجود دارد بايد بازسازي مجدد شود. يعني ساختارشكني از دين سنتي و نقادي و نقد آن و بازسازي دين نو (متن پياده شده توسط متهم، صفحهي 7) سپس متهم در سخنراني ادامه ميدهد كه تمام آموزههاي ديني كه دستگاه رسمي و سنتي مذهب ارايه كرده آموزههاي گرد گرفته، سياه، تاريك و عتيقه است كه مذهب بايد نقادي ميشد و دور ريخته ميشد. شكي نيست كه در اين عبارت انكار همهي احكام و ساير ضروريات دين ميباشد و به وضوح از اين بيان استفاده ميشود كه ايشان تعريف اصلاحات را در تغيير دين ديده است و قبول و تبليغ اين موضوع خود عنصر اصلي جرم ميباشد. در ادعانامه آمده است بايد از متهم پرسيد كه چه تناسبي ميان آموزهها و احكام خشك ضدعلم و عقل كليساي كاتوليك قرون وسطي و مقابلهي آن با احكام نوراني، زنده، پويا و زندگيساز اسلام وجود دارد؟ و به نظر ميرسد متهم برداشت مشترك از اسلام و مسيحيت دارد و اين برداشت، نتيجهي عدم ارتباط دقيق و سالم و به دور از تعلقات سياسي و ضدديني است. سپس متهم، اسلام را به ذاتي و تاريخي تقسيم و اسلام معرفي شده توسط علما و فقها كه اسلام رايج در جامعهي ماست، آن را به اسلام تاريخي معرفي كرده و با تقسيم اسلام تاريخي به سنتي و بنيادگرا، دين حاكم بر مردم كشورمان را بنيادگرا معرفي كرده كه از لوازم آن ترور و خشونت ميداند كه متهم در بخشي از سخنرانياش در همدان ميگويد «اين چه نوع ديني است كه به نوعي شكنجهي انسان را توجيه ميكند. خيلي عجيب است.» «سطر پاياني صفحهي 13 متن سخنراني متهم» و يا اينكه ايشان با حمله به مرزبندي خودي و غيرخودي، از لحاظ پافشاري بر ارزشهاي اسلامي و انقلابي ميگويد اين كه خودي داريم و غيرخودي، هركس خودي باشد صاحب حق است و هركس غيرخودي باشد هر كاري ميشود با او كرد، ميشود شب مخفيانه با ورود پنهان به خانهي او تمام زندگياش را بر هم زد. ميشود از او دزدي كرد. ميتوان به او دروغ بست. ميشود او را كشت. خيلي راحت ميشود ترورش كرد.» (سطر 16 از صفحهي 15 متن سخنراني متهم) و به نظر متهم، اسلام سنتي و بنيادگرا دين واقعي نيست و اسلام ذاتي نميباشد بلكه اسلام تاريخي است و اين در حالي است كه متهم در اين سخنراني معناي درستي براي اسلام ذاتي ارايه نميدهد كه منظور از اسلام ذاتي چيست؟ بنابراين انكار ضروريات دين، امر واضحي در بيان متهم است. در متن پياده شده صفحهي 8 سخنراني متهم آمده است «بسياري از چيزهاي كه نهاد رسمي و سنتي دين، متوليان رسمي ديني به اسم اسلام مطرح ميكنند اين اسلام ذاتي نيست، اسلام تاريخي است.» سپس در توضيح اسلام تاريخي ميگويد «آنچه كه روحانيون، علما و مردمان اعصار و قرون گذشته انديشيدهاند، تجربه كردهاند. اينها هم جمع شده و امروز صرفا به دليل اينكه مربوط به گذشته است مقدس شده و لباس دين به تن كرده ... و تا اين متوليان دين (علما و روحانيت اسلام) تغيير پيدا نكند، اسلام و تشيع در دست يك جامعهي منحط قرار ميگيرد و به جاي اينكه عامل ترقي و تكامل باشد عامل انحطاط ميشود و اسلام تاريخي حاصل استنباطهاي علماي گذشته است و ربطي به اسلام ندارد، اينها فهم آنها از اسلام بوده و فهم آنها براي ما حجت نيست». ملاحظه ميشود در اين عبارت متهم آنچه كه امروز از اسلام وجود دارد و مسلمانان ديندار از آن ميفهمند و بدان عمل ميكنند نفي ميكند و معلوم نيست متهم چه چيز را به عنوان اسلام امروز معرفي ميكند كه مسلمانها به آن عمل نمايند. متهم گاهي خود را در نقش «مارتين لوتر» ميبيند و ميخواهد دين را تغيير دهد و گاهي نقش جان لاك، پدر ليبرال دموكراسي جديد را بازي ميكند و سرانجام خود را نمايندهي سكولارهاي قرن بيستم قلمداد نموده تا بتواند امور مقدس را از امور دنيايي تفكيك نمايد. متهم در سخنراني خانهي معلم همدان، كرامت انساني را در پرتو اومانيسم ميداند كه با خدا و دين، كاري ندارد. مويد اين حقيقت، اظهارات متهم در جاي ديگر است كه ميگويد « رابطهي انسان و دين يا به عبارت بهتر، رابطهي انسان و خدا يكي از رابطههاي تعارضآميز بوده كه در تاريخ بشر، خود را به شكلهاي مختلف نشان داده است». متهم در بخش ديگري از سخنان خود، يكي ديگر از احكام نوراني اسلام مانند اجراي مراسم خطبهي عقد و نكاح شرعي را مورد تمسخر و استهزاء قرار داده و با استعمال الفاظ ركيك ميگويد «اينجور نميشود وقتي ميخواهند ازدواج كنند حتما بايد يك خطبهي طولاني آن هم با جملات عربي با مخارج صحيح ، نافي و مقعدي رعايت شود». در اين عبارت، عقد و نكاحي كه شرعا موجب حليت رابطهي زن و مردم است مورد استهزاء قرار گرفته و متهم در توجيه اهانت خود نسبت به اين حكم الهي ميگويد: منظور من از مقعدي، حلقي، است. بديهي است كه در هيچ فرهنگ لغتي اين لفظ به معني حلقي نيست. حتي در فرهنگ عاميانه، زشت بودن و قبيح دانستن اين جمله بر كسي پوشيده نيست. معلوم نيست در حمله به طولاني بودن خطبهي عقد، متهم چه هدفي را دنبال ميكند و كجاي خطبهي عقد، طولاني است. ايجاب و قبول عقد كه روي هم رفته يك سطر نميشود. لابد مقصود وي مقدمهي خطبهي عقد است كه عاقد با اشاره به آيهي مباركهي «و انكحوالايامي منكم ...» و حديث شرف «النكاح سنتي ...» ميكند و اين صراحت در تمسخر آيات و احاديث نبوي دارد و كسي هم نگفته واجب است بلكه مستحب ميباشد و حتي تمسخر نسبت به خود عقد و نكاح است كه به عنوان مشروعيت نسب، در تمام اديان و ملل جهان به رسميت شناخته شده است و يكي از طرق نكاح شرعي عقد است ”انما يحلل الكلام و يحرم الكلام” كه داراي ايجاب و قبول است و در تمام مكاتب حقوقي جهان پذيرفته شده، زيرا ”لكل قوم نكاح” هر قوم و هر ملتي عقد نكاح دارد و در دين مقدس اسلامي نيز رابطهي مشروع و قانوني يك زن و مرد اجنبي بر اساس نكاح و عقد است كه مدار حلالزادگي نسل امت اسلام بستگي به آن دارد كه توسط متهم مورد استهزاء واقع شده كه اين اهانت نتيجهاي جز انكار عقد و نكاح ندارد كه از ضروريات دين است و متهم در قبال اين اظهارات دفاعيات غيرموجهي اظهار نموده از جمله اينكه منظور من از تغيير دين حقيقت اسلام نبوده بلكه فهمي از اسلام بوده كه نيازمند نقادي است و منظور از دين تاريك و عتيقه، آموزههاي ديني بوده و منظور اين گفته كه دين افيون ملتها و حكومتها است، دين دولتي است، يعني اگر دين و دولت صاحبان قدرت باشند هر گونه منافع آنها ايجاب كند عمل مينمايند، منظور از اسلام تاريخي، تاريخچهي اسلام است نه حقيقت اسلام و در مورد اهانت به مراجع ديني و مردم اظهارداشته اصطلاح “ روحاني“ با مباني اسلام همخواني ندارد و منظور از زير سوال بردن تقليد، منظور تقليد در حوزهي تفكر است مضافا بر اينكه بين علماي شيعه در طول تاريخ، تقليد نبوده و .... ساير دفاعيات غيرموجه متهم و وكيل وي كه در پرونده مضبوط است. لذا با توجه به مجموع آنچه كه ذكر گرديد و دهها تعبير ديگر كه در سخنان متعدد متهم آمده است كه اولا كاشف از عدم اعتقاد گويندهي آن به ضروريات دين مبين اسلام است، ثانيا كاشف از حقد و كينهتوزي عميق گويندهي آن و دشمني مكتبي و استراتژيكي با انقلاب اسلامي كه زاييده همين ديانت رايج در جامعهي ماست و به دست مبارك حضرت امام راحل قدس سره الشريف و مراجع و علماي برخواسته از همين روحانيت و مردم پايبند و مقلد همين آموزههاي ديني است و اين دشمني و ضديت خطرناكتر از دشمنيهاي مكتبهاي الحادي و ضد ديني ديگر است و حكايت از دينستيزي متهم دارد و نفي معارف و احكام و محتواي اسلام توسط متهم اظهر من الشمس است و كفر الانكار و كفرالعناد و كفر الاستخفاف وي نسبت به دين اسلام محرز و مسلم است تا جايي كه اظهارات كفرآميز ايشان چنان افكار عمومي جامعهي اسلامي و حوزههاي علميه را جريحهدار نمود كه برخي از صاحبان فتوا وي را از سلمان رشدي بدتر دانسته و مدرسين مجتهد حوزهي مقدسهي قم، حكم به عدم مشروعيت حزب متبوع وي به لحاظ دفاع از مواضع و سخنان دينستيزانهي متهم صادر نمودند. ثالثا ترويج اين قبيل آموزهها توسط متهم مصداق اتم ترويج فرهنگ بيديني و سست كردن پايههاي اعتقادي مردم است كه هيچ محصولي را جز تخريب و فتنهانگيزي و فساد فرهنگي در جامعه ندارد ( نه مصداق علم و دانش است و نه مصداق آزادي كه در قانون اساسي به آن اشاره شده است) و عمل وي در اين عنوان منطبق با صدرماده 513 قانون مجازات اسلامي است و دادگاه متهم را به مجازات شرعي و قانون اعدام محكوم مينمايد. در خصوص اتهام ديگر متهم (عنوان دوم) داير به اهانت به ائمهي اطهار (ع) و انكار مقام قدسي و الهي ايشان، دادگاه با عنايت به عباراتي از سخنراني متهم نظير: البته اين طبقهي (روحانيون) ابتدا امام معصوم را لاهوتي ميكرد تا بعد خودش به عنوان نايبان آن امام معصوم لاهوتي بشود. و اين جملات : “ ائمه وقتي متولد ميشوند از شكم مادر ميآيند و با دست ميآيند روي زمين و پاهايشان روي هواست و يا اينكه امامان دو چشم جلويشان دارند و دو چشم در پشت سر دارند و چهارچشمي هستند (متهم در نوار سخنراني نشان ميدهد و با دست دو انگشت به جلو سر و دو انگشت به پشت سر ميبرد). با توجه به اينكه اولا در مستند ارايه شده از سوي متهم به هيچ وجه عباراتي نظير پادرهوا بودن ائمه هنگام تولد و چهارچشمي بودن آنها وجود نداشته و متهم مدعي است كه من در مقام نقد يك نوع نگرش به ائمه بودم كه اين حرف موجه نيست؛ زيرا اولا مجلسي كه سخنران در آن، به بيان عبارت مذكور پرداخته نه يك جلسهي تحقيقاتي و پژوهشي متشكل از افراد خاص بوده بلكه جلسهي عمومي و با حضور اقشار مختلف مردم از عوام و خواص بوده و ثانيا چنين عباراتي وجود عيني و به عنوان يك نگرش وجود خارجي نداشته تا موجب نقد گردد و اصولا روش و نحوهي نقد با استهزا و تمسخر كاملا قابل تشخيص است و نحوهي پرداخت عبارت و حتي آهنگ صدا و حركات اعضا و جوارح متهم در حين اداي عبارت مذكور حكايت از نقد ندارد بلكه صراحت در توهين و تحقير نسبت به ائمهي اطهار عليهالسلام دارد و چنانكه در ادعانامهي مدعيالعموم آمده است اين روحانيت و علماي شيعه نيستند كه ائمه را لاهموتي كردهاند بلكه لياقت ذاتي ايشان و دارابودن مقام عصمت است كه آنها را لاهوتي كرده است كه متهم منكر عصمت ايشان است و همه ميدانيم كه معني لاهوتي يعني اينكه اين { } مقدسه داراي مقامات الهي هستند چونكه به عقيدهي شيعه ائمه علاوه بر ولايت در تشريع داراي مقام ولايت در تكوين نيز ميباشند، صدها روايت معتبر از پيامبر اسلام (ص) و امامان (ع) در كتب معتبره حديثي و جوامع روايي مانند اصول كافي و ديكر كتب معتبر آنها را لاهوتي معرفي كرده است عليهذا مجرميت متهم در اين خصوص يعني تحقير و اهانت به مقام شامخ ائمهي طاهرين (ع) و انكار مقام قدسي و الهي ايشان محرز است كه دادگاه به استناد ذيل مادهي 513 قانون مجازات اسلامي وي را با احتساب ايام بازداشت قبلي به تحمل پنج سال حبس تعزيري در زندان شهرستان گناباد واقع در استان خراسان محكوم مينمايد و در خصوص اتهام ديگر متهم دائر بر اهانت به ساحت علماي اسلام و مرجعيت شيعه و قاطبهي مردم مسلمان و انبوه مقلدان مراجع تقليد و تشبيه نمودن ايشان به ميمون، مدعي العموم چنين عنوان داشته كه با توجه به سطر 18 از صفحهي 11 متن سخنراني متهم و با توصيف اينكه تقليد در فروع احكام به معناي رجوع آگاهانه و عالمانه به كارشناس است كه همراه با استدلال اجمالي است، و امري است عقلي قبل از آنكه شرعي باشد، الفاظ و كلمات بهكار رفته در عبارت مذكور كه ”مگر مردم ميمون هستند، تقليد كنند” را اهانت صريح به مقلدين و مقلدان در فروع احكام شرعيه دانسته و متذكر گرديده كه هيچ شباهتي ميان مجموعهي رفتاري و گفتاري متهم و نقد سالم وجود ندارد و توهين و استخفاف و تحقير و خوارنمايي موضوع گفتاري وي در هيچ شكل از بحث تحت عنوان نقد و نقادي پذيرفته نميگردد. مدعيالعموم در اين قسمت اضافه نموده كه متهم با بيان اين مطلب كه ”روحانيون مردم را به دو دستهي روحاني و جسماني تفكيك كردهاند” افترا ديگري را بر روحانيون و مراجع وارد نموده است“. براي احراز اينكه متهم هم به علماي اسلام و مرجعيت شيعه و هم به قاطبهي مردم مسلمان و انبوه مقلدان مراجع تقليد افترا و توهين و هتك حرمت كرده، ذيلا قسمتهايي از سخنراني ايشان ذكر ميگردد: ... البته تحت تاثير زمينههاي اجتماعي و اقتدارگرايي كه در ايران به وجود آمد به تدريج به سمت اين سلسله مراتب رفتيم. طبقهاي با يك نظم سلسلهمراتبي و هيرارشيك، در راسش يك نفر آيتالعظمي في العالمين و السموات و الارضين و ... و ... الي آخر. اين در راس و بعد همينطور ميآيد پايين. سلسله مراتب آيتالله، حجتالاسلام، ثقهالاسلام، چيچي الاسلام...” (سطر 12 به بعد از صفحهي 10 متن سخنراني) و يا ”ما در اسلام اصلا چنين تقسيمبندي نداريم ؛ يك عده روحاني يك عده جسماني ...” (سطر 34 از صفحهي 10 متن سخنراني) و يا ”روحانيت سنتي عوام زده بود ...” (سطر 3 از صفحه 11 متن سخنراني) و روحانيت قدرتزدهي ما چيز ديگري است و يا ”... متاسفانه گاهي كار تصلب و تحجر به جايي ميرسد كه در اين نهاد رسمي سنتي اگر يك مجتهد و مرجع ديگري فتوايي متفاوت با فتواي بقيه بدهد او را مورد هجوم قرار ميدهند ...” (سطر 28 از صفحه 15 متن سخنراني) و يا ”رابطهي دينشناسان با مردم رابطهي معلم و متعلم است نه رابطهي مراد و مريدي، نه رابطهي مقلد و مقلد، مگر مردم ميمون هستند كه تقليد بكنند” (سطر 18 از همان صفحه 11 متن سخنراني). با توجه به اينكه متهم در تمامي موارد فوق عبارت روحانيت و اجتهاد را به صورت كلي و عمومي بيان نموده و هيچگونه قيد يا تخصيصي در آن مشاهده نميشود و با توجه به سوت زدن، كف زدن، خنده و تمسخر عدهاي از حضار جلسه خانهي معلم به دنبال بيان اين مطالب توسط متهم محرز و مسلم است كه اوصاف و عبارات مزبور صريح در توهين، افترا و هتك حرمت ميباشند، لذا دادگاه اتهام مزبور را هم به متهم محرز و مسلم دانسته و به استناد ماده 697 قانون مجازات اسلامي متهم را در اين خصوص با احتساب ايام بازداشت قبلي به تحمل يك سال حبس تعزيري در زندان شهرستان طبس و تحميل 74 ضربه شلاق تعزيري محكوم مينمايد، و اما در خصوص اتهام ديگر متهم دائر بر برهم زدن نظم و آرامش شهروندان همداني بلكه ايجاد تشنج در سرتاسر كشور اسلامي ايران، دادگاه با عنايت به شكايات عديده و طومارهاي مطولي كه در اعتراض به سخنان متهم به اين دادگاه واصل گرديده و نيز تجمعات و راهپيماييها و موج گستردهي اعتراضات كه در سطح شهر همدان موجب گرديده است و با توجه به دفاعيات غير موجه متهم و اينكه متهم مدعي است جلسهي سخنراني وي را برهم زدهاند، كاملا غيرموجه و غير منطقي است زيرا ايشان در آن جلسه بيش از دو ساعتهاي كه سخنراني كرده است، فيلم ويدئويي جلسهي سخنراني وي نشان دهندهي آن نيست كه كسي سخنراني متهم را بر هم زده باشد و بلكه در پايان سخنراني عدهاي اعتراض كردهاند كه خود متهم بدون پاسخگويي به اعتراض، جلسه را ترك كرده است. اتهام مزبور را هم به وي محرز و مسلم دانسته و مستندا به ماده 698 قانون مجازات اسلامي حكم به محكوميت متهم به تحمل دو سال حبس تعزيري با احتساب ايام بازداشت قبلي در زندان شهرستان زابل صادر و اعلام مينمايد. همچنين دادگاه متهم را به عنوان تفهيم مجازات بزه رديف دوم، به استناد مادهي 19 قانون مجازات اسلامي بعد از تحمل و اتمام محكوميت حبس، به مدت ده سال از تدريس در كليهي دانشگاهها و مراكز آموزشي محروم مينمايد. راي صادره حضوري و به استناد بند الف مادهي 233 قانون آييندادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در اموركيفري ظرف بيست روز بعد از ابلاغ قابل اعتراض در ديوانعالي كشور ميباشد. رييس شعبهي چهارم محاكم عمومي همدان رمضاني انتهاي پيام