/پاياننامه/ “ارتباط، بازيگر و تماشاگر” محسن قصابيان: بازيگر توانا به همان اندازه كه متاثر شده تاثيرگذار است
به گزارش گروه تحقيق هنري ايسنا محسن قصابيان در سال تحصيلي 1373 براي كسب درجه كارشناسي تئاتر گرايش بازيگري از دانشكده سينما و تئاتر با راهنمايي داريوش مودبيان در پاياننامهاي به موضوع “ارتباط، بازيگر، تماشاگر” پرداخته است. در اين پاياننامه آمده است: نمايش علاوه بر بسياري خصايص، يك شيوه ارتباطي است. هنگامي كه به تماشاي فيلم، نماش يا سريال تلويزيوني مينشينيم و يا به نمايشنامه راديو گوش ميدهيم، عملا تمايل خود را به برقراري اين ارتباط ابراز داشتهايم و مصمم به دريافت پيام منتقل شده آن هستيم. لذا هر آن چه در چارچوب پرده سينما، صحنه نمايش يا بر امواج راديويي روي ميدهد، بايد به ارتباط آفريني كمك كند. گاه تئاتر ميتواند چنان تاثير عميقي ايجاد كند كه شايد حتي با ساعتها صحبت و بحث و نوشتن چندين كتاب به اين تاثير دست يافت. همچنين به علت استفاده از فضاي ديداري، همگام با فضاي شنيداري و گاه مستقل از آن تاثير نسبتا يكساني را در مخاطبان با فرهنگهاي متفاوت ايجاد كند. اين پاياننامه ميافزايد: تئاتر به عنوان يك نهاد اجتماعي در هر زمان، نقش متفاوتي را ايجاد كرده است. گاه تريبون براي ابراز عقايد يك شخص بوده و گاه يك سازمان تبليغات سياسي ما زماني خانه ارواح و شياطيني و در دورهاي مكاني مقدس، هنر نمايش، ملموسترين و عيني ترين شكل بازآفريني موقعيتها و روابط انساني است. اين امر ناشي از آن است كه نمايش برخلاف قالبهاي روايتي كه به بازگويي رويدادهاي گذشته و خاتمه يافته گرايش دارد، در ابديت زمان حال جاري است، در اكنون و اين جا ما به تئاتر ميرويم، مدتي در سالن انتظار بسر ميبريم، همهمهها را ميگذارنيم و نهايتا با گروهي از مردم كه لااقل در يك چيز با ما اشتراك فكر دارند، وارد سالن اجرا ميشويم. همه با هم توافق كردهايم كه حواس و تمركز خود را خواسته و خودآگاه در اختيار دنياي واقعي يا توهم واقعيت قرار دهيم. اين خود نوعي ارتباط ناخودآگاه است. رهايي حسي و عاطفي كه در نتيجه تحريك احساسات دو جانبه تماشاگر و بازيگر روي ميدهد، اين گروه را به يك جمع پيوند ميدهد، تغييرات مشخص در وجود وي آشكار ميشود، فرد تا حدودي هويت خود را گم ميكند و اين سبب ميشود كه از حيث عاطفي پذيراتر و قابل انعطاف تر شود. تفاوتهاي خود را با ديگران كنار ميگذارد و به اين ترتيب زود باورتر ميشود. تئاتر هنگامي بازدهي و كارآيي دارد كه پاسخگوي جمع گيرنده باشد. به بياني ديگر موجوديت گروه اجرا بستگي نام به پذيرش فراوردهاش از طريق مخاطب دارد. در بخش ديگري از اين پاياننامه آمده است: اما چگونه ميتوان در نمايش به ارتباطي مثبت و كامل دست يافت. موقعيت تاريخي، اجتماعي، سياسي، جغرافيايي و نهايتا فرهنگي هنر بازيگر، باعث ساخت مكانيسمي خاص همان فرهنگ ميشود، كه ميتواند بر تماشاچي تاثير بگذارد، بخنداند يا آنها را به فكر ببرد. در اجزاء كوچكتر، محيط زندگي بازيگر شهرستاني، نسبت به بازيگر تهراني و حتي جزئيتر از اين محيط زندگي بازيگري كه در مرحله ساكت و دور از شلوغي و ازدحام زندگي ميكند به نسبت بازيگري كه با مردم ارتباط ملموستري دارد، ميتواند مشكلاتي را براي ارائه آن چه الزامي است بوجود آورد. ما خودآگاه يا ناخودآگاه زير نفوذ خرافات و احساسات ويژهي تمدني قرار داريم كه ما را قالب ريزي كرده است و تماشاگر نيز سهم عمدهاي در شكلگيري از اين نوع تاثير در تئاتر دارد. بنابراين تمامي مهارتهاي ارتباطي گروه اجرا در مورد تماشاگران نيز مصداق دارد. مضاف بر اين كه بازيگر منتخبي از تماشاگر است و از ميان آنها انتخاب شده است و در ميان آنها زندگي ميكند و بايد پاسخگوي علائق آنها باشد. تماشاگر نيز متقابلا از اعمال و رفتار بازيگر در صحنه الهام ميگيرد. در انتهاي اين پاياننامه آمده است: نمايش به عنوان يكي از وسائل ارتباط جمعي، سعي در ايجاد حس، حالت و فكري نسبتا واحد، در تماشاگراني با روحيات متفاوت دارد. تماشاگراني كه گاهي برداشتهاي حتي متناقضي از يك موضوع خاص دارند. تماشاگراني كه معاني متعدد شكل گرفته در ذهن آنها، برگفته از تجارب متعدد آنهاست، گروه اجرا به عنوان منبع با فروشنده پيامي مشخص در يك الگوي ارتباطي معين تمامي تلاش خويش را براي كسب تجربهاي مشترك، با مخاطبان متعددش به كار ميگيرد. اين امر باعث ايجاد فضايي ميشود كه واكنش جمعي تماشاگران و همراهي و يكپارچگي آنها از شگفتيهاي آن است. چيزي كه به تعبير مارتين اسلين، به هيچ وجه جنبه راز و رمز ندارد، اما اعجاب آور است در اين خصوص عامل اساسي پيوند ميان گروه اجرا و تماشاگران، بازيگر است، بازيگر توانا ميتواند دقيقا به همان اندازه كه متاثر شده است تاثير بگذارد. زيرا بازيگر با كنترل مطلوب اجزا بدنش، احساسات و افكار خويش را به نحو كاملتري ارائه ميكند. انتهاي پيام