به گزارش ایسنا، ۲۵ سال پیش در سالی که به نام حضرت علی (ع) نامگذاری شده بود، به بهرام بیضایی سفارش داده شد تا نمایشنامهای درباره نخستین امام شیعیان بنویسد. او اما به جای روایتی پرسوز و گداز، یا ستایشی اغراقآمیز یا ارایه تصویری در قد و قامت یک بُت، حضرت علی را به زمان حاضر آورد؛ روشنفکری شجاع که امکان حضور در صحنه را ندارد.
در تمام این سالها که به ربع قرن رسیده، نمایشنامهای دیگر در حد و اندازه این متن سفارشی درباره حضرت علی نوشته نشده است و حالا در سالروز ضربت خوردن امامی که نامش به دادگری آمیخته شده، به رسم سالهای گذشته، بخشهایی از نمایشنامه «مجلس ضربت زدن» بهرام بیضایی را مرور میکنیم، نمایشنامهای که بیضایی هرگز آن را به صحنه نیاورد و محمد رحمانیان بود که سالها بعد از نگارش و انتشار این نمایشنامه، در سال ۹۵، آن را در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر اجرا کرد.
بیضایی برای نگارش نمایشنامه «مجلس ضربت زدن» با رجوع به خود، وضعیت دشوار نمایشنامهنویسی را توصیف کرد که قرار است نمایشنامهای درباره امام علی بنویسد ولی اجازه ندارد تصویر یا حتی از صدایی از او ارایه دهد و این چنین است که در غیاب قهرمان ماجرا ، بدمن داستان، یعنی ابن ملجم مرادی، در نور قرار میگیرد و تماشاگر تصویر او را میبیند.
«نویسنده» نمایشنامه بیضایی گله دارد که چرا برخلاف سنت شبیهخوانی که امامان معصوم نیز در کنار اشقیاء حضور دارند، در صحنه تئاتر چنین امکانی وجود ندارد و این چنین است که شخصیت «نویسنده» در جایی از نمایشنامه، میگوید:
«مگه شبیه خونها مردم عادی نبودن، رعیت و کاسب و بافنده؟ از طرفی اون خودش یکی از مردم بود. با اونا و میون اونا زندگی میکرد. مشکل نون و آب داشت. زیر سقف میخوابید. زمستونا به آفتاب و تابستونا به سایه پناه میبرد. مشمول قانون طبیعت یعنی بیماری و پیری و مرگ بود. افسرده میشد، گاهی هم خوشحال! میجنگید؛ گاهی هم شکست میخورد! کار میکرد، زراعت و باغداری و آبیاری! از دست حرص و جهل زمانه خودش در رنج بود. اونچه اونو از دیگران جدا میکرد، اندیشههاش بود و روح بزرگ و بلندنظریش که سودجویان زمانه رو خوش نمیاومد و به نظرشون دگراندیش مزاحم بود.»
اما داستان نمایشنامه «مجلس ضربت زدن» که فقط درباره «نویسنده» نمایشنامه نیست. او در جای جای این داستان، بخشهایی از شخصیت حضرت علی زیر ذرهبین قرار میگیرد که با تصویر همیشگی که از این امام ارایه شده، تفاوتی چشمگیر دارد تا جایی که ذوالفقار تبدیل میشود به آیینهای که با آن نه به جنگ دیگران بلکه به پیکار زشتیهای درونی خویش میرویم و این چنین است که در بخشی از متن میخوانیم:
«ای طبلی از شکم ساخته، قناعت به دیگران آموختی تا خود شکم بینباری! ای رگ گردن برآورده، گردن زدن آیین کردی، که گردنت نزنند! ای بالانشین، که حیا افکندی، دور نیست که افکنده شوی! و ای ستمبر که در مظلومیت خویش پنهانی، تا کی ثنای ستمگر؟و تو ای سوار بر رهوار ـ تو بر سینه و سر زدی اگر کسی میدید، تا رکابت گیرند؛ و چون بر زین نشستی، بر پیادگان خندیدی! ای زاده دروغ و بالیده در ریا، به شمارِ بارهایی که بر نامم سوگند خوردی برای فریفتن خویش و دیگری و من و خدا، به همان شمار که دانستم و به رویت نیاوردم، شرمی از فردا کن که آینه روبهرویت گیرند. ذوالفقار، این است نه تیغ دو دم!»
نمایشنامه «مجلس ضربت زدن» که سال ۷۹ نوشته شده، ۲ سال بعد در شمارگان ۵ هزار نسخه که حالا برای ما رقمی افسانهای است، از سوی نشر «رونشگران و مطالعات زنان» به انتشار رسید. این نمایشنامه تا سال ۱۳۹۳ که محمد رحمانیان به مناسبت شبهای قدر آن را با گروهی از بازیگرانش نمایشنامهخوانی کرد، مهمان کتابخانههایمان بود و تنها زمانی که روی صحنه جان گرفت، در سال ۹۵ بود که در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر برای اولین اجرا شد؛ اجرایی که در آن مهتاب نصیرپور، نقش «نویسنده» را بازی کرد.
انتهای پیام